Thomas Stearns Eliot 1888-1965
همسایه فرضی فرهنگی ما می گفت: “حالا که درمطبوعات داخل از الیوت و پاوند، نقل قول میشود و همه میخواهند مثل مارکز و بورخس رمان و داستان بنویسند، چرا شما در خارج ساکت نشستهاید؟” گفتم: “چون هر کدام از آنها بقول بیخیالها، به طریقی ایدئولوژیک بود. مثلاً مارکز به دیدار کاسترو رفت، بورخس ضدکمونیست شد، پاوند گوینده رادیو فاشیستها در ایتالیا گردید، الیوت عارف مسیحی شد و کنفرانسهای کلیسا دراروپا را سازماندهی میکرد.”
گرچه توماس اس. الیوت، همچون مرحوم مصدق خودمان، غالب سالهای عمر پربارش بیمار بود، ولی او در زمینههای ادب و فرهنگ فوقالعاده کوشا گردید. یقیناً اگر او فارسی میدانست و ادبیات ایرانی را هم میخواند، شاید میگفت، هیچ شاعری درجهان به اوج حافظ یا مولوی نمیرسد، و نه اینکه ادعا کند، در غرب نویسندهای به عمق دانته و به وسعت شکسپیر وجود ندارد. توضیح اینکه او در میان ادبیات آمریکا، فقط ادگار آلنپو را قبول داشت .
الیوت همچون مارک تواین در دامن طبیعت، در کنار رود میسیسیپی در آمریکا متولد شد و رشد کرد، ولی چون بسیار دیگری از جوانان کتابخوان آنزمان، به دلخواه خود به اروپا مهاجرت کرد و در انگلیس وطن تازهای یافت، بطوریکه امروزه در بعضی ازدانشنامههای معلومات عمومی، او را نویسندهای انگلیسی میدانند که درسال ۱۹۴۸ جایزه ادبیات نوبل را نیز از آن خود ساخت.
گروه دیگری ازشاعران و نویسندگان جوان آمریکا نیز در اوایل قرن بیستم به فرانسه رفتند و به سرپرستی خانم گ. اشتاین، گروه ادبی ـ نسل برباد رفته ـ را تشکیل دادند.
بازگشت به دامن مهربان مادر پیر فرهنگی، یعنی اروپا ـ احساس پوچی و سرخوردهگی نیهیلیستی در جو فرهنگی آن دوره آمریکا ـ ماجراجویی فکری و فرهنگی سالهای جوانی ـ دسترسی به شهرت جهانی باکمک سکوی پرش درغرب ـ و احساس جهانوطنی فرهنگی، میتوانند از جمله دلایل مهاجرت داوطلبانه اینگونه آرمانگرایان، به اروپای آن سالها باشند.
الیوت درباره شعر مدرن مینویسد، برای لذت از شعر، هر چه کمتر درباره بیوگرافی و زندگی خصوصی شاعر بدانیم، بهتر است. هر ۵ یا ۶ سالی، گاهی به شاعر یک الهام هنری آسمانی اسطورهای میشود، بقیه موفقیت او بسته به تمرین و صبر جمیل دارد. درباره شعر نباید سئوال نمود، معنی و منظور چیست، بلکه باید بتوان تصورات شاعر را نزدخود مجسم کرد. شاعر باید به موضوعات و اشیا شاعرانه بپردازد، و نه ایدئولوژیک، چون شعر نه سیاست است و نه فلسفه. شاعر، شعر میسراید ـ فیلسوف، فلسفه میبافد ـ زنبور، عسل میزاید ـ عنکبوت، تار میبافد و آدم متافیزیک، فلسفه ایدهآلیستی سرهم بندی میکند. تفسیر و درک خواننده از شعر میتواند با منظور و غرض شاعر فرق داشته باشد.
