راه لیبی
نظر شما نسبت به راه طی شده در این کشور برای سرنگونی دیکتاتور چیست؟
جای خوشحالی است که به عمر دیکتاتور لیبی پایان داده شد. اما راه طی شده برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری در لیبی، ویژگی های خودش را داشت که متفاوت از کشورهای دیگر منطقه است. در تونس و مصر، مردم بدون دخالت نظامی ناتو و با مبارزه مدنی و مسالمت آمیز، رژیم های دیکتاتوری را پائین کشیدند. در الگوی عراق و افغانستان عامل اصلی در سرنگونی صدام و طالبان، عامل بیرونی و حمله نظامی بوده است. دولت امریکا و برخی کشورهای اروپائی در این دو کشور نیروی نظامی پیاده کرده و دولت صدام و طالبان را سرنگون نمودند. در عراق نیروهای داخلی در سرنگونی رژیم صدام نقش نداشتند و مجاهدین افغانی در پائین کشیدن طالبان از قدرت، نقش ثانوی ایفا کردند.
سرنگونی صدام و طالبان، به برقراری صلح و امنیت در این دو کشور نیانجامید و جنگ داخلی راه افتاد که تا کنون ادامه دارد. حضور نیروی نظامی غرب در این دو کشور، عنصر بیگانه ستیزی را تقویت کرد و جنگ داخلی را تشدید نمود. اشغال عراق و افغانستان برای غرب به لحاظ نیروی انسانی و مالی فوق العاده پرهزینه بوده و مشکلات زیادی برای آن ها فراهم آورده است. به نوشته مطبوعات تنها جنگ عراق برای امریکا حدود ۳ هزار میلیارد دلار برای امریکا هزینه داشته است. دولت انگلیس هم حداقل بیست میلیارد پاند در عراق و افغانستان و دولت کانادا مبلغ ۲۰ میلیارد دلار کانادا هزینه کرده اند. هزینههای انسانی این دوجنگ نیز سرسام آور بوده است. از آغاز جنگ در عراق حدود ۳۰ هزار سرباز عراقی و بیش از ۸۰۰ هزار نفر غیر نظامی کشته و بیش از یک میلیون و پانصد هزار نفر مجروح شدهاند.
مدل اشغال کشورها توسط نیروهای نظامی، مدل پرهزینه برای غرب بوده و غرب قادر نشده است که ثبات و امنیت در کشورهای اشغال شده برقرار کند. موتور محرک حمله نظامی به عراق و افغانستان و پیاده کردن نیروی نظامی در آن کشورها، برنامه نئوکان ها بوده که با رویداد ١١ سپتامبر امکان پذیر شد.
اما مدل لیبی ترکیبی از عامل درونی و دخالت بیرونی است. در لیبی ابتدا بخشی از مردم علیه دیکتاتور به پا خواستند و به خیابان ها آمدند. قذافی تظاهرات مردم را کوبید. مردم برای مقابله با سرکوب شدید، اسلحه به دست گرفتند. مسلح شدن مردم، دست قذافی را برای سرکوب مخالفین از زمین و آسمان باز کرد. شورای امنیت برای جلوگیری از کشتار مخالفین توسط قذافی، آسمان لیبی را منطقه پرواز ممنوع اعلام کرد و این ماموریت را به ناتو سپرد. کشورهای عضو ناتو بیش از ٢٠ هزار پرواز برای شناسائی و بمباران مقر قدافی و نیروهای نظامی هواداراش انجام دادند. بدین ترتیب غرب در لیبی بدون پیاده کردن نیروی نظامی به حمایت وسیع دیپلماتیک و بمباران مناطق نظامی و حمایت از شورشیان، پیروزی بر قذافی را امکان پذیر ساختند. ناتو از مصوبات شورای امنیت قراتر رفت و در جریان حمایت نظامی از مخالفین، با بمباران های گسترده به زیرساخت های لیبی آسیب فراوانی وارد آورد.
در این مدل هم دیکتاتور سرنگون شد و هم غرب هزینه سنگین انسانی و مالی نپرداخت. به همین خاطر، این مدل می تواند برای غرب و اپوزیسیون برخی کشورها جذبه داشته باشد.
ساختار قبیله ای لیبی، رویکرد اپوزیسیون به مبارزه مسلحانه و استقبال آن ها از پشتیبانی نظامی غرب، عوامل موثر در پدید آمدن چنین مدلی در لیبی بود. این مدل قابل تعمیم در کشورهای دیگر از جمله سوریه نیست. در سوریه وضع به گونه دیگری است. مردم سوریه علیرغم سرکوب شدید رژیم بشار اسد، تاکنون از رویکرد به مبارزه مسلحانه اجتناب کرده و مبارزه مدنی و مسالمت آمیز را با تحمل هزینه سنگین ادامه داده اند. فعالین جنبش اعتراضی در سوریه علیرغم تقاضا برای حمایت بین المللی، مخالف دخالت نظامی غرب هستند.
آیا مدل لیبی در مورد ایران می تواند مطرح شود؟
الگوی لیبی برای غرب و برخی نیروهای اپوزیسیون ایران جاذبه دارد. نیکلای سارکوزی رئیس جمهور فرانسه بعد از سقوط قذافی گفت که برنامه هسته ای ایران می تواند به حمله نظامی پیش دستانه به این کشور منجر شود.
در بین نیروهای اپوزیسیون در گذشته گرایشی وجود داشت که از حمله نظامی دولت بوش به ایران حمایت می کرد. این گرایش حتی در بین برخی گروه های اجتماعی مشاهده می شد. در حال حاضر هم برخی نیروها براین باورند که الگوی لیبی در مورد ایران مناسب و قابل پیاده شدن است. از نظر آن ها جنبش اعتراضی به تنهائی قادر نیست که دیکتاتور ایران را برکنار کند. آن ها به دولت امریکا فشار می آورند تا سیاست “تغییر رژیم” را اتخاذ کند.
حمله نظامی به ایران خسارات جبران ناپذیر بر زیر ساخت های اقتصادی ـ اجتماعی، نهادهای مدنی که در طی دو دهه گذشته پا و به یکی از پایه های جنبش مبارزه مسالمت آمیز و دمکراسی خواهانه مردم ایران تبدیل شده اند، وارد خواهد