بعضی ازرسانه های اروپا این روزها سالگرد تولد و مرگ لامتری ، فیلسوف وپزشک روشنگری فرانسوی راهنوزبعدازسه قرن جشن میگیرند. تولد ومرگ او در چنین روزهایی ، پیش از فرارسیدن مراسم عید کریسمس بود. او یکی از مهمترین نمایندگان ماتریالیسم روشنگری فرانسه در سه قرن پیش اروپا است. وی در سن ۴۲ سالگی در تبعید درآلمان، در دربار فریدریش دوم،پادشاه پرویس،براثر مسمومیت مشکوک عمدی درگذشت. دولت پرویس که مخالف دولت آنزمان فرانسه بود ،ادعا نمود که لامتری قربانی حماقت حاکمان وآخوندهای مسیحی گردیده است. درزمان لامتری درقرن ۱۸ رد تئوری ابدی بودن روح، از طریق کلیسا حکم اعدام داشت. پیش ازفرار لامتری از فرانسه آثارش را بجرم آته ایسم، و ماتریالیستی بودن ،درانظارعمومی سوزاندند. بدلیل نفی وجود خدا اورا آنزمان یک آته ایست رادیکال بحساب می آوردند. لامتری ،فرزند خلف روشنگری فرانسه بود.آته ایسم او محصول جهانبینی مادی-مکانیکی اش میباشد. او میگفت که انسان یک ماشین ویا یک ساعت خودکار است. وی مینویسد که رفتار اخلاقی، بدون اعتقاد به دین وخدا نیزممکن است، و بجای روحانیون و قضات مذهبی، پزشکها و آته ایستها باید در مملکت و برای سعادت عمومی ، حکومت کنند.
ازجمله دیگرنظریه های او این بود که میگفت انسان فاقد آزادی اراده است ولذت و سعادت انسان تنها در نفی دین ممکن است و دولت آته ایستی ، سعادتمندترین دولت ممکن برای مردم است، و کسیکه نیرویش رادرخدمت جامعه قرار دهد، احساس سعادت خواهد نمود و فلسفه، علم ردیف کلمات زیبا است ، وچون انسان ماشینی است که خودسکان آنرا در دست دارد،نیاز به روح ندارد. درنظر لامتری ماده پایه و اساس تمام واقعیات است و هرچیز که وجود داشته باشد،آغازی مادی دارد، وگرچه ماده عنصری مستقل و ابدی است،آن ولی زیرتاثیر قانون تغییر وتحول و تکامل قرار دارد. دو صفت خاص ماده ، حرکت ، گسترش و تغییر حجم آنست. لامتری تاثیر مهمی روی ماتریالیسم روشنگری فرانسه ازخود بجا گذاشت. امروزه اشاره میشود که او بیشتر یک پدیده شناس(فنومنولوگ) است تا یک مارتریالیست. تاریخ علوم، اورا در ردیف دیدرو و هیوم قرار میدهد. لامتری نماینده یک ماتریالیسم رادیکال بود که وجود روح غیرمادی راانکار میکرد. درنظراو انسان نیز بخشی از جهان مادیست یعنی یک ماشین زنده است، یک طبیعت مکانیکی حامل ماده محض،دقیق و فیزیولوژیک طبیعی است. باید اشاره نمود که فلسفه لامتری متکی به شناخت علم پزشکی و علوم تجربی زمانش بود. او به سبب مبارزاتش علیه فرهنگ فئودالیستی ، تئوریسین بورژوازی جوان آنزمان اروپا شد. او گرچه ضد دین بود ولی آنرابرای مردم عامی آنزمان ضروری میدانست.
