یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری لزوم بازنگری و توجه بیشتر به دو مقوله را در کشور پر رنگ تر کرد. یکی بحث مربوط به فرآیندهای نظرسنجی در کشور که اغلب با حقیقت و نتیجه نهایی انتخابات در تناقض است و دیگری تحلیلهای ارائه شده توسط تحلیلگران سیاسی چه در رسانههای داخلی و چه در رسانههای خارجی.
تحلیلهای سیاسی تحلیلگران مختلف ایرانی صرف نظر از این که به کدام گروه و یا جناح سیاسی تمایل دارند، همواره از کاستیهایی رنج میبرند که معمولا در تمامی آنها مشترک است.
در این نوشتار نگاهی کوتاه و فهرست وار میاندازیم به چند ایراد اساسی و بنیادینی که باعث اشتباه شدن تحلیلهای ارائه شده و توسط تحلیلگران سیاسی کشور میشود.
۱- خود مردم انگاری
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که توسط بیشتر تحلیلیلگران سیاسی رخ میدهد این است که گاه متوجه فاصله دیدگاهها و تصورات و تفکرات خود با بخش اعظمی از جامعه نمیشوند و به مرور به این باور میرسند که بیشتر مردم مانند خود آنها فکر می کنند و یا تصمیم می گیرند.
هرچند طی سالهای گذشته دیدهایم که بیشتر تحلیلگران سیاسی کشور برآن هستند که تا حد امکان تمامی گرایشهای جامعه را طبقه بندی کرده و از این اشتباه دوری کنند اما خواه ناخواه برخی عوامل دست به دست هم میدهند که اشتباه تا حدی گریزناپذیر باشد.
عواملی چون خصلت ذاتی انسان، عدم دسترسی مستقیم به تمامی تیپ های کلان اجتماعی، نوع روابط اجتماعی تحلیلگر که خواهناخواه بر اساس نحوه تفکر و شخصیت وی شکل می گیرد و محیط اطراف وی را تشکیل میدهد و …
تحلیل گر سیاسی باید به جایی برسد که بتواند تحلیلی ارائه کند که حتی با باورهای شخصی وی در تضاد باشد اما با حقیقت بیشترین همراهی را داشته باشد.
۲- اصرار بر مسیر پیشفرضهای اولیه
متاسفانه شاهد بودیم که بسیاری از تحلیلگران سیاسی کشور در تمام طول مدت مثلا ۹ ماه پیش از انتخابات در یک مسیر به جلو رفته و تحلیل کرده و حاضر به بازگشت و بازبینی پیش فرضهای اولیه فکری خود نبودند.
مثلا تحلیلگری که از ابتدا بر این باور بود که نقش صنفها در انتخابات پر رنگ است هر چه جلوتر میرفت و به چشم میدید که صنفها نقش چندانی در این پدیده سیاسی پیش رو ندارند باز بیشتر در توجیه نظر اولیه خود تاکید می کرد.
یا تحلیلگر دیگری که از ابتدا فرض را بر این گذاشته بود که دیگر اصلاح طلبان شانسی برای پیروزی در انتخابات ایران نخواهند داشت حتی وقتی اجماع صورت گرفته و موج مردمی به راه افتاد همچنان بر باور خود اصرار می کرد و حتی بعد از انتخابات هم ، بر همان گفته قبلی پای می فشرد!
هنوز تعداد زیادی از تحلیلگران سیاسی در کشور ما شهامت پذیرفتن اشتباه و شکست در تحلیل اوضاع اجتماعی و آرایش سیاسی را به دست نیاوردهاند و این میتواند بزرگترین سم برای یک تحلیلگر باشد.
۳- عدم قدرت تشخیص موج های رسانهای و حقیقی
همواره رسانهها در ایجاد فضاهای مختلف نقش داشته و بخصوص با نزدیک شدن به روزهای پر شور و حساس سیاسی این موجها با اهداف گوناگون شدت بیشتری مییابد.
در انتخابات سال جاری دیدیم که با اتمام ثبتنامها برخی از رسانههای خاص در داخل و خارج ، به یک باره نامزدی را به عنوان شانس اول انتخابات معرفی کردند و طی موجی تلاش شد تا اینگونه به جامعه القا شود که این نامزد مورد تایید رهبر انقلاب است.
عجیب اینکه ناگهان بیشتر تحلیلگران سیاسی ایران اساس تحلیلهای سیاسی خود را بر این اصل نهادند که این نامزد به احتمال زیاد پیروز انتخابات است و….
مثالهایی از این دست در همین انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بسیار زیاد است اما تحلیلگر سیاسی اگر قدرت تشخیص موجها و فضا سازیهای رسانهای از حقیقت و موجهای اجتماعی و حقیقی را نداشته باشد بیشک نمیتواند تحلیل درست ارائه دهد.
متاسفانه بسیاری از تحلیلگران سیاسی کشور در این مدت نشان دادند که چنان وابسته به تغذیه اطلاعاتی از سوی رسانهها هستند که بعضا هر دادهای را چون حقیقت ارج مینهند.