الگوی آغاز کار شاعرانه الیوت، سمبولیستهای فرانسوی بودند، یعنی زمانیکه فرانسه وطن سمبولیستها بود. به نظر مورخین ادبی، الیوت باعث گرهخوردهگی شعر سنتی و شعر مدرن در زبان انگلیسی شد. او عمداً نقلقولهایی از دیگران را در اشعارش نیز بکار میگیرد تا خواننده را بفکر تفسیر و توضیح شعر بیندازد. الیوت که در جوانی زبان و فلسفه تحصیل کرده بود، در شعرهایش همیشه جملات قصاری از دیگران را مونتاژ میکرد. ۱۷ سال کار نشر کتاب و سردبیری دهها مجله ادبی و فرهنگی موجب شد که او در جریان غالب ادبیات مدرن اروپا باشد.
در مورد درویشی و مذهبی بودن او میتوان گفت که، الیوت یک ادیب و شاعر عارف بود. منتقدین ادبی چپ، او را هومانیستی مذهبی میدانند. مذهبی بودن الیوت را میتوان اصلاحگرایانه نامید، گر چه او خود را سیاسی نمیدید. الیوت مینویسد: “از زندگی میشود جا خالی نمود، ولی به مرگ نمیتوان جا خالی داد.” صاحبنظران ادبیات مدرن، غرب را همیشه مبلغ نوعی عرفان مذهبی خصوصی و یا روانشناسانه میدانند. شعر دستهای از شاعران در آغاز قرن بیستم به کشف و جستجوی حالات درون و روانشناسانه انسان پرداخت، از جمله: الیوت، پروست، ریلکه، بیت و جویس. الیوت هم درآثار اولیه خود به سرگردانی انسان بعد از جنگ جهانی اول پرداخت و پوچی زندگی و سرگردانی انسان را نشان داد. به این دلیل، هدف غالب کتابهای بیوگرافیک آن است که به روشن شدن مسیر الیوت، از شک و سرگردانی، تا رسیدن به عقاید مذهبی و عرفانی را نشان دهند. الیوت در آثارش، جنبه منفی پیشرفت و صنعتی شدن غرب را نیز مطرح نمود. او مینویسد، اگر کره زمین روزی بر اثر جنگ یا آلودگی محیطزیست نابود شود، باید روی تابلویی بیادگار نوشت که: “در اینجا آدمهای باشرفی هم بودند که خدانشناس شدند، یادگارهایشان خیابانهای آسفالتی، هزاران زمین گلف و تنیس، و صدها کتابخانه و کتابفروشی مطالب سرگرم کننده بود.” الیوت در رابطه دیگری مینویسد: “باید بیزبانی و لالی مدرن ما بندگان گنهکار را با کمک کلام خدای لایزال جبران نمود!”
رجوع به بیوگرافی توماس الیوت نشان میدهد که او درسال ۱۸۸۸ بدنیا آمد و در سال ۱۹۶۵ درگذشت. پدربزرگش یک کفاش مسیحی بود که به دلیل تعقیب مسیحیان پوریتانی، از انگلیس به آمریکا فرار کرده بود. الیوت بعد از تحصیل رشته زبان و فلسفه، مدتی کارمند بانک شد. او را میتوان شاعر، نمایشنامهنویس ، نظریهپرداز شعر مدرن و منتقد فرهنگی دانست.
زندگینامهنویسان مدعی هستند که در ابتدا برای مهاجرین به قاره آمریکای آنزمان، بعد از چند دهه، بجای ماجراجویی آنارشیستی اولیه، ملال و دلزدگی تمدن و صنعت مشهود شد، بجای گاوچرانی رمانتیک کابویها، گانکسترهای مسلح شهری خیابانها را ناآرام کردند، بجای مبارزه با نیروهای طبیعت خشن، مبارزه با روابط بیرحم نظام سرمایهداری سودجو، شعارمرگ و زندگی حاشیهنشینان شهرها شد.
الیوت درباره خود، حوالی سالهای ۱۹۲۶ مینویسد: “در آمریکا جمهوریخواه بودم و در انگلیس مشروطهخواه شدم، قبلاً خواهان انقلاب در شعر بودم، حالا خواهان سنتگرایی شاعرانه شدهام.” به این دلیل گروهی از روشنفکران لیبرال او را ارتجایی مینامند.
