این روزها، همچون تمامی هفتههای گذشته و نیز سالهای اخیر، اخبار و گزارشها پیرامون اوضاع کشورهای منطقه، نه تنها نگرانی، بلکه هراس از آنچه که پیش روست را دامن می زنند. جنگ در عراق، جنگ در افغانستان، جنگ در یمن، جنگ در سوریه، تداوم سرکوب و خفقان در ترکیه و… همگی نشان از چشماندازی دارند بس نگران کننده و چه بسا خطرناک که پیامدهای آنها می توانند بسیار فراتر از کشورهای منطقه را در بر گیرند.
روندها در سمتی حرکت می کنند که نه تنها حوّاس پنجگانه انسانها، بلکه وجدان آنان نیز به اینهمه کشتار و ویرانی عادت کند و حساسیتها و متعاقب آن، واکنشها تا حد خنثی کاهش یابند. آنچه که این روزها در افغانستان، سوریه و یمن در جریان است، اگر در گذشتهای نه چندان دور، با قدمتی کمتر از ۶٠ سال در ویتنام بوقوع می پیوست، که پیوست، با موجی از اعتراضات در اکثر کشورهای جهان، بویژه در اروپا و آمریکا همراه میشد؛ اکنون اما به خاطر وجود “رسانههای گروهی آزاد و مستقل” و به دلیل استفاده از انواع فنآوریهای مدرن در پردازش به اخبار و گزارشها، نه تنها مردم عادی، بلکه نخبە و الیت فرهنگی و سیاسی جوامع را به این امر عادت می دهند که:
– شدتگیری جنگ در مراکز مختلف استانها در افغانستان و ورود طالبان به چند شهر مهم و استراتژیک مانند کندوز و فراه و … ، امری است عادی و “قطعا” در این شهرها نه کودکی وجود دارد و نه مدرسهای و نه زیر ساختهای شهری؛ اگر هم وجود دارند، طالبان به هنگام ورود به این شهرها، به عوض مهمات جنگی، “نقل و نبات و گل” میان مردم توزیع می کنند، و می توان از کنار خبر “تشریف فرمائی” طالبان به این شهرها گذشت؛
– جنگ در یمن، امری است داخلی که به ٢ کشور همسایه یعنی عربستان و یمن مربوط می شود. در آنجا نیز می توان با ابراز کمترین حساسیت، فقط به اخبار و گزارشهای رسانهها بسنده کرد و امیدوار بود که عربستان به هنگام بمباران شهرها و مدارس و بیمارستانهای یمن، از بمبهای “تیزهوشی” استفاده کند که قادر به تشخیص حوثی های خوب و شرور از یکدیگر باشد. در مورد کشته شدن زنان و کودکان و کلا غیر نظامیان هم که اصلا نه “خبر” و نه “گزارشی” وجود دارد؛ اگر هم وجود داشته باشد، با هدف استفادههای سیاسی در معاملات احتمالی آینده با عربستان، در پوشههای “فعلا به صلاح نیست” قرار داده می شوند؛
– اینکه با وجود گذشت ٣ ماه از کودتای ترکیه، هنوز هم دستگیریها و پاکسازیها در تمامی سطوح ارتش و پلیس و سازمان امنیت ترکیه و نیز اساتید دانشگاه و وکلای دادگستری و… در جریان است، امری است به شدت داخلی و در اینجا نیز مصلحت حکم نمی کند که وجدانهای بیدار مدافع حقوق بشر را دعوت به اعتراض و دفاع از حقوق انسانی را به دفاع از قربانیان سرکوب حکومتی فراخواند؛
– در سوریه اما وضعیت و شرایطی متفاوت از دیگر کشورهای یاد شده، بوجود آمده است. سوریه و در راس آن «حلب» که در گذشته شهر بود و اکنون بخشهای بویژه شرقی آن، ویرانه ای بیش نیستند، به اصلیترین موضوع اخبار و رسانهها تبدیل شده است. بر خلاف افغانستان و یمن، گزارشهای “دقیقی” از بمباران مدارس و بیمارستانها و دیگر زیرساختهای این شهر به همراه آمار “نسبتا دقیق” کشته و زخمیها از جمعیت غیر نظامی این شهر انتشار می یابند. زیرا این شهر از بخت بد، شهری است کلیدی که سرنوشت یکی از ٢ تداوم به آن بستگی پیدا کرده است: یکی تداوم حاکمیت بشار اسد و دیگری تداوم حضور داعش و جبهه فتحالشام (همان النصره سابق) و دیگر گروههای ریز و درشت اسلامی در منطقه ای به بزرگی جزیره بریتانیا.
از همان آغاز فتوحیات داعش و شرکاء در سوریه و عراق، به دلیل ایجاد استحکامات جنگی در مناطق مسکونی و پر جمعیت شهرها، بر همگان روشن بود که اگر قرار به بازپسگیری این شهرها از دست داعش و دیگران باشد، این امر بدون تلفات سنگین در میان مردم عادی و غیرنظامیان، امکان پذیر نخواهد بود. واقعیت این است که حتی اگر یک طرف هم “پیروز” این مناقشه باشد، تلفات انسانی و نیز نابودی زیرساختها، شکستی است که نه فقط طرفین مناقشه را بلکه کل جامعه جهانی را شامل خواهد گردید.
بلندگوهای تبلیغاتی در هر دو سوی «خط آتش» در افشاگریها و تولید اخبار و گزارشهای ضد و نقیض با هرانگیزه ای که باشند، آنچه که فراموشی سپرده می شود، انسان است و انسانیت. تا کنون تحلیلها ی بسیاری چه به صورت شفاهی و چه درشکل نگارشی در مورد منافع استراتزِیک منطقهای و یا فرا منطقهای این و یا آن کشور درگیر در جنگ سوریه، ارائه گشتهاند؛ اما آنچه که از هیچ جانبی مورد بررسی فرار نگرفته است، فاجعه انسانی عظیمی است که در این کشور بوقوع پیوسته است و میلیونها انسان را در مسیر نیستی محتوم و یا فرار از سرزمین خویش و تسلیم تغییر سرنوشت، قرار داده است.
تا هنگامیکه اتخاذ تصامیم نه در پشت میزهای مذاکره، بلکه از اطاقهای فرماندهی و هدایت عملیات نظامی صورت می گیرند، و تا زمانیکه “سخنگوها ” نه دیپلماتها بلکه ژنرالها و یا غیر نظامیان همسو با آناناند و رسانه های “مستقل” بلندگویان آنان، نه به صلح می توان امید داشت و نه به واکنش واقعی از جانب وجدانهای بیدار.