این سئوال که سرانجام وضعیت بحرانی کنونی جامعه ایران به کجا خواهد انجامید و چگونه خاتمه می یابد، سئوالی است که بی گمان ذهن همه فعالان و شرکت کنندگان جنبش و حتی به نوعی افراد و جناحهای ضد جنبش سبز را نیز به خود مشغول کرده است. بالاخره جنبشهای اجتماعی مثل هر پدیده مادی دیگر در این جهان دارای نقطه آغاز، روند صعودی و نقطه اختتام خود می باشند. که این نقطه اختتام می تواند بنا به منطق عینی همه جنبشهای اجتماعی در سیر تاریخ، پیروزی یا شکست باشد. البته شکست جنبشهای اجتماعی، بیشتر از زاویه دسترسی یا عدم دسترسی آن به قدرت سیاسی می تواند مد نظر باشد، واللا همه جنبشهای اجتماعی اگر حتی به قدرت هم نرسند، مهر قاطع خود را بر روندهای جاری و آتی تحولاتی اجتماعی می کوبند، و سرانجام در شکلهای دیگر، وجود مادی خود را در قدرت به نوعی به منصه ظهور می رسانند.
در باره جنبش سبز می توان گفت که سه احتمال نهائی در رابطه با آینده آن می تواند مطرح باشد: احتمال اول، پیروزی آن در کنار زدن دولت احمدی نژاد و جایگزینی دولت خود، احتمال دوم شکست جنبش در اثر خشونتهای بی حد و مرز طرف مقابل، و احتمال سوم، شکست جنبش سبز در اثر یک جو خشونت بار عمومی که در آن کل سیستم از هم بپاشد.
در مورد احتمال اول باید گفت که اساسا جنبش سبز چنین هدفی را مد نظر خود دارد، اما با اشراف بر این امر که این جایگزینی منطقا باید به به یک سری تحول سیاسی در ساختار سیاسی قدرت و جامعه نیز بیانجامد. بیانیه شماره هفده موسوی فاکت ذهنی چنین امر، و حضور تظاهرات کنندگان مردمی نیز فاکت و دلیل عینی لزوم چنین تحولی می باشد. جنبش سبز، نه جنبش حذف و نفی جریانات سیاسی، بلکه جنبش برای مدارای همه آنها در پهنای یک تفاهم دمکراتیک برای اداره جامعه می باشد. بنابراین آن جریانات افراطی که در صدد ارتقا این جنبش به یک جنبش سرنگونی طلب، و یا راندن آن به چنین موقعیتی هستند، خود ناقض و نافی این جنبش و در اساس ناهمگرایان با آن می باشند.
در مورد احتمال دوم می توان گفت که امکانات دولت کنونی برای سرکوب آنچنانکه کودتاگران وانمود می کنند، زیاد گسترده نیست. زیرا عملا حاکمیت و نیروهای پیرامونی آن دو شقه شده است، و علیرغم کنترل نیروهای امنیتی و سپاهی از طرف جناح مسلط، اما توان، اتوریته و جرات آنان برای قلع و قمع نهائی تا حد قابل ملاحظهای ضعیف است. کودتاگران اگر بخواهند به این امر دست یازند، در حقیقت بانی وضعیت فوق العاده بحرانی در کشور خواهند شد. بحرانی که جامعه را به دامان بحران گستردهتر و آنارشیسم خواهد کشانید.
احتمال سوم، آنگاه است که خشونت از هر دو طرف باشد (که ظهور این حالت بویژه به علت خشونتهای پیگیر کودتاگران خواهد بود) وضعیتی که در آن به هر دلیلی کنترل اوضاع از دست خارج می شود، و قدرت سیاسی سرانجام در مسیر فروپاشی قرار می گیرد. در چنین وضعیتی ما هم با فروریزش نظام روبرو می شویم، و هم با دگردیسی فلسفه وجودی جنبش سبز که خود را بیگانه با با پدیده خشونت تعریف می کند. در چنین وضعیتی، لااقل در مراحل اولیه آن، ما احتمالا با نبود آلترنایتو روبرو هستیم. از نبود آلترناتیو می گویم، زیرا که همه شواهد نشان می دهند که هم اکنون در صحنه سیاسی کشور در مقایسه با نیروهای سیاسی دیگر، نیروهای سرنگونی طلب هم بسیار ضعیفند، و هم محدود و معدود. بنابراین اگر ما با فروریزش روبرو شویم، به احتمال قوی به هرج و مرج منتهی خواهد شد. و این همان امری است که با منطق جنبش کنونی و ذهنیت مردم شرکت کننده در آن ناهمخوان است، و اساسا در ضدیت وجودی با آن.
اما نکته مهمی که باید بدان توجه داشت این است که سرسختی کودتاگران و به نوعی کل طرف مقابل جنبش سبز، همه را به این سئوال رهنمون می شود که آیا به راستی امکان عقب نشینی کودتاگران وجود دارد؟ آیا می شود جنبش از طریق رشد مدنی، بطئی، دائم و هر لحظه قویتر خود، طرف مقابل را به قواعد بازی دمکراتیک ناچار کرده و سرانجام از طریق یک تفاهم عقلانی که عمدتا نتیجه حضور جنبش است، به وضعیت کنونی خاتمه دهد؟ اگر جنبش سرنگونی طلب نیست، و اگر نمی خواهد با خشونت قدرت را تسخیر کند، پس راه چاره تنها این است که از راه فشارهای خود طرف مقابل را به یک موضع گیری عقلانی سوق داده و وی را ناچار به عقب نشینی از قدرت کند. و ظاهرا به غیر از این راه، دیگری پیش روی جنبش نیست. یعنی جنبش وارد بازی طاقت فرسای عقلانی کردن سیستم قدرت در ایران شده است. بازی ای که در آن، برای تحول، همه باید به نوعی متحول بوده شده باشند. و این همان گره اصلی، سئوال مرکزی و در همان حال ابداع پراکتیکی جنبش نوین مردم ایران می باشد.
در فرهنگ کلاسیکی تحول، با اعتقاد به اینکه چنین تحول عقلانی در حاکمیت اصولا مطرح نبود، پس سرانجام به تحول از راه خشونت متوسل می شدند. در چنین دیدگاهی، منافع بود که تعین کننده رفتار سیاسی بود. و در شرایط فعلی ایران چنین می نماید که دیگر تنها عنصر منافع نیست که تعین کننده است، بلکه همراه با آن نوع نگرش و تلاش برای عقلانی کردن آن نیز مطرح است. و از این رهگذر است که جنبش سبز، آرام، متین، مصمم از طریق حضور مستمر خود در تلاش برای تحول نظری، دیدگاهی، فکری و سیاسی در طرف مقابل خود نیز هست. و در شرایط توان استبداد در ایران این همان توان عینی و ذهنی ای است که هم توان پایداری دارد، و هم توان پیشرفت، و هم توان تاثیر گذاری بر همه آحاد و جناحها در پهنای جامعه.