انقلاب اسلامی ایران آغاز یک دوره کوتاه در اوج گرفتن بنیادگرائی در میان مسلمان خاورمیانه و کشور های مسلمان نشین بود. این دوران با آشکار شدن ماهیت جنایتکارانه این گونه جنبش ها و تلاش ایرانی ها در افشای عملکرد قرون وسطائی حکومت اسلامی در ایران، خیلی زود به پایان رسید و دوره سقوط خود را آغاز کرد. هنوز زود است که نقش ایرانیان را که خود اولین انقلاب اسلامی را بثمر رساندند، را در بی آبرو کردن آن و بی اعتبار کردن دیگر حرکات اسلامی در جهان مورد بررسی دقیق قرار داد؛ شاید این ازشوخی های تاریخ است که آفریندگان این جنبش خود بزرگترین مانع در مقابل گسترش آن در سایر نقاط شدند. جالبتر اینکه، انقلاب اسلامی در ایران نا آگاهانه بوقوع پیوست، ولی بی اعتبار کردن آن و ضربه زدن به جنبش های مشابه در آینده از طرف ایرانیان عملی بسیار آگاهانه بود و هست. به قول فرید زکریا در نوشته ای که قرار است در مجله نیوزویک سوم ژانویه آینده منتشر شود: خبر خوب اینست که بنیادگرائی اسلامی در حال باختن است. این جنبشها در تمام اشکال متنوع خود از بسیج نیروهای توده ای در کشورهای مسلمان عاجز مانده اند. در بسیاری از این کشورها با اینکه مردم با حکومت های محلی و آمریکا مخالفت میکنند، ولی این مخالفت ها به هیچ وجهی به پذیرش ایده های ” بن لادنی” نیانجامیده است. البته این بمعنای پایان تروریسم نیست؛ در دنیای امروز گروههای کوچکی از افراد میتوانند با اعمال تروریستی صدمات بسیاری را وارد کنند؛ اما این بدین معناست که ماشین سیاسی که افراطی گری مذهبی را تولید میکرد نیروی تازه ای نمیگیرد.
شواهد زیادی این امر را در دنیای اسلام، در کشورهائی که زندگی سیاسی در آنها باز است، نشان داده است. انتخابات سال ۲۰۰۴ در مالزی و اندونزی شاهد شکست احزاب اسلامی توسط احزاب غیر دینی در این کشور ها بود. خصوصا مورد مالزی بسیار آموزنده بود. در مالزی “عبداله احمد بداوی” با شعار رفرم و دولت خوب وارد رقابت های انتخاباتی شد و پیروزی او نشان داد که مبارزه با فساد دولتی، بیش از اجرای قوانین اسلامی برای رای دهندگان اهمیت دارد. نتایج انتخابات شکست سختی را به حزب اسلامی تحمیل کرد، شکستی که در سی ساله اخیر بی نظیر بوده است. در همین سال، گذشته از نبود حمایت های گسترده از بنیادگرائی اسلامی، طلیعه های رفرم، حتی در دنیای عرب جائی که مرکز معضلات است، دیده میشود. در این کشور ها دولت ها در مورد تغییرات اقتصادی و حتی سیاسی صحبت میکنند. اردن رفرم های اقتصادی جدی را آغاز کرده است و مصر میتواند با استعداد های بهدر رفته اش در جهان عرب از خواب طولانی خود برخیزد.
غالبا در جهان عرب گروههای ممتاز سنتی اعراب با هرگونه تغییری عناد میورزند. این سخن را از آنها زیاد میشنوید که تحولات در دنیای اعراب باید به پس از حل مناقشات فلسطینی ها با اسرائیل و حتی به پس از تخلیه عراق از نیروهای آمریکائی موکول شود؛ اما این روزها نداهای رو به گسترش دیگری نیز سر داده میشوند که: تحولات در جهان عرب به منظور اصلاحات اقتصادی و سیاسی چه ربطی به اسرائیل و فلسطین و یا موضوعات خارجی دارند!؟
پان عربیسم که هیچوقت بیش از شعار های بی محتوا نبوده یکی از اسباب عقب ماندگی اعراب بوده است. سوریه و مصر در مقابل شیخ نشین های خلیج فارس که در دهه های گذشته از عقب مانده ترین اعراب بوده اند؛ روزگاری میتوانستند کشورهائی مدرن به نظر بیاید ولی امروز همان سوریه مدرن در مقابل تحولات اقتصادی شیخ نشین ها بیشتر به کشوری متعلق به دوران ” سنگ” میماند. [بنیاد گرائی و پان عربیسم در میان اعراب چنان آثار مخربی بجای گذارده است که بزرگترین کشور های عربی به لحاظ اقتصادی ( عربستان و مصر) روی هم رفته کل تولیدات ناخالص ملی اشان در سال برابر است با فروش سالانه جنرال موتور. اسرائیل اقتصادی بزرگتر از مصر و تا حدودی برابر با عربستان سعودی دارد]. مرکز تحولات مثبت اقتصادی و رفرم در جهان عرب به شیخ نشین های خلیج فارس منتقل شده است . در زمینه رفرم های اقتصادی مؤثر و باز بودن جامعه “دوبی” از دیگران بمراتب جلو تر است؛ اما “قطر” و”بحرین” نیز با برنامه های رادیکال در همان مسیر حرکت میکنند. [ دنیای عرب نیز میرود که رابطه نوینی را در خود ایجاد کند، رابطه ای که در آن هرکشوری بطور جداگانه استعداد های خود را بکار گیرد. [ در کشور های عربی قبل از اینکه دولت ها مانع تحولات مثبت بوده باشند ، این فرهنگ اعراب بوده که سدی در مقابل پیشرفت ایجاد کرده است؛ ندیدن این واقعیت و تنها گناه عقب ماندگی اعراب را به گردن دولت ها انداختن نادرست است. برای نمونه توجه به وضعیت ایران آموزنده است؛ قبل از انقلاب توده اسیر در توهمات عقب ماندهء مذهبی و شبه روشنفکران و بسیاری از انقلابیون با هر تحولی در جهت مدرن شدن جامعه توسط رژیم شاه مخالفت میکردند، ولی امروز برعکس توده های وسیعی از مردم خواهان تحول و مدرنیزه شدن جامعه هستند اما، رژیم فقاهتی با تحول و مدرنیزه شدن عناد میورزد. تحولات فکری روشنفکران ایرانی و مبارزه روشنگرانه آنها بر علیه بنیادگرائی اسلامی، نسیمی که مدتی است در خاورمیانه وزیدن گرفته است و میرود که اثراتی ماندگار داشته باشد].
