یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۱

یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۱

چرایی صرف سی سال سرودن شاهنامه توسط فردوسی!
اگر سخن فردوسی، هنوز بر دل ما می‌نشیند، چه دلیلی جز این می‌تواند داشته باشد که آن الگوی شهریاری او، هیچ‌گاه در ایران تحقق نیافته و روح ملی، همچنان در...
۲۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: باقر پرهام
نویسنده: باقر پرهام
مسئله‌ی تقصیر
آن‌ سالی که دبیرستانم کنار دریا بود؛ همکلاسی‌ئی داشتم که می‌گفت پدرش مدتهاست با قایق به دریا رفته و برنگشته‌ است. همه‌ی ‌خانواده مدتها بود که از او خبر نداشتند....
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
«حداقل دستمزد» چرخه معیوب هرساله
انجمن علمی سیاست‌گذاری اجتماعی دانشگاه تهران، به‌ منظور بررسی ابعاد مختلف «تعیین حداقل دستمزد»، نشستی را در روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، در دانشگاه تهران با حضور سه کارشناس برگزار...
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: محبت یاری
نویسنده: محبت یاری
سالگرد درگذشت کارل مارکس؛ سخنرانی فردریش انگلس به هنگام خاکسپاری وی!
مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوایى که زاده این شیوه تولید است را کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسأله‌اى را...
۲۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: فردریش انگلس
نویسنده: فردریش انگلس
اینجا تهران است
اینجا لُس آنجلس نیست، لاس وِگاس هم نیست، اینجا تهران است، منطقه یِ فرشته، از هفت دولت آزاده، خاموش آرمیدهِ در شبهایِ شمال
۲۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: حسن جلالی
نویسنده: حسن جلالی
٨۵ برنده جایزه نوبل خواستار آزادی بی‌قید و شرط نرگس محمدی و دیگر زندانیان سیاسی شدند
در حالی که فشارها برای بازگرداندن نرگس محمدی به زندان افزایش می‌یابد، برندگان جایزه نوبل از سراسر جهان طی بیانیه ای موضعی قوی در این مورد اتخاذ کرده‌اند. در یک...
۲۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: گزارش
نویسنده: گزارش
بهار در راه است
خودت گفتی وعده مان بهار ... بهار در راه است، دل من در انتظار توست ...
۲۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

کەژال *

سکوتی مرگبار همه جا را فرا می گیرد. سکوت مطلق است یا ناتوانی گوش؟ هرچه هست هیچ چیز شنیده نمی شود. تلاش می کند چشمان سنگین خود را باز کند. در میان دود و خاکستر غلیظی که همه جا را پوشانده است تنها خود را می بیند که در وسط جاده افتاده است و اسبی که بی زین و بی سوار در جاده به سمت شهر می تازد.

صدای خانعمو در میان شلوغی و همهمه همسایه ها، در فضا می پیچد: “عجله کنین، الان می رسند…”

احساس غریبی دارد. ترس، نفرت، درماندگی یا هیجان است که درونش می پیچد؟ صدای خانعمو  دلهره اش را بیشتر می کند. در لباس رنگارنگ و زیبای کوردی اش تن زیبا و ظریفش همچون درخت جوانی است که سراسر شکوفه زده است. دلشوره و نگرانی اما لحظه ای رهایش نمی کند، انگار در فضای آمیخته با آوای شاد ساز و دهُل سر در گُم شده است. بر درگاهی ایستاده و بی اختیار این پا و آن پا می کند. منتظر معجزه ای است شاید. نگاه ها و زمزمه های نگران و غمزده سراسر حیاط خانه کوچکشان را پُر کرده است. صدای تحکم آمیز خانعمو بار دیگر در حیاط خانه می پیچد: “مگه نمی گم عجله کنین، … الان می رسندهاااا”

 دخترکی دسته گل وحشی زیبایی را به دستش می دهد. برای آخرین بار نگاهی ملتمسانه به مادر می کند. مادر با حلقه اشکی در چشم، روی بر می گرداند و خود را لابه لای جمعیت پنهان می کند و آرام از در خانه خارج می شود. مادر بزرگ  رو به خانعمو زیر لب چیزی می گوید که دختر  نمی فهمد.  نفرین فرو خفته ای؟ نمی داند!

