مدتها پیش دست داد که در جمع کسانی چون بهاره هدایت از تجربههای نسل خود سخن گویم. در آنجا این نکته را بیان کردم: «بسیار مهم است که مدام به انگیزههای آغازین خود برای مبارزهی سیاسی برگردیم و دریابیم که آیا به آنها وفادار هستیم یا نه. چه بسا یک موضوع مهم میشود و جای انگیزهی آغازین را میگیرد و سپس یک موضوع دیگر پیش میآید و جای آن موضوع را میگیرد و این داستان ادامه مییابد، تا جایی که فراموش میکنیم برای چه اینجا قرار داریم. مثال: با انگیزهی آزادی و عدالت به یک گروه میپیوندیم. برایمان حفظ و پیشرفت گروه مهم میشود. تعصب گروهی اولویت مییابد و ما فکر میکنیم دیگر آزادی و عدالت در پیشبرد خط این گروه است. در گروه اختلاف پیش میآید. ممکن است گمان کنیم اکنون کلیت آرمان ما در گروی رهبری جناح مورد نظر ماست…»
در قرن بیستم این داستان به این صورت نیز ادامه یافت: حزب فرد آرمانگرا قدرت را به دست میگیرد، و دوست آرمانگرای ما اینک فکر میکند سرنوشت بشریت به حفظ این دولت و گسترش قدرت آن بستگی دارد. او متوجه نیست که دیگر به کیش قدرت گرویده و منطق قدرت روند فکر او را تنظیم میکند. و از منطق قدرت چهها که حاصل نمیشود!
اکنون در قرن بیست و یکم احتمال رها شدن از دام تعصب و فروبستگی حزبی و دولتی بیشتر است، اما باز ممکن است داستان وفادار نماندن به انگیزههای نیک آغازین و نشاندن انگیزههای دیگری به جای آنها ادامه یابد.
همچنان انگیزهها به راحتی ممکن است عوض شوند، یا فراموش شوند. کافی است یک خواست را زیر یک خواست دیگر ببریم، و شرط تحقق خواست جدید را برآورده شدن هدف خاص بدانیم، آنگاه در همین جا یا در گام بعد کاملاً از خواست آغازین دور شویم. همین روزها میبینیم که شعار “زن، زندگی، آزادی” به عنوان بیان انگیزههای جنبش گره خورده با نام ژینا (مهسا امینی)، چگونه محترمانه یا با خشونتی آشکار پس زده میشود و به جای آن مثلا “انقلاب ملی” مینشیند که در زنجیرهای از تداعیهای دیگر قرار میگیرد تا اینکه سرانجام به “جاوید شاه” برسد.
وجود انسانهایی چون بهاره هدایت از این نظر مهم است که آنان ما را به یاد انگیزههای آغازین میاندازند. سرمشقهای اخلاقی و مبارزاتی، یک زندگی را تا پایان زندگی میکنند، پیگیر و استوار.
در وجود کسی چون بهاره هدایت، آنچه از جوشش باز نمیماند، انگیزههای آغازین است. گویی کسانی چون او در هر مقطع از زندگی دوباره باز میگردند و میزیند، آن گونه که از آغاز تصمیم گرفتهاند بزیند. بادا که دیر بزید و همچنان یک منبع الهام زندهی چگونه زندگی کردن باشد.
برگرفته از رادیو زمانه