از بدو انقلاب بهمن و تسلط اسلامگرایان بر آن، همیشە از جانب حاکمان جدید ادعای تولد نظامی جدید در جهان و بویژە در مقابل نظم چپ و لیبرال دمکراسی غرب مطرح بودەاست. از جملە از همان بدو انقلاب سعی شدەاست کە خطوط این نظام جدید ترسیم شدە و بە آن هویت وجودی ویژەای در ابعاد سیاسی، فلسفی، اقتصادی و فرهنگی دادەشود.
اما تا کنون علیرغم همە تلاشها، حاکمان جدید نتوانستەاند چنین خطوطی را ترسیم کنند. آنچە ما شاهد آن هستیم وجود یک نظام دیکتاتوری مذهبی بودەاست کە هویت خود را بشیوە مداوم در تعارض با غرب و افکار مخالف در گستردەترین معنای خود بازمی یابد. تعارضی کە بر اساس نفی ایدەئولوژیهای مقابل ایستادە است و نە بر اساس ایجاد ایدئولوژی خود. بە بیانی دیگر اساس نظام اسلامی در ایران بر هویت و رفتار حذف رقبا ایستادەاست و نە بر اساس اثبات وجود خود بعنوان نظامی با مختصات ویژە. بودی نفی گرایانە و نە اثباتی. بی جهت نیست سیاست تعارض، بخش مهمی از این هویت را تشکیل می دهد.
در واقع جمهوری اسلامی می داند چە نمی خواهد، اما نمی داند چە می خواهد. هر جریان و روندی کە در نهایت بە تسلط ایدەهای مخالف بیانجامد و یا راە را بە نوعی برای آنها بازکند، بلافاصلە مورد تعرض قرار می گیرد. چنین روندی باعث شدە کە کشور از لحاظ ساختاری مرتب در حالت انتظار و شدن بە معنای منفی آن باشد. شدنی کە نهایت و هدفی ندارد. در بهترین حالت برای اینکە این نظام اثبات کند کە تافتە جدابافتەای است و بنوعی خود را از نظامهای مسلط در دنیا جدا می کند، مشخصە نظم خود را از تسلط روحانیون بر ارکان قدرت و افزایش نقش نیروهای نظامی ـ ایدئولوژیک بازیافتەاست، واللا در بنیان، بویژە در بخش اقتصادی همان سرمایەداریست آن هم یک سرمایەداری پیشامدرن کە بازار آزاد در معنای متعارف کاپیتالیستی در آن کمترین نقش را دارد، نقش دولت و دولت در سایە در آن فراوان است، مختصات مدرنیتە را بعنوان پدیدەهای روبنائی در خود نهادینە نکردە و بشدت بەظاهرسازی اسلامی مشغول است.
در واقع جمهوری اسلامی توان و وجود خود را در تقابل و در شکست سیاسی و نظامی رقبایش بازمی یابد. درست مانند یک لشکر کە مرتب در حال جنگ است و پشت جبهە خود را بنوعی فراموش کردەاست، اما در عین حال این سپاە نمی داند کە اگر بە کشور برگشت چە جوری بخواهد نظم زندگی را ایجاد کند.
اما از بد روزگار همان نیروهائی کە نظام در پی حذف آنها در تمامی این سالها بودە، بعلت اینکە تنها ریشە در حضور فیزیکی ندارند و بخش مهمی از وجود معنوی جهان معاصر را تشکیل می دهند (چە ایدەهای چپ و چە مدرن)، مرتب دوبارە جائی و از طریق کسانی در جامعە و حتی در خود نیروهای درون و بیرون نظام سر بر می آورند و کل نظام را با چالش مواجە می کنند. در واقع حذف فیزیکی بە تولد معنوی تبدیل می شود و درست بە این علت کە هیچ نظم سیاسی را در جهان کنونی نمی توان بدون این اندیشەها پایەگذاری کرد، و بە پیش برد.
ایدە تقابل با روشهای مسلط و ایدئولوژی های امروزین، در غیاب ایدئولوژی اثباتی خود، تنها بە ژرفش بحران در کشور انجامیدەاست. با تسلط سپاە بر اقتصاد کشور و گویا اینکە یک نیروی مدعی اسلام اقتصاد را در دست دارد نمی توان مدعی وجود نظم اقتصاد اسلامی شد. ماهیت اقتصاد تنها با هویت ایدئولوژیکی افراد تعریف نمی شود، بلکە نوع مناسبات نیروهای درون آن از ارجحیت برخوردارند.
برای بازگردانیدن کشور بە نظم نرمال و عادی، لازم است ما دارای نظامی سیاسی باشیم با هویت اثباتی. نظامی کە وجود خود را نە از نفی دیگران، بلکە از اثبات خود می گیرد. اثباتی کە حتی اگر نفی هم در آن وجود داشتەباشد، اما این نفی از طریق اثبات بەپیش بردە می شود.
نظامهای میانی با خصلت تعرضی پایدار نمی مانند و در تمام عمر خود تنها بە کشورها آسیب می رسانند. جمهوری اسلامی هنوز یک وجود حقیقی است و نە واقعی. نسبت حقیقت این نظام با واقعیت آن، فرسنگها از همین نسبت در نظامهای دیگر فاصلە دارد.