شواهد زیادی این امر را در دنیای اسلام، در کشورهائی که زندگی سیاسی در آنها باز است، نشان داده است. انتخابات سال ۲۰۰۴ در مالزی و اندونزی شاهد شکست احزاب اسلامی توسط احزاب غیر دینی در این کشور ها بود. خصوصا مورد مالزی بسیار آموزنده بود. در مالزی “عبداله احمد بداوی” با شعار رفرم و دولت خوب وارد رقابت های انتخاباتی شد و پیروزی او نشان داد که مبارزه با فساد دولتی، بیش از اجرای قوانین اسلامی برای رای دهندگان اهمیت دارد. نتایج انتخابات شکست سختی را به حزب اسلامی تحمیل کرد، شکستی که در سی ساله اخیر بی نظیر بوده است. در همین سال، گذشته از نبود حمایت های گسترده از بنیادگرائی اسلامی، طلیعه های رفرم، حتی در دنیای عرب جائی که مرکز معضلات است، دیده میشود. در این کشور ها دولت ها در مورد تغییرات اقتصادی و حتی سیاسی صحبت میکنند. اردن رفرم های اقتصادی جدی را آغاز کرده است و مصر میتواند با استعداد های بهدر رفته اش در جهان عرب از خواب طولانی خود برخیزد.
غالبا در جهان عرب گروههای ممتاز سنتی اعراب با هرگونه تغییری عناد میورزند. این سخن را از آنها زیاد میشنوید که تحولات در دنیای اعراب باید به پس از حل مناقشات فلسطینی ها با اسرائیل و حتی به پس از تخلیه عراق از نیروهای آمریکائی موکول شود؛ اما این روزها نداهای رو به گسترش دیگری نیز سر داده میشوند که: تحولات در جهان عرب به منظور اصلاحات اقتصادی و سیاسی چه ربطی به اسرائیل و فلسطین و یا موضوعات خارجی دارند!؟
پان عربیسم که هیچوقت بیش از شعار های بی محتوا نبوده یکی از اسباب عقب ماندگی اعراب بوده است. سوریه و مصر در مقابل شیخ نشین های خلیج فارس که در دهه های گذشته از عقب مانده ترین اعراب بوده اند؛ روزگاری میتوانستند کشورهائی مدرن به نظر بیاید ولی امروز همان سوریه مدرن در مقابل تحولات اقتصادی شیخ نشین ها بیشتر به کشوری متعلق به دوران ” سنگ” میماند. [بنیاد گرائی و پان عربیسم در میان اعراب چنان آثار مخربی بجای گذارده است که بزرگترین کشور های عربی به لحاظ اقتصادی ( عربستان و مصر) روی هم رفته کل تولیدات ناخالص ملی اشان در سال برابر است با فروش سالانه جنرال موتور. اسرائیل اقتصادی بزرگتر از مصر و تا حدودی برابر با عربستان سعودی دارد]. مرکز تحولات مثبت اقتصادی و رفرم در جهان عرب به شیخ نشین های خلیج فارس منتقل شده است . در زمینه رفرم های اقتصادی مؤثر و باز بودن جامعه “دوبی” از دیگران بمراتب جلو تر است؛ اما “قطر” و”بحرین” نیز با برنامه های رادیکال در همان مسیر حرکت میکنند. [ دنیای عرب نیز میرود که رابطه نوینی را در خود ایجاد کند، رابطه ای که در آن هرکشوری بطور جداگانه استعداد های خود را بکار گیرد. [ در کشور های عربی قبل از اینکه دولت ها مانع تحولات مثبت بوده باشند ، این فرهنگ اعراب بوده که سدی در مقابل پیشرفت ایجاد کرده است؛ ندیدن این واقعیت و تنها گناه عقب ماندگی اعراب را به گردن دولت ها انداختن نادرست است. برای نمونه توجه به وضعیت ایران آموزنده است؛ قبل از انقلاب توده اسیر در توهمات عقب ماندهء مذهبی و شبه روشنفکران و بسیاری از انقلابیون با هر تحولی در جهت مدرن شدن جامعه توسط رژیم شاه مخالفت میکردند، ولی امروز برعکس توده های وسیعی از مردم خواهان تحول و مدرنیزه شدن جامعه هستند اما، رژیم فقاهتی با تحول و مدرنیزه شدن عناد میورزد. تحولات فکری روشنفکران ایرانی و مبارزه روشنگرانه آنها بر علیه بنیادگرائی اسلامی، نسیمی که مدتی است در خاورمیانه وزیدن گرفته است و میرود که اثراتی ماندگار داشته باشد].