 در این هنگام زنی میانسال با قامتی راست و چهره ای مصمم که هنوز در زمینه آفتاب سوخته و غم زده اش زیبایی جوانی را در خود نگهداشته، وارد حیاط خانه می شود. زن، بر روی لباس رنگی خود جلیقه ای مشکی پوشیده که نشان از عزادار بودنش دارد. بی اعتنا به خان عمو و دیگران، یکراست به طرف دختر می رود. انگار با ورودش سکوت همراه با احترامی را به حیاط خانه می آورد. چند نفری کنار می روند. خان عمو با دیدنش برافروخته می شود.  زن لحظه ای می ایستد و نگاهی به سر تا پای دختر می اندازد و به پشت دست می زند و با صدایی به نسبت بلند که همه بشنوند می گوید: «بمیرم برای بی کس و کاری ات» و با خشم به خان عمو نگاه می کند. خان عمو خشمگین روی بر می گرداند و درحالی که از در بیرون می رود داد می زند: «گفتم عجله کنین!» زن دست به گردن دختر می اندازد و آرام به گوشش می گوید: «ای کاش به کوه زده بودی و آنجا پیش دختر من می ماندی !…» دختر درمانده و مردد می خواهد بگوید که هنوز امیدوار است که خان عمو دوباره داد می زند: «مگه با شما نیستم؟ عجله کنین!» دختر گویی که لال شده به زن نگاه می کند و  راه می افتد.

 یکی دو نفر از زنان با بی میلی و بی هیچ هیجانی کِل می کشند و کسی اسپند روی آتش می ریزد. از کوچه ای باریک می گذرند و به سمت نهری نه چندان پر آب سرازیر می شوند. عده ای پشت سرش  حرکت می کنند، آرام و پا به پای مادر بزرگ که دستی بر عصا دارد. عده ای ساکت روی پشت بام ها ایستاده اند و کودکان بی خبر و بی پروا جلوتر از همه با آوای ساز و دهل معصومانه دستمال های رنگی دست شان را می رقصانند و «هلپر»** کنان به پیش می روند.

 برای یک لحظه تمام جسارتش را جمع می کند، می ایستد، بر می گردد،  سر بلند می کند و با نگاهی جستجو گر  روی پشت بام ها دنبالش می گردد! همه می ایستند، لحظه ای سکوت و بعد همهمه ای، خان عمو تلاش می کند با گامهایی بلند به او نزدیک شود. در انتهای جمعیت نگاهش روی دختر جوان همسن و سال خودش خیره می ماند که تلاش کرده خودش را بین دیگران پنهان کند. دختر رنگ پریده و ترسیده سرش را بدون کلام به علامت نه تکان می دهد! مادر وحشت زده خودش را به او رسانده است و با چشمغُره و اشاره سر، او را به رفتن می خواند.

 برمی گردد، خورد شده  به پاهای بی رمقش نهیب می زند و آرام تر از قبل دوباره به راه می افتد؛ صورت زیبایش را با آن چشمان درشت آبی رنگ که در زیر سایه مژه های بلند مشکی اش می درخشند  پشت دسته گل وحشی دستش پنهان می کند و با همه وجودش  ناامید می گرید…. اهل آبادی انگار که  نفس راحتی بکشند حرکت می کنند و به طرف درختان چنار که پای تپه جای گرفته اند می پیچند…

 علی رغم تلاش زیاد ساز و دُهلچی که تمام سعی خود را برای به شادی در آوردن آنها می کنند هنوز هم کسی را میل به شادی نیست و همگی در سکوت و به آرامی از تپه بالا می روند. کودکان اما جست و خیز کنان  همچنان در جلوی جمعیت هلپر می کنند. بالای تپه که در پایین آن جاده است می ایستند و  از آن پیشتر نمی روند تا بنا به سنت دیرین، هم از طایفه داماد استقبال کرده باشند هم در دست به دست دادن عروسشان عجله نکرده باشند!