با این همه او در بعضی از آثارش فراز و فرود جامعه بورژوازی را منعکس کرد. در آغاز گوته، دانته و شکسپیر از جمله الگوهای ادبی او بودند. او در باره لرد بایرون، سنک و شکسپیر به تحقیق پرداخت. و درباره شکسپیر نوشت که گرچه نمایشنامههایش اغلب معنی ندارند ولی نمیتوان آنها را بیمحتوا نامید.
منتقدین غربی، بعضی ازآثار الیوت را درکنار عظمت کارهای ریلکه، هلدرین و دانته قرار میدهند. الیوت در نمایشنامههایش از سبک اسکار وایلد و برنارد شاو استفاده میکند، یعنی گاهی طنزآمیز و گاهی وحشتانگیز و تکاندهنده. الیوت مینویسد: “اگر پاریس برای همینگوی مانند یک جشن بود، فرانسه برای او همچون شعر است.” او از نظر فلسفی زیر تأثیر فلسفه آلمانی و فلسفه یونانی، مخصوصاً ارسطو بود. و پرداختن به مقوله زمان درآثارش را از هوسرل و هایدگر گرفت. موضوع مسخ نیز در ادبیات اروپا در اوایل قرن بیستم یکی از زمینههای کار نویسندگان سرخورده و غیرسوسیالیست مانند: الیوت، بن و کافکا بود. بن، شاعر آلمانی آرزو میکرد که انسان همچون بعضی از تکسلولیها، بدون مغز و اندیشه میبود تا کمتر درد و رنج بکشد.
ازجمله آثار الیوت چهارشنبه پرهیزکاری و سرزمین برهوت هستند. کتاب سرزمین برهوت او شامل ۴۳۴ بیت شعر است. در این کتاب مانند کتاب ـ کمدی الهی ـ دانته، انسان مجبور است برای رسیدن به بهشت از دوزخ و جهنم بگذرد. و از جمله نمایشنامههای او: مرگ در برج کلیسا، جشن نوشابهای و مقام دولتی واقعی هستند. در نمایشنامه مرگ در برج کلیسا، الیوت کوشید به زنده کردن درام شعری مذهبی بپردازد.
کتاب مجموعه مقالات الیوت، درباره موضوعاتی مانند شعر متافیزیک قرن ۱۷ انگلیس، بودلر و شعر فرانسه و دانته و شعر ایتالیا هستند. غالب مقالات الیوت در باره ادبیات، استتیک و زیبایی شناسی، الهیات، فلسفه، فرهنگ و نقد ادبی هستند.
او در بعضی از مقالاتش مبلغ نظریاتی پیرامون یک جامعه مسیحی ـ و یا یک وحدت فرهنگی ـ در اروپا است. به این دلیل گروهی از بیوگرافینویسان او را یک منقدادبی میدانند تا یک شاعر .
الیوت درباره وظیفه نقد ادبی مینویسد: “نقش نقد ادبی، روشنگری در باره اثر و افزایش علاقه خواننده به مطالعه است.” الیوت از مکتب نقد ادبی بنام “لیمو چلیدن” انتقاد میکند، چون آنها مدعی هستند که تمام جنبههای شعر هر شاعری را میفهمند.
الیوت برای رساندن پیام انسانی به اقشار مختلف مردم، تئاتر را کاملترین رسانه میداند. او میگفت: سبک و اسلوب نمایشنامه باید نه آرشایی و نه مدرن، بلکه طبیعی و معمولی باشد. او مینویسد: “سرانجام هنرمند غربی، نابودی فکری و جسمی او است، یعنی هر هنرمندی روزی به پوچی و انتهای خط خواهد رسید.”
او به شکایت از نظام سرمایهداری مادهگرایانه سودطلبانه مینویسد: “تیمارستانها از نتایج تمدن صنعتی بیرویه غرب هستند، بجای سکوت و آرامش طبیعی و واقعی، اتاقهای سکوت شامل تلویزیون در تیمارستانها برای بیماران تعیین شده تا درآنجا احساس تنهایی و بیکسی و طرد شدن نکنند.”