لامتری حدود سه قرن پیش درفرانسه درخانواده ای مرفه بدنیا آمد ،پدرش دکان بزازی داشت . او درسال ۱۷۰۹ درفرانسه بدنیا آمد ودرسال ۱۷۵۱ در تبعید در شهر پوتسدام درآلمان درگذشت. وی چون در دانشگاه دررشته پزشکی تحصیل کرده بود ،مدتی پزشک ارتش دولت فرانسه بود. اودرسال ۱۷۴۶ وطن وخانواده اش راترک نمود وابتدا به هلند وسپس به آلمان فرارکرد. وی پیش ازآن بدلیل ماتریالیستی و آته ایستی بودن قاطعانه اش، تحت تعقیب قرارگرفته بود. یکی ازآثاراودرسال ۱۷۴۶ ضد دین اعلان گردید و در مجامع عمومی به آ تش کشانده شد. شاهکار او یعنی کتاب “انسان،یک ماشین ” در سال ۱۷۴۸ درمهاجرت منتشرگردید. لامتری خودتحت تاثیرروشنگری- دیدرو،هولباخ،و هلونتیس بود. وی زندگی در شهر پوتسدام در دربار پرویس و در تبعید را،زندگی دریک قفس طلایی نامید. در قرن ۱۹ ” تئوری دانش” او طرفداران زیادی یافت ، به این سبب تاثیراو روی تحقیقات مادی و طبیعی قرن ۱۹ قابل توجه است. فریدریک کبیر دریک مراسم دولتی و روی قبراوازمرگ زودرسش درسن ۴۲ سالگی ابراز تاسف نمود، ولی ساموئل کونیگ،یک روحانی مسیحی نوشت که اکنون جهان از شر همچون متفکران لائیکی راحت گردیده است.
لامتری درفلسفه اخلاق ، نوعی زندگی اپیکوری را قابل ارزش می دید. او اروتیک غیرمبتذل رانوعی لذت و هنرزندگی دانست. وی مینویسد که انسان موقعی سعادتمند است که به بالاترین پله لذت برسد، یعنی هم لذت مادی وهم لذت معنوی. اوازنظراخلاقی،نماینده فلسفه لذت گرایی است ومیگفت که لذت بالاترین کالای انسان وهدف عمل اواست و چون انسان بخشی ازجهان حیوانات است،اوفاقد هرگونه اصول اخلاقی ارثی و غریزی است. درنظر لامتری هیچ ارزش مطلق ، اصول اخلاقی و ابدی وجود ندارد،چون آنان قابل تغییر هستند و در جوامع مختلف،گوناگون میباشند.وی میگفت که اصول ، ارزشها ، و قوانین عملی، باید خلق شوند تازندگی اجتماعی ممکن گردد.
لامتری همچون دکارت ، استاد تفکر قرن ۱۹ ، حیوان را ماشینی میدانست ، بدون روح و بدون عقل، او میگفت که نه خدای خالق و نه آزادی اراده وجود دارند ، و خدا فقط یک مکانیک یا تعمیرکاراست . لامتری تحت تاثیر اسپینوزا یکی ازماتریالیستهایی بود که از الهیات بسوی پزشکی رفت. اوازنظر تئوریک، احساس گرایی جان لاک را نمایندگی میکرد و میگفت که ادراک حسی تنها منبع شناخت است . آنزمان روشنگری شکاکانه اوموجب اختلاف وی با بخش دیگری از روشنگران فرانسوی گردید.
لامتری پزشک ها را بهترین قضات میدانست و میگفت هدف تحولات تاریخی اینست که درهرجامعه ای سرانجام آته ایست ها بقدرت برسند.اوچون به رد ابدی بودن روح انسان میپردازد،میگوید انسان باید در این جهان به قله سعادت و لذت جویی برسد. در تئوریهای سیاسی او هدف زندگی مشترک انسانها باید برقرارکردن یک نظم حقوقی عادلانه که متکی به اکثریت شهروندان باشد،برقرارگردد و سرپیچی یک حاکم از این قوانین و نظم، باید به سلب قدرت از وی منتهی گردد. او به رد نظریه ایدههای ارثی و غریزی میپرداخت و موضوعات شناخت را بدون استثنا، مادی و شیئی میدید. درنظر او روح ،فکر،و بیان ، نقش و کارکردی مادی دارند.