 طایفه داماد آرام و بی سر و صدا بالای تپه روبرویشان در آن سوی جاده پدیدار شده  و بی هیچ شور و شادی  از تپه به طرف جاده سرازیر می شوند. پیش روی همه، زن میانسالی است  که جلیقه و کلاه سکه دوزی شده «شیر بها» را در دست دارد و در کنارش اسبی زین شده است تا عروس را بر آن بنشانند. خان عمو به دست زن خیره شده و لبخند می زند. از داماد اما خبری نیست!

 طایفه عروس آرام می گیرند و ساز و دهلچی از زدن می مانند.  مادر پرسشگر به خان عمو نگاه می کند. خان عمو که هنوز از جلیقه و کلاه قدیمی چشم برنداشته انگار یک دفعه به خودش بیاید لبخند از صورت می گیرد و با لحن آمرانه ای می گوید «خوب عزادار است، مرد عزادار که کنار ساز و دهل راه نمی افتد تا عروس ببرد».

 مادر بزرگ خشمگین خود را به خان عمو می رساند: «برای زن جوان بردن، عزادار نیست، برای سنت به جا آوردن عزادار است؟» عصا را بلند می کند و صدایش را هم : «عزادار است یا خجالت زده …..»

دختر هیجان زده به مادر بزرگ نگاه می کند. یک لحظه فکر می کند «یعنی ممکنه که مادر بزرگ  بتونه به این بهانه عروسی رو بهم بزنه…»  تا به خودش بجنبد می بیند چند مرد بین مادر بزرگ و خان عمو ایستاده اند. می خواهد به طرف مادر حرکت کند که ناگهان باد شدیدی دور تنش می پیچد،  انگار می خواهد از زمین بلندش کند و  لباس از تنش برکند… تلاش می کند با دست، دامن خود را نگهدارد که غرشی سهمگین و سپس صدای چند انفجار مهیب در کوه و دشت می پیچد. صدای انفجارها  آنقدر شدید است که تمام صدا ها را در بر می گیرد و دیگر هیچ چیز شنیده نمی شود … از زمین کنده می شود و در حالی که هنوز دستی بر دامن دارد بی اختیار در آسمان دور خودش می چرخد،  دسته گل وحشی از دستش رها می شود و لحظه ای بعد شاخه شاخه  آن همراه با خاک و تکه های سنگ و کلوخ بر سرو رویش فرود می آید …

 سکوتی مرگبار همه جا را فرا می گیرد. سکوت مطلق است یا ناتوانی گوش؟ هرچه هست هیچ چیز شنیده نمی شود. تلاش می کند چشمان سنگین خود را باز کند. در میان دود و خاکستر غلیظی که همه جا را پوشانده است  تنها  خود را می بیند  که  در وسط جاده افتاده است و  اسبی که  بی زین و بی سوار در جاده  به سمت شهر می تازد. نا خود آگاه از ذهنش می گذرد که ای کاش اسب بیچاره به طرف کوهستان می رفت  تا شاید شانس این را داشت که  کسی او را  پناه دهد!

  به سختی سر بر می گرداند و نگاهش بر کوه های پُر رمز و راز کردستان خیره می ماند. جریان گرم خونی که از لابه لای موهایش به راه افتاده همچون دستی نوازشگر صورتش را می پوشاند. چشمانش را با آرامش  می بندد و می اندیشد که اگر زنده بماند دیگر منتظر هیچ معجزه ای نخواهد بود!

