پیش از این در رابطه با پرسشهای دوست عزیزم نادر عصاره، در باره “چپ کیست و علت پراکندگی آن چیست؟” نظرم را به اختصار نوشته ام. در ادامه آن بحث، می خواهم به “اشکال مبارزه و شیوه گذار” بپردازم. این موضوع یکی از مسائل گرهی فرا روی ماست که تفاوت درک پیرامون آن، از موانع مهم شکل گیری همگرائی و اتحاد و وحدت نیروهای چپ و جریانات طرفدار دموکراسی است. از اینرو برای غلبه بر پراکندگی موجود اهمیت دارد پیرامون آن گفتگو کرده و به درک مشترکی دست یابیم. در امر وحدت چپ و بطور کلی در مبارزه سیاسی، شیوه های مبارزه و مساله گذار، اهمیت زیادی دارد. گذار به دموکراسی، در صورتی که خشونت پرهیز و با همراهی و همکاری و یا حداقل همپذیری نیروهای اجتماعی و با تاکید بر سازماندهی فعالیت های مدنی و سیاسی گوناگون صورت گیرد، در نهادینه کردن دموکراسی بسیار موثر خواهد بود. نکته مهم این است که اشکال مبارزه و شیوه گذار تنها به رابطه اپوزیسیون و استبداد حاکم مربوط نیست، این امر به مناسبات میان اپوزیسیون نیز مربوط است. در جامعه ما که بنا به تاریخ آن، ستیز ویرانگر گروهی، سابقه ای طولانی و بر عکس از همبستگی دموکراتیک ملی کمتر اثری دیده شده است، تفاهم و مصالحه و خشونت پرهیزی میان احاد ملت بسیار مهم خواهد بود. برای رسیدن به جامعه ای با گرایشات متنوع، که در آن دیالوگ، مبارزه و مصالحه و حفظ منافع مشترک ارزشمند است، توجه و تاکید بر اشکال مبارزه خشونت پرهیز اهمیت روزافزونی می یابند. اما نسبت به واقعیت موجود نباید بی توجه بود. جمهوری اسلامی نشان داده است که به سهولت تن به رای و اراده مردم نمی سپارد. مردم حق دارند از خود دفاع کرده و این حکومت را حتی به شکل قیام، مجبور به عقب نشینی و تسلیم نمایند. هیچ نیروی دموکراتی مجاز نیست از حق قیام مردم در برابر استبداد دفاع نکند.
مبارزه مسالمت آمیز با حق قیام، متناقض نیست؟ ممکن است تاکید بر شیوه های مسالمت آمیز مبارزه و دفاع از حق مردم برای قیام، متناقض به نظر آید. یکی از دوستان عزیزم این تناقض را چنین با من در میان نهاده است: “باور به گذار مسالمت آمیز از سوئی و به رسمیت شناختن حق توده ها برای قیام از سوی دیگر در برابر هم قرار دارند و به معنای گرفتار کردن خود در تضاد و تناقض است. نمی توان به عنوان نیرو یا سازمان سیاسی فقط حق توده ها برای قیام را برسمیت شناخت اما از سازماندهی و رهبری آن کناره گرفت. گزاره ای که بر استراتژی مبارزه مسالمت آمیز تاکید می کند و از سوی دیگر “حق قیام” را برسمیت می شناسد در شرایط مفروض “قیام توده ای” در تناقض گرفتار می شود. چون برپایه استراتژی مبارزه مسالمت آمیز در مقطع قیام یا باید از استراتژی خود دفاع کند، یا باید بر پایه “برسمیت شناختن حق قیام” در سازماندهی و رهبری قیام شرکت کند. از آنجا که نیروی سیاسی نمی تواند بی طرف باشد، انتخاب هر کدام از این گزاره ها در تناقض با گزاره دیگر قرار می گیرد.”
در پاسخ لازم می دانم ابتدا بگویم که استراتژی سیاسی بر اساس قواعد پی ریزی و طراحی می شود. ما در استراتژی سیاسی خود از مبارزه خشونت پرهیز دفاع کرده و تلاش می کنیم به چنین مبارزه ای یاری نموده و در سازماندهی آن نقش ایفا کنیم. اما تاکید و دفاع از اشکال مسالمت آمیز مبارزه در استراتژی سیاسی، نباید به نادیده گرفتن حالات احتمالی دیگر مبارزه، بیانجامد. نیروئی که حق قیام را نادیده می گیرد، باید تکلیف خود را در وضعیت احتمالی “قیام”، مشخص نماید. نیروی سیاسی یا باید با مردم و در کنار آنها مبارزه کند و یا در صف مقابل مردم قرار گیرد. در قیام احتمالی جایگاه ما کجاست؟ پاسخ من روشن است.
همچنین، باید توجه داشته باشیم شیوه گذار و نیروهای گذار مستقل از شرایط جامعه نیستند. جامعه ای که تحت سیطره یک استبداد شخم زده شده است و از نیروهای سیاسی و از جمعیت های جامعه مدنی بی بهره است، در مبارزه با استبداد به آخرین راه حل ها سوق پیدا می کند. بروز مبارزه مسلحانه از طرف سازمان های نوپای سیاسی در دوران تشدید استبداد محمدرضا شاهی و جلب و جذب شدن جامعه به روحانیت و پشتیبانی حتی سازمان های سکولار جبهه ملی و نهضت آزادی از آیت اله خمینی، علیرغم وجود سنت های سیاسی و بدبینی نسبت به تعصبات روحانیت، نشان دهنده تاثیر شرایط اجتماعی و قطبی شدن جامعه و استبداد بوده است. احتراز از چنین شرایطی، تنها به روش استبداد بستگی ندارد. تقویت جنبش های اجتماعی زنان، جوانان، کارگران، ملیت ها، احزاب سیاسی و همبستگی ملی تمامی این عناصر، یکی از راه های تقویت اشکال و شیوه های مسالمت آمیز مبارزه است. از این دیدگاه است که تاکید بر تشکیل و تحکیم این عناصر در ساختار اجتماعی و رفع شکاف ها و هرج و مرج در میان اپوزیسیون دموکرات کشورمان، در شرایط کنونی، اهمیت زیادی دارد. وحدت چپ و تشکیل سازمانی تاثیر گذار نیز در این راستا قرار دارد.
قیام الزاما مسلحانه است؟ افزون بر این برخلاف درک رایج “قیام توده ای” هم، الزاما مسلحانه نیست. در شرایط کنونی، اشکال متنوع و غیر خشونت آمیزی برای به تسلیم کشاندن استبداد، شکل گرفته و با گذشت زمان، هم امکانات مردم افزایش می یابد و هم از دامنه یکه تازی استبداد کم می شود. در این شرایط، حتی قیام ها نیز خصلت مسلحانه و خشونت آمیز آنها کمرنگ شده و باز هم کمرنگ تر خواهد شد. از نظر من حرکت ۲۵ خرداد ۸۸ یک قیام بود. اما قیامی که به تهران محدود شد و ناکام ماند. در تونس و مصر نیز مردم علیه دیکتاتورهای حاکم قیام کردند. در سال های اخیر و پس از انقلاب ۵۷ ایران اغلب قیام ها با کمترین خشونت رخ داده است. حتی انقلاب بهمن ۵۷ نیز در نوع خود و با توجه به ابعاد توده ای آن، چندان خشونت بار نبود. در همه این خیزش ها خشونت عمدتا از جانب قدرت های حاکم اعمال می شده است. قیام در اوضاع سیاسی کنونی در شرایط ویژه ای رخ می دهد. اما قیام نیز با مبارزه خشونت آمیز متفاوت است. نیروهای سیاسی که در جبهه مردم علیه استبداد مبارزه می کنند به رغم اینکه همواره، همراه و در کنار مردم هستند، اما مشوق خشونت نخواهند بود. در گذشته مبارزه مسلحانه و قیام مسلحانه، هر دو، اجزای یک استراتژی بودند. امروز، هم آن مبارزه مسلحانه به سبک و سیاق گذشته وجود ندارد و هم قیام مسلحانه به عنوان مکمل مبارزه مسلحانه، نامحتمل تر شده است. در جامعه ما عمدتا در شرایط جنگ و مداخلات بین المللی و از طریق حمایت های نیروهای خارجی، امکان حرکات مسلحانه برای سرنگونگی حکومت، مقدور می شود. خوشبختانه امروز عموم جریانات سیاسی مخالف جنگ و دخالت خارجی هستند. اکنون مدتهاست که مبارزه اپوزیسیون عملا خشونت پرهیز شده است. خشونت پرهیزی در جریان جنبش ۸۸ به شکل بارزی دست و بال حکومت را برای سرکوب وسیع تر مردم بست و به عنوان یکی از مشخصه های این جنبش جلوه گر شد. اما گاهی مردم در جریان یک دادخواهی در تظاهرات و یا اعتصابات، به شکل وحشیانه و خشنی سرکوب می شوند. در مواردی نیز ممکن است در دفاع از خود به اقدامات متقابلی دست بزنند. برای نمونه به آتش کشیدن ماشین پلیسی که در تظاهرات تاسوعا و عاشورا مردم را زیر چرخ های خود له کرده است، اساسا مبارزه خشونت آمیز نیست. این اقدامات واکنشی است انسانی به خشونت حکومت. که اگر مردم از این خشم انسانی تهی شوند، شور و زندگی در درونشان می میرد. نیاز به تاکید نیست که استقرار دموکراسی با عبور از سد استبداد، بدون شور و شوق و فداکاری مردم دست نیافتنی است. سازماندادن خشونت با این اقدامات لحظه ای و دفاعی، کاملا متفاوت است.
نیروهای چپ، با خشونت مخالف اند یعنی مخالف آتش زدن بانک ها، ادارات، سینماها و مغازه ها، تخریب بناها و اموال عمومی و غارت دارائی مردم هستند. سازماندهی این اقدامات را در دستور نمی گذارند. سازماندهی خشونت را مضر به حال مردم می دانند. اشکال مورد تاکید و تائید ما برای گذار از استبداد به دموکراسی، جنبش های اجتماعی، اعتصابات، نافرمانی مدنی، اعتراضات و تظاهرات توده ای است. با این اشکال و شیوه ها می توان مستبدترین حکومت ها را به زانو درآورد و راه تحول و تحقق مطالبات مردم را هموار کرد. متاسفانه کسانی که از موضع چپ به امر گذار برخورد می کنند حتی نسبت به نظرات ایدئولوگ های چپ هم بی التفاتند. به رغم اینکه نظریه پردازان کلاسیک، زاده شرایط دیگری بودند، بر اشکال مسالمت آمیز تاکید بسیار پررنگی داشتند. از هر امکانی برای تحقق مسالمت آمیز انقلاب استفاده می نمودند. اکنون که نسبت به گذشته امکانات بیشتری برای درهم شکستن مقاومت حاکمان ایجاد شده است، به جای توجه به این اشکال، شیوه قهرآمیز نزد برخی از “چپ ها” بیش از پیش مقدس و دگم شده است.
گذار از جمهوری اسلامی مسالمت آمیز است؟ برای گذار از جمهوری اسلامی مردم و نیروهای سیاسی از همان فردای استقرار این حکومت، مبارزه کرده اند. تا کنون جمهوری اسلامی با خشونت مخالفان خود را سرکوب کرده است. از اینرو اگر هیچ اتفاق دیگری رخ ندهد و جمهوری اسلامی قدرت را بدون مقاومت واگذار نماید، باز این گذار تا کنون مسالمت آمیز نبوده است. در آینده نیز بعید به نظر می رسد این حکومت بدون توسل به خشونت قدرت را واگذار نماید. اما نیروهای چپ طرفدار دموکراسی، خشونت را در مناسبات بین انسانها مردود دانسته و راه حل مسائل اجتماعی نمی دانند. ما بر این باوریم که باید نیروهای اجتماعی به شکل مسالمت آمیز با هم در تمامی سطوح رقابت کنند. افزون بر این خشونت را به مصلحت مردم نمی دانیم. حتی اگر کاربرد آن مجاز باشد، اتخاذ این روش و سازماندهی خشونت را زیانبار می دانیم. کسی از خشونت بهره می برد، که ابزارهای اصلی خشونت را در اختیار دارد. ما باید ابزارهای سرکوب حکومت را بی اثر کنیم. سازماندهی مبارزه خشونت آمیز، پاشنه آشیل مبارزه مردم و نقطه قوت حکومت است. بی جهت نیست که حکومت تلاش دارد که شرایطی پدید آید که با توجیه آن بتوان سهل تر از ابزار سرکوب بهره گیرد. از اینرو وارد میدان خشونت شدن جدا از اینکه به عنوان یک پرنسیپ مورد تائید ما نیست، به مصلحت مردم نیز نیست.
پرسش دیگری که در رابطه با شیوه مبارزه طرح می شود این است که در مبارزه با استبداد، باید به رفرم و اصلاحات تکیه کرد و یا باید تحول و انقلاب را راه حل گذار به دموکراسی دانست؟ به این پرسش توسط دو قطب و دو افراط، دو پاسخ کاملا متفاوت داده می شود. در میان نیروهای چپ هستند افرادی که از رفرم یک اصل ساخته و آن را دگم و بدون انعطاف راهنمای عمل خود برای استقرار دموکراسی در ایران، قرار می دهند. در مقابل نیروهائی وجود دارند که چشم بر رفرم ها به سود مردم می بندند و از ماهیت سرکوبگرانه حکومت و اصلاح ناپذیریش، فقط آغوش به روی انقلاب می گشایند. من فکر می کنم نیروهای طرفدار تحول و دگرگونی های بنیادین، در حالی که از کوچکترین رفرمها به سود مردم پشتیبانی می کنند، اما در رفرمها متوقف نمی شوند، چون توقف در این رفرمها و بی توجهی به مانع اصلی استقرار دموکراسی، یعنی جمهوری اسلامی و در مرکز آن دستگاه ولایت فقیه، مبارزه مردم را در چارچوب استبداد کنونی گرفتار می کند. باید کوشید ثقل فشار و مبارزه مردم را روی مانع اصلی متمرکز نمود تا برای استقرار دموکراسی امکان گذار از استبداد فراهم شود.
نکته ای که باید مورد توجه قرار داد این است که تحول و انقلاب را نباید با خشونت و قهر یکی گرفت. اگر انقلاب را رویدادی برای تغییر، تحول و دگرگونی تعریف کنیم. شکل آن می تواند کاملا مسالمت آمیز و یا در نتیجه شیوه های خشن سرکوب توسط حکومت، به قهر کشیده شود. ما خواهان دستیابی به دموکراسی به شکل مسالمت آمیز و از طریق انتخابات هستیم. انتخابات آزاد از نظر ما مناسب ترین و دموکراتیک ترین شکل برای گذار به دموکراسی است. اما حکومت تا کنون تن به این خواست به حق اپوزیسیون نداده است. این حکومت با این قانون اساسی نیز تقریبا محال است تن به انتخابات آزاد بدهد. برای تحقق این خواست باید مبارزه کرد.