“ای بچههای پاپتی” بخشی است از شعر بلند”برگ هایی از یک دفتر” از مجموعه شعر”بپا خیز ایران من”. ازآنجا که این شعر بارها و بارها و در نشریههای گوناگون به نام شاعر گرانقدر سیاوش
کسرایی انتشار یافته، و حتی آهنگی هم که روی آن ساخته اند باز به نام وی ضبط و پخش شده است، ناگزیر آن را و این بار با نام واقعی شاعر منتشر می کنم؛ به این امید که یک روز، سر انجام ،این توهم دیر پا، جای خود را به واقعیت بسپرد.
با احترام بسیار
جعفر مرزوقی (برزین آذر مهر)
————————–
ای بچههای پاپتی!
دور شین و کور شین همتون!
زنده به گور شین همتون!
تو شهرمون مهمونیه
مهمونیمون اعیونیه
دستک و تنبور می زنن!
طبلک وشیپورمی زنن!
نیفته چشمام بهتون!
نشنوه گوشام صدا تون!
مهتر و سرورا می آن!
از همه بهترا می آن
پر زر و زیورا می آن!
چاروق به پا رو نمی خوام
ِعور و ندارو نمی خوام
چش ندرونین به ما ها!
بی سرو پا ها، گدا ها!
دورشین و کور شین همتون!
زنده به گور شین همتون!
تا وقتی جشن قیصره
دس به سپیدی نزنین!
دس به سیاهی نزنین!
مهمو ن داریم بدش میاد!
لرزه به گنبدش میاد!
ای بچههای ناز نازی!
وقتی میان به این بازی
زبون درازی نکنین
با تله بازی نکنین!
حرف دو پهلو نزنین!
پهلو به جادو نزنین!
نیاد صدای حرفتون!
صدای آه تلختون!
نگین که قحط ِ گندمه!
گشنگی مال ِ مردمه!
مرگ نگین فراوونه!
زندگی این جا ارزونه!
نگین که جشن ملته!
اون که اسیر ِذلته!
حرفای سر بسه نگین
آسه برین ،آسه بیان
تا دیوه شاختون نزنه
لگد به تاقتون نزنه
تو شهر کلاغ فراوونه
تو هر سوراخی پنهونه
اگه کلاغا بدونن
دیو و خبر دار می کنن
دیوه میاد سراغتون
زهر می ریزه تو آشتون!
دس به سپیدی نزنین!
دس به سیاهی نزنین!
که روز جشن قیصره!
مهمون داره بدش میاد
لرزه به گنبدش میاد!