———————

پانوشت ها:

 *آهو یا غزال کوهی ، نام زن به زبان کردی ، چشم آبی

 **رقص کردی

تاریخ انتشار : ۸ آذر, ۱۳۹۰ ۵:۴۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

موفّقیّت انتخاباتی چشم‌گیر شما، نشانهٔ نیاز جامعهٔ آلمان به نیروی چپ صلح‌دوست و مدافع حقوق بشر است!

ما باور داریم که این دست‌آوردها قابل تعمیم و گسترش بسیار بیش‌تری‌ست. قدرت‌گیری حزب آلترناتیو برای آلمان که بخش‌هایی از آن به حکم قطعی و غیر قابل اعتراض دادگاه اداری عالی آلمان «راست‌گرای افراطی قطعی» می‌باشند، وظیفهٔ حزب شما در مقابله با آن را به نیاز مبرم روز تبدیل می‌کند. ما اطمینان داریم که حزب چپ آلمان با تکیه بر انسجام کنونی خود و با توجّه به نیروی جوان و پویای موجود در آن، توان آن را دارد که با عزم سوسیالیستی در این مبارزه نقش تعیین‌کننده‌ای ایفاء کند.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
ظریف

استعفای ظریف تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته!

در جمهوری اسلامی، قوانین تبعیض‌آمیز کم نیستند و سال‌هاست که علیه این قوانین مبارزه صورت می‌گیرد. اکنون، افزوده شدن تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته نگران‌کننده است. تأسف‌بارتر آنکه برخی ایرانیان لائیک و سکولار خارج از کشور بدون توجه به شیوه ارتجاعی عزل ظریف از …

مطالعه »
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

موفّقیّت انتخاباتی چشم‌گیر شما، نشانهٔ نیاز جامعهٔ آلمان به نیروی چپ صلح‌دوست و مدافع حقوق بشر است!

ما باور داریم که این دست‌آوردها قابل تعمیم و گسترش بسیار بیش‌تری‌ست. قدرت‌گیری حزب آلترناتیو برای آلمان که بخش‌هایی از آن به حکم قطعی و غیر قابل اعتراض دادگاه اداری عالی آلمان «راست‌گرای افراطی قطعی» می‌باشند، وظیفهٔ حزب شما در مقابله با آن را به نیاز مبرم روز تبدیل می‌کند. ما اطمینان داریم که حزب چپ آلمان با تکیه بر انسجام کنونی خود و با توجّه به نیروی جوان و پویای موجود در آن، توان آن را دارد که با عزم سوسیالیستی در این مبارزه نقش تعیین‌کننده‌ای ایفاء کند.

مطالعه »
پيام ها
٨ مارس گروه کار زنان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

روز جهانی زن: مبارزه برای برابری در سایه تحولات سیاسی

زنان ایرانی سال‌هاست که در صف مقدم مبارزات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حقوق برابر ایستاده‌اند. آن‌ها با وجود محدودیت‌های شدید، علیه تبعیض جنسیتی، فقر زنانه ، زن‌کشی، کودک‌همسری و نابرابری‌های ساختاری مبارزه کرده‌اند. تاریخ مبارزات زنان، حکایت گام‌های استوار و دل‌های امیدواری است که در برابر ناملایمات ایستاده‌اند. آنان چراغ فردایی روشن را برافروخته‌اند، جایی که عدالت و برابری طنین‌انداز خواهد شد.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چرایی صرف سی سال سرودن شاهنامه توسط فردوسی!

مسئله‌ی تقصیر

«حداقل دستمزد» چرخه معیوب هرساله

سالگرد درگذشت کارل مارکس؛ سخنرانی فردریش انگلس به هنگام خاکسپاری وی!

اینجا تهران است

۸۵ برنده جایزه نوبل خواستار آزادی بی‌قید و شرط نرگس محمدی و دیگر زندانیان سیاسی شدند