این در حالی است که هرچند رسانهها و اخبار منتشره از سوی آنها باید بخشی از آبشخور فکری تحلیلگران را تشکیل دهد اما نباید وضعیت به گونهای باشد که تمامی تکیه متفکری که ارائه تحیلی سیاسی میکند بر دادههای رسانهای باشد و هیچ منابع دیگری تغذیه کننده فکر و تحلیل وی نباشند ، مخصوصاً در شرایطی که بسیاری از رسانه ها در ایران ، عملاً ارگان احزاب شده اند و عمدتاً اخبار و هدف های سمت و سو دار منتشر می کنند.
۴- غفلت از گذشته
رفتارشناسی اجتماعی و سیاسی یک جامعه در گذشته ، یکی از مهمترین روشهایی است که میتواند تصویری قابل درکتر از رفتار آینده اجتماع ارائه دهد.
به عنوان نمونه مروری بر میزان مشارکت عمومی مردم در انتخاباتهای ریاستجمهوری ایران میتوانست تمامی تحلیلگرانی را که سخت بر این باور که مشارکت عمومی در انتخابات یازدهم پایین خواهد بود تاکید میکردند به تامل وادارد. جامعه ایران بعد از انقلاب اسلامی همواره میزان مشارکت بالایی را در انتخاباتهای ریاست جمهوری به ثبت رسانده است که عدم توجه به این کارنامه نشان از بیتوجهی برخی از تحلیلگران سیاسی به گذشته دارد.
حتی اگر برخی از تحلیلگران سیاسی به مرور تحلیلهای خود در گذشته و تطبیق آن با اتفاقهای بعدی سیاسی در کشور میپرداختند میتوانستند متوجه نقاط قوت و ضعف خود شده و تا حدی ضریب اشتباه در تحلیلهایشان را کم کنند. اما یکی از اشتباهات رایج تحلیلگران سیاسی در ایران پاک کردن گذشته و فراموش کردن اشتباهات قبلی است.
۵- واژه زدگی
اصرار بر استفاده از واژههایی که مربوط به تاریخ و فرهنگ ایران نیست معمولا به شکل ناخودآگاه روند تحلیلهای سیاسی را به سمت و سویی میبرد که از حقیقت جامعه ایران فاصله دارد.
برای توضیح بهتر این مسئله باید این نکته را یادآوری کنیم که واژگانی چون بورژوازی، فئودالیسم، طبقه متوسط و… اغلب برآمده از تحقیق و پژوهش و ساعتها فکر متفکران غربی است که در طول مطالعه تاریخ و وقایع همان کشورها با فرهنگی متفاوت و روند تاریخی دیگری شکل گرفته است.
به گفته یکی از کارشناسان تاریخ در یک مطالعه تطبیقی دقیق درباره فئودالیسم در اروپا و ایران ، اصلا به آن معنایی که برای کلمه فئودالیسم در اروپا تعریفی وجود دارد در ایران مشابهی نمی توان یافت و سیستم ارباب و رعیتی ایران به کلی با دوران فئودالیته در اروپا متفاوت است.
وقتی تحلیلگر ایرانی اسیر این واژگان می شود به عبارتی این تفاوت های بنیادین نهفته در هر واژهای را نادیده گرفته و در تحلیل شرایط ایران دچار اشتباهات اساسی میشود. این گونه است که در تحلیل های انتخاباتی دیدیم که پیشبینیها درباره رفتار طبقه متوسط ایران چقدر با رفتار آن گروهی در جامعه که به زعم دوستان طبقه متوسط تعریف میشوند متفاوت بود.
6- تحلیل وضع موجود یا بیان آرزوها؟
هر تحلیل باید در ابتدای امر تکلیف خود را مشخص کند که آیا قرار است مانند یک فال روایتی خیالپردازانه برای پیشبینی آینده بر اساس نظرات و باورهای شخصی تحلیلگر باشد یا بررسی وضعیت کنونی و ارائه سناریوهای احتمالی پیش رو که برآمده از همین وضعیت کنونی خواهند بود؟
در طول چند ماه گذشته بیشتر با نوعی تحلیلهای پیشگویانه و آرزومندانه مواجه بودیم؛ مانند این تحلیل(!) که دولت آینده ادامه دولت احمدی نژاد خواهد بود که به کرات از زبان حامیان دولت شنیده می شد و حال آن که این ، تحلیل نبود ، بیان آرزوها بود!
۷- تحلیل داستان نیست
دست بر قضا دیده می شود که بعضا تحلیلهای برخی از تحلیلگران بیشتر مورد استقبال عمومی قرار میگیرد که بیشتر از آنکه تحلیل باشد ارائه نظرهایی شخصی بر مبنای روایتی داستانوار دارد. هرچند روایتهای آمیخته با داستان ممکن است مورد توجه عمومی قرار بگیرد و در لحظه جالب بنماید اما در نهایت فاقد ارزش تحلیلی و سیاسی است و به کار نمیآید.
انتخابات سال ۹۲ باردیگر یادآوری کرد که بیشتر تحلیلگران سیاسی ایران باید در روند کار خود بازنگری کرده و بیشتر متوجه اهمیت تحلیلهایی که ارائه می دهند باشند. شاید دوری از فضای هیجانی و موجهای رسانهای و لحظهای و ارتباط دائم با بطن جامعه بتواند بر کیفیت و کارآمدی تحلیلهای سیاسی کشور در آینده بیفزاید.