دولتها تنها از طریق زور و خشونت حکمرانی نمی کنند، بلکە برای اعمال زور و یا تداوم وجود خود نیاز بە نوعی مشروعیت هم دارند. از این منظر، جمهوری اسلامی هم بمثابە یک نظام اقتدارگرا تنها بر زور تکیە نزدەاست، بلکە مشروعیت خود را بنوعی بازتولید و بازسازی می کند. بنابراین باید پرسید عوامل بخشیدن مشروعیت بە نظام حاکم بر ایران کدامند؟
نظام مسلط بر ایران مشروعیت خود را از تسلط خود بر اقتصاد نفتی کشور، ایجاد اقتصاد در سایە کە توسط نهادهای ایدئولوژیک، نظامی و امنیتی کنترل می شود، مقابلە با تهدید خارجی و نیز رای حاصلە از بخش سنتی جامعە می گیرد. رژیم در هر دو بخش اقتصادی با تحت پوشش قراردادن تودە وسیعی از کارمندان و مستمری بگیران و در بخش سنتی عمدتا با برآوردە کردن نیازهای روانی ـ فکری آنان، در سطوحی بە قدرت خود وجهە مردمی می بخشد. این بخش کە روزبروز از تعداد آنها کاستە می شود، و در مقابل تودە بیشتری از مردم بە جبهە مخالف می پیوندند، جمهوری اسلامی را در بەروز کردن مشروعیت خود بمانند سابق با مشکلات جدی روبرو کردەاست.
اما نظام از زاویە دیگری هم بە وجود خود مشروعیت می بخشد، کە همانا هرج و مرجی است کە می تواند در غیاب آن بعلت عدم وجود یک نیروی آلترناتیو درست شود.
انگلس در کتاب ‘منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت’، در توضیــح ابــزار ســلطه می گویــد منشــأ دولــت طبقــه خاصــی نیســت بلکــه ضــرورت جامعــه طبقاتــی بــرای مهــار نیروهــای متخاصــم درون جامعــه اســت.
اگر یکی از کارکردهای دولت مهار نیروهای متخاصم جهت جلوگیری از اضمحلال جامعەای است کە دولت بر آن تسلط دارد، در ایران جمهوری اسلامی، حاکمان ضرورت خود را در شرایط کنونی از مهار نیروهائی می گیرند کە اگرچە نوید فردائی بهتر را می دهند، اما بعلت تخاصم درونی خود و عدم توانائی برای ایجاد یک جایگزین معقول، جامعە را می توانند در مسیر اضمحلال قرار بدهند.
یعنی مشروعیت نظام نە ضرورتا از مهار نیروهای متخاصم درون جامعە (یعنی نیروهائی کە حاکمیت در جانب و علیە آنان قرار دارد)، بلکە مهار تخاصم درونی نیروهائی هم قراردارد کە قرار است آیندە کشور را بعهدە بگیرند. در این معنا، حاکمیت ضرورت وجود خود را بە حیطەای فراتر از آنچە انگلس بە آن اشارە می کند می برد، و بە این ترتیب علیرغم وجود همە بحرانهائی کە خود بوجود آورندە آن است، بە خود نشان قهرمانی اعطاء می کند!
پس اگر تولد دولت ناشی از جامعە طبقاتی و وجود لااقل دو طبقە متخاصم است، و تداوم خود را از جملە در مهار چنین جامعە طبقاتی می یابد، در ایران تحت جمهوری اسلامی کە در میان نیروهای مخالف کە فعلا نە امکان سربرآوردن یک نیروی گستردە وجود دارد و نە بعلت ساختار بشدت متنوع کشور نە امکان نیروئی جایگزین کە بتواند جامعە را در شرایط بعد از تغییر سر و سامان ببخشد، یک وجود یا پدیدە منفی می تواند بعد مثبت پیدا کند و مشروعیت خود را از آیندەای بە مراتب بدتر از شرایط کنونی بگیرد.
پس امر مهار تخاصم میان دو نیروی اصلی طبقاتی، می تواند بە امر مهار تخاصم در میان نیروهای موجود در یک نیروی مشخص تغییر مکان دهد.
بە این ترتیب زمانی امکان نفی قدرت سیاسی امکان پذیر می شود کە نیروی آلترناتیو، از قبل چنان بە مهار تخاصم درون خود نائل آمدە شدە باشد کە بتواند مدعی جایگزینی شود.
تا زمانی کە دلیل مهار باقیست، امکان تغییر وجود ندارد، و برای غالب شدن بر آن باید نیروی جدید بشیوە عملی و روانی از چنان قابلیتی برخوردار باشد کە در مرحلە طرد مهار بتواند وجود خود را بشیوە اثباتی بەظهور برساند.