آقای علیرضا نوری زاده طی مقاله ای در کیهان شماره ۱۳۰۳ مورخه ۲ اردیبهشت ۸۹ بمناسبت در گذشت آقایان شجاعالدین شفا و هژبر یزدانی با نگاهی کوتاه به بیان وضعیت جامعه روشنفکری و سیاسی دهه چهل و پنجاه پرداخته و سپس با قضاوتی ناعادلانه و مغرضانه روشنفکران آزادیخواه مخالف رژیم شاه را به محاکمه کشیده است.
ایشان در این مقاله عنوان میکند که در آن زمان هر بچه مکتبی که جفنگیاتی به عنوان شعر وقصه و مقاله سر هم میکرد و نیشی به دستگاه میزد و در سخنانش شب و جنگل و گلوله و خلق جای داشتند به نابغه ای نوظهور تبدیل میشد. آقای نوری زاده به علل کاربرد نویسندگان، شاعران و پژوهشگران از واژه های نمادین و استعاری اشاره نمی کند، اما ایشان بخوبی آگاهند که سانسور شدید حاکم بر فضای رسانه های گروهی و عدم آزادی بیان و نوشتار، روشنفکران متعهد و مردمی را ناچار می ساخت تا برای بیان مشکلات، نارسایی ها و بی عدالتی های جامعه از واژه های نمادین واستعاری بهره جوئید، اما ایشان بخاطر دفاع از رژیم پیشین ستارگان آسمان ادب، هنر و اندیشه ایران را مانند شاملو، اخوان، ساعدی و کسرائی و دیگر روشنفکران متعهد را که از واژه های نمادین در آثار خود سود می جستند کینه توزانه و با واژه های اهانت بار بچه مکتبی و آثار آنانرا جفنگیات می نامد و اشاره ای به دستگیری زندانی شدن و شکنجه این نویسندگان مردمی نمیکند .
در این نوشته ایشان، زنده یاد گلسرخی را بعنوان شاعری که فارسی را به درستی نمیدانست و عشق چریکی بسرش زد و عصرها در خیابان شاهرضا با سه چهار جوان معرکه می گرفت و به شاعر ملی تبدیل شد و چه تلخ که بی سبب جان باخت، معرفی میکند، ایشان عاملین اعدام او را محکوم نمیکند اما این شاعر آزاده و انساندوست را که در راه آرمانش شجاعانه جان باخت را به شیوه ای غیر انسانی تحقیر میکند. قضاوت در این باره که گلسرخی فارسی را بدرستی نمیدانست را به کارشناسان ادبیات وا میگذاریم، اما اینکه بحث ها و گفتگوهای روشنگرانه ایشان را با جوانان تا حد معرکه گیری تنزل میدهد نشانگر داوری غیر مسئولانه و ناعادلانه آقای نوری زاده است که مخالفان رژیم شاه را که خواهان آزادی و عدالت بودند را انسانهائی بی مایه و سطحی می خواند.
آقای نوری زاده بخوبی میدانند که گلسرخی چریک نبود؛ اسلحه او فقط قلم اش بود که در خدمت طبقات تهیدست و محروم جامعه بود که رژیم آنرا نیز تحمل نکرد. آقای نوری زاده معرکه گیران واقعی نمایندگان شاه در مجلسین شورا و سنا بودند که بیشتر اوقات خود را به تملق گویی و چاپلوسی از شاه و دیگر عناصر در بار می گذراندند. درباره در گذشت آقای شجاع الدین شفا، ایشان آقای شجاع الدین شفا را زیرکانه با داریوش آشوری، محیط طباطبائی و احسان یارشاطر در یک سمت و سو قرار میدهد در حالیکه اندیشمندان نامبرده هیچ وابستگی به مقامات دربار نداشتند، هر چند که آثار شجاع الدین شفا یکی از ارزشمندترین آثاریست که در این سالیان انتشار یافته است و بعنوان آثار مرجع می تواند مورد استفاده قرار گیرد اما نباید فراموش کرد که متاًسفانه حتی یک سطر از این آثار که می توانست بر افکار عمومی تاًثیر روشنگرانه داشته باشد، در زمان شاه انتشار نیافت. ایشان با مقام و موقعیتی که در رژیم پیشین داشت از طریق رسانه های گروهی که همگی در اختیار دولت بودند می توانست به رشد و اعتلای فرهنگ و افکار عمومی یاری رساند اما وظیفه اصلی رسانه ها معرفی شاه بمثابه یک شخصیت فرا انسانی بود.
بخش دیگری از این مقاله اختصاص دارد به در گذشت آقای هژبر یزدانی
تجلیل از شخصیت آقای یزدانی برای همیشه در کارنامه آقای نوری زاده ثبت خواهد شد ایشان در باره آقای یزدانی نوشته اند مردی که از چوپانی در سنگسر به شبه سلطنتی در کستاریکا رسید و ایشان را بعنوان مردی لوطی که اصل رفاقت را ارج نهاد معرفی می کند. آقای یزدانی در سایه توجهات دو نفر از رؤسای ساواک که دوست و همشهری ایشان بودند یعنی ارتشبد نصیری رئیس ساواک و پرویز ثابتی مرد مقتدر ساواک به ثروتی بیکران دست یافت. هژبر یزدانی افزون بر سهام بانک صادرات و تاًسیس بانک ایرانیان، دارای ۲۱ مجتمع صنعتی و کشاورزی بود. آقای نوری زاده، متاًسفانه هزاران چوپان محروم و فقر زده کشورمان مورد حمایت اعضای ساواک نبودند تا حداقل از یک زندگی ساده و انسانی برخوردار باشند. در واقع بخشی از ثروت هنگفتی را که آقای یزدانی از کشور خارج کرد دسترنج همین چوپانان فقرزده و فلاکت زده کشورمان بود. آقای نوری زاده، شما با امکانات وسیعی که در رسانه های گروهی دارید از این حق برخوردارید که از رژیم پیشین و دولتمردانش ستایش کنید. اما این خلاف اصول روزنامه نگاریست که مخالفان رژیم پیشین را مورد هتاکی و تحقیر قرار دهید.
آقای نوری زاده برای سقوط رژیم شاه می توان هزار و یک علل را بر شمرد اما علت اصلی و عمده خودکامگی رژیم شاه بود که باعث شد هیولای آدم کش، شکنجه گر و غارتگر جمهوری اسلامیبر مردم مسلط گردد. و زندانهای مخوف اوین، گوهردشت و کمیته مشترک را برای جمهوری اسلامی به میراث گذاشت.