جورج بوش همچنان میکوشد تا با گماردن اطرافیان خود بر پستهای مهم مالی و سیاسی بین المللی ،امپراتوری آمریکا راگسترش دهد. تعیین ” جان بولتون” بعنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل با این هدف انجام گرفت زیرا ” بولتون” عقیده دارد که سازمان ملل برای آن تشکیل شده تا به اهداف دولت آمریکا خدمت کند، سپس انتخاب ” یول ولفوفیتس” به ریاست بانک جهانی در راستای چنین اهدافی انجام گرفته است . ناظران اقتصادی و تحلیلگران سیاسی توقع این انتصاب را نداشتند، زیرا آنها با علم بر بی تجربگی وی در امور مالی و توسعه، و علاقه فاحش وی در راه اندازی جنگ عراق و اینکه امکان دارد تا یول ولفوفیتس از امکانات بانک جهانی بیشتر در خدمت اهداف سیاسی و اقتصادی دولت آمریکا استفاده کند، این انتصاب را بعید میدانستند. با وجود همه اینها بانک جهانی با این امر توافق نمود.
پس از جنگ جهانی دوم، تعدادی از موسسات آمریکایی و اروپائی ، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را تأسیس نمودند تا با دادن وام به کشورهای زیان دیده اروپائی، آنان را در ساختن کشورشان کمک کنند. بانک جهانی در سالهای بعد گسترش یافت و پنج مجموعه بزرگ را نیز بوجود آورد و هم اکنون یکصد و هشتاد و چهار کشور در آن عضویت دارند.
بانک جهانی ادعا دارد که با دادن وام و مستشار به کشورهای مختلف میکوشد تا آنان را از فقر و عقب ماندگی نجات داده و سطح زندگی را در این کشورها بالا ببرد !! این بانک سالانه بیست میلیارد دلار به کشورهای مختلف جهان وام میپردازد و آنان نیز موظف اند برای امر موفقیت برنامه های بانک جهان، مشاورات و توصیه های این بانک را پذیرفته و در ترکیبات ساختار اقتصادی خود تغییراتی بوجود آورند. این بدان معنی است که بانک جهانی تاثیر بزرگی بر روند سیاستهای این کشور ها خواهد داشت. اهداف اصلی این بانک بین المللی را باید در تجلی نتایجی که در کشورهای مختلف بوجود آمده مشاهده نمود.
تا کنون هیچیک از کشورهایی که از وام های این موسسه جهانی استفاده کرده اند نه پیشرفتهای اقتصادی و نه به استقلال دست یافته اند. این کشورها غالباً به فقر و فاقه اقتصادی دچار آمده و در نهایت در چنگالهای سیاه حکومتهای فاسد و استبدادی دچار آمده اند. زیرا اهداف اصلی این بانک نه توسعه و رفاه بلکه تسلّط بر مالکیت و سرنوشت این کشورها بوده است . بانک جهانی با ارسال مستشارهای خود به بسیار کشورها و با دادن رشوه های کلان به مسئولین و ثروتمندان این کشورها ، آنان را وا میدارد تا با امضاء کردن قرار دادهای اسارت بار، وامهائی را با بهره های سنگین دریافت کنند. نتیجه دراز مدت این سیاست آن خواهد شد که نخست کشور در چنگال حکومتهای فاسد گرفتارشده و سپس نسلهای متوالی مردم آن کشور به پرداخت وام و بهره کمرشکن آن محکوم خواهند گردید. هم اکنون هر نوزادی که در برزیل متولد میشود ” مادرزادی ” هزاران دلاربدهکاری بر عهده خواهد داشت .
بهنگام وام دادن، بانک جهانی شرط میکند که این وامها باید در جهت عقد قرار دادهائی با شرکتهای ” هالیبرتون”، “بکتل”، “جنرال موتورز” و …../ مورد استفاده قرار گیرد. این شرکتها نیز با استفاده از این وامها به ساختن شاهراهها، خطوط راه آهن، بار اندازهای مجهز و بطور کلی تاسیساتی دست میزنند که در خدمت صادرات و واردات کالاهای مورد نیاز اینان باشد. از آنطرف دولتها را وا میدارند تا به بهانه تعدیل اقتصادی به فروش زمینها، کارخانه ها و منابع ملی و دولتی به شرکتهای بین المللی پرداخته با این دست آویز که آنان کار ایجاد میکنند. بدینوسیله موسسات مزکور کارگران ارزان را با شرایط بردگی بکار میگیرند و این در حالی استکه دولتها به ابزاری برای سرکوب این زحمتکشان و در خدمت بانک بین المللی در میآیند. شرکتهای نفتی ” آکسون اویل ” ، ” شل ” و هالیبرتون همیشه تا ۹۰% وامهائی که به کشورها داده میشود را بخود اختصاص میدهند.
سرمایه گذاری این شرکتها بویژه آنگاه که در تاسیسات نفتی بکار رود حقیقتاً موجب تراژدی برای انسانها میشود. با گذاردن لوله های نفتی از میان خانه ها ومزارع مردم، با بیکار کردن و محروم کردن آنان از معیشت و زندگی خود، با فاسد کردن و به تباهی کشیدن مناطق زیادی بوسیله آلوده کردن آنجاها با مواد زائد نفتی و سایر مواد شیمیائی مسموم، الوده شدن رودخانه ها و چشمه های آب، و اینها همه بخاطر بدست آوردن سودهای سرشار برای بانک جهانی انجام میگیرد.
در مواردی این بانک ادعّا کرده که بخشهای آموزش و بهداشت را توسعه داده است. باید گفت که این دروغی بزرگ بیش نیس. در سالهای اخیر در بسیاری کشورها، با خصوصی کردن این بخشها بوسیله دولت، موجب زیان بزرگی به امر آموزش شده اند. نمونه آن را میتوان در “زامبیا” مشاهده کرد. بانک جهانی دولت زامبیا را مجبور نمود تا بخش بهداشت و آموزش راخصوصی نماید تا بتواند بهره وام دولت را به بانک جهانی بپردازد این امر موجب گسترش انواع بیماریها و مرگ و میر در میان مردم این کشور گردید. این سیاست موجب کوتاه تر شدن متوسط عمر و انواع بیماریها و از مهمتر باعث پیدایش هزاران هزار بیسواد در جامعه خواهد شد، آنگاه همین شرکتها از این لشکر بیسوادان بعنوان نیروی کار بسیار ارزان در جهت بردگی مزدوری استفاده می کنند.
حال ” ولفو فیتس ” با داشتن شخصّیت و خوی نظامی گری که از سال ۱۹۹۲ در عرصه سیاست ظاهر شده به ریاست بانک جهانی برگزیده میشود. وی در آن سال کارمند وزارت دفاع تحت ریاست دیک چینی بود و بعدها مطالعه و تحقیقاتی را پیش برد بنام : „Defence Planning Guidance“ که در حقیقت مقدمات برنامه تهاجمی جنگهای پیشگیرانه بر علیه دول ” محور شر ” بحساب میآمد و اینکه آمریکا نباید اجازه دهد قدرتی در جهان،همتا و یا تهدیدی برای آمریکا محسوب گردد. اگر چه این برنامه سالها پیش تنظیم شد امّا بوش اکنون محتویات آن را بکار گرفته است ، این سیاست، امروز تبدیل به قطب نمای دولت آمریکا شده است .
چند سال پیش وقتی ولفو فیتس مشاور وزارت دفاع آمریکا شد، تمام اعتراضات و تظاهرات میلیونها معترض در سراسر جهان بر علیه جنگ عراق را ندیده گرفت و رهبران بسیاری کشورها را با لطایف الحیل به پشتیبانی از جنگ بر علیه عراق با خود همراه نمود و به اشغال عراق پرداخت، امّا مردم عراق بجای گل با گلوله های آتشین مقدم آنان را گرامی داشتند. گرامیداشتی که هر روز شدت بیشتری یافته و ادامه دارد.
ولفوفیتس بنا داشت تا پس از اشغال عراق با استفاده از نفت به غارت گرفته شده این کشور، ابتدا مخارج جنگ را تأمین و سپس با همین پول پایگاههای چهارده گانه را در عراق بسازد، امّا مقاومت مسلحانه در عراق ” ولفوفیتس را از استفاده نفت محروم نمود بطوریکه امروزه دولت آمریکا صدها بلیون دلار کسری بودجه دارد. بودجه ای که دولت آمریکا به مصرف جنگ و تخریب و غارت عراق رسانید و متعلق به مالیات دهندگان آمریکائی بود، میتوانست در راه بهبود خدمات اجتماعی، بهداشت و بنای مدارس در آمریکا شود. امروز موقعیت سیاسی و اخلاقی آمریکا در سراسر جهان دچار ضربات سنگین شده و این نشان دهنده آن است که ” ولفو فتیز”شایستگی قرار گرفتن در رأس چنین موسسه جهانی را ندارند.
ولفوفیتس نه صلاحیت رهبری بانک جهانی را دارد و نه معنی مشکلات فقر و گرفتاری ملتهای جهان سوم را میداند، از همه مهمتر اینکه این شخص از احساس انسانی وعاطفه بری است و وجود وی در رأس چنین موسسه ای موجب فقر و مسکنت و جهل و بیماری بیشتر برای میلیونها انسان خواهد شد.
باید گفت که بانک جهانی براش اهمیت چندانی ندارد که ” ولفوفیتس” بی تجربه است و یا در امراداره کردن با شکست روبرو شده و یا اینکه توقعات نظامی وی در عراق با شکست فاحش روبر شده است ، آنچه که برای بانک جهانی مهم است این است که ” ولفوفیتس” انسانیت ندارد و فاقد وجدان ست. او میتواند با فرصت طلبی خود، از زجر و ستم میلیونها انسان در سراسر جهان منفعت مادی برای بانک جهانی فراهم کند. او میتواند با دادن وامهائی با بهره های سنگین به کشورهای جهان سوم، آنان را در ورشکستگی نگه دارد و آنگاه که از باز پرداخت آن عاجز ماندند با متهم کردن آنان به فساد، دست به تغییر دولت در این کشور ها بزند و دولتهائی وابسته به آمریکا را بصورت برده در خدمت سیاست خارجی امریکا برای ” نشر دموکراسی” بر سر کار آورد ، آنچنانکه در گرجستان، اوکراین، افغانستان و عراق شاهد بوده ایم.
انتخاب ولفوفیتس به ریاست بانک جهانی در خدمت این سیاست شوم و ضد بشری است .