خصیصە مهمی کە خصلت مشترک میان کشورهای استبدادی و دیکتاتورزدە با کشورهای دمکراتیک است و هم آنها را از هم جدا می کند، امر انقلاب است!
شاید این گفتە عجیب بە نظر برسد، زیرا کە عموما انقلاب در کشورهای استبدادی اتفاق می افتد، کشورهائی کە در آن راههای دمکراتیک و مسالمت آمیز تغییر مسدود شدەاند.
اما واقعیت این است کە کشورهای دمکراتیک هم با امر تغییر انقلابی مواجەاند، ولی با این فرق کە انقلاب در آنها فعلا در مسیر عکس عمل می کند، یعنی بەجای انقلاب در جهت رویش جامعە بە شرایط بهتر، برعکس در جهت ایجاد وضعیت نامناسبتر عمل می کند.
بە عنوان نمونە بە آلمان هیتلری نگاە کنید، بە اسپانیای فرانکو و یا بە آمریکای ترامپ. حتی قدرت گیری بیشتر احزاب و جریانات راست افراطی در اروپا با گرایشات فاشیستی و راسیستی، دلیلی بر این ادعایند. در یک کلام آنچە غرب در آستانە آن قرار گرفتە (لااقل در مرحلە کنونی)، نە امر انقلاب برای فراروئی بە بعنوان مثال بە یک جامعە سوسیالیستی، بلکە انقلاب برای بازستاندن تمام دستاوردهائی است کە جنبشهای ترقی خواهی گوناگون در تمامی دهەهای اخیر آن را بر سیستم تحمیل کردەاند.
این نوع انقلاب در غرب دارد از طریق همان مکانیزمهای دمکراسی عمل کردە و صورت می پذیرد. احزاب، جریانات و یا افراد راست افراطی از طریق صندوقهای رای قدرت سیاسی را در دست می گیرند و یا اینکە بە بخش مهمی از آن تبدیل می شوند. اگرچە فاصلە این جریانات تا قبضە کامل قدرت هنوز راهی طولانیست، اما نمی توان از تبعات جدی آن نگفت. بویژە آنگاە از نفوذ غرب بر وضعیت سیاسی و اقتصادی دنیا آگاە باشیم و متوجە باشیم کە بعنوان نمونە عروج افرادی مانند ترامپ چە تاثیرات بالقوە و بالفعل خطرناکی می توانند در سطح جهانی داشتەباشند.
بە نظر می رسد با شکست اخیر ترامپ، سیستمهای دمکراسی لیبرال راهکارهای کنترل این جریانات را یافتەباشند و از تکرار تجربە فاشیسم قرن بیستمی در سدە بیست و یکم جلوگیری کردەباشند. مدل “اول خارجی، دوم کمونیستها و سوم پارلمان” کە مدل ذهنی همە فاشیستها برای عروج از پلکان قدرت است و در زمان ترامپ هم تکرار شد، عملا افشا شدە و شکست خوردەاست. این اسم رمز دیگر رمزی مکشوف است. با این حساب باید فاشیستها دنبال مدل ذهنی دیگری بگردند. در آمریکا نهایتا سیستم دو حزبی توانست بر معضل ترامپ با دشواری غالب آید و در اروپای غربی از طریق پلورالیسم حزبی در ساختار قدرت، راست افراطی را آچمز کردەباشند، اما کیست نداند کە کماکان مشکل بنوعی بە جای خود باقیست زیرا کە دردهای این جوامع بە جای خود باقی اند.
تا آنجائی کە بە نیروهای چپ در غرب برمی گردد باید گفت کە امر انقلاب در معنای کلاسیکی آن عملا از دستور این نیروها خارج شدە و بنا بر تجارت موجود آنها هم درصدداند از طرق دمکراتیک بە انقلاب مورد نظر خود نائل آیند. حتی با داشتن ایدەهای انقلابی هم اما روح برنشتاینی روح غالب در این جوامع است و دیگر کسی اهل برپاکردن باریگادها با مردان مسلح در خیابانهای پاریس نیست. انقلابیون هم در روش همسایە دیوار بە دیوار برنشتاین شدەاند.
و درست در چنین شرایطیست کە نیروی دیگری، مدعی، وارد گود در غرب می شود. نیروهای تندرو اسلامی با تروریسم خود سعی می کنند آب بە آسیاب راست افراطی در این کشورها ریختە تا آنها را از شرایط دمکراتیک خارج کردە و بە کشورهای زادگاە خود شبیە کنند. آنان با خود عملا حامل این پیام اند کە: یا راست افراطی فاشیستی و راسیستی، و یا راست افراطی مذهبی. آنان می دانند کە زمینە واقعی رشد و پیروزی خیالی آنها نە بستر لیبرال دمکراسی و یا سوسیال دمکراسی، بلکە راست افراطیست. بە این ترتیب علیرغم ابراز دشمنی در راهی کە پیش رو دارند، اما در آخر جادە دوست صمیمی اند. آنان از هم اکنون بە همدیگر برای همدیگر دست تکان می دهند.
در واقع راست افراطی مذهبی با تروریسم خود آب بە آسیاب راست افراطی در غرب می ریزد تا پلان او را برای انقلاب ارتجاعی خود بهتر و عمیقتر تدارک ببیند، و راست افراطی هم با کارهای خود بە تحریک بیشتر آنها می پردازد.
سناریوئی کە در بالا توصیف شد، اگرچە فعلا مسلط نیست اما می تواند سناریوئی در حال شدن باشد. ترامپیسم علیرغم شکستهای فاحش اش اما تاریخا از میدان بدرنشدەاست. هفتاد و اندی میلیون رای بشدت هشداردهندە است. در غرب نیروهای دمکراتیک و مترقی در مقابل فاشیسم و راسیسم قرارگرفتەاند، و بە همان نسبت در مقابل نیروهای مذهبی افراطی کە عمدتا در شرایط گلوبالیستی ازعنصر وارداتی بهرەمنداند.
چپ دیرگاهیست در غرب با معضل راست افراطی روبرو شدەاست. راستی کە مذهب بخش مهمی از هویت آن است. شاید این از زمان جنگ دوم جهانی بی سابقە باشد. و تجربە نشان دادەاست کە حضور راست افراطی امر انقلاب (مسالمت آمیز) را هم بشدت بە عقب می راند. زیرا کە بە عقب راندن راست افراطی یک عمل دمکراتیک است و لازمە آن بسیج همگانیست.
و شاید راست افراطی آن بهانە همیشگی ماندگاری خود سرمایەداری باشد، زیرا کە بە گاە بحرانها، قوی شدن حضور راست افراطی بهانەای می شود برای ماندگاری سرمایەداری عرفی. و آیا چپ اروپا قادر بە حذف این نیرو خواهند شد تا راە خود را بهتر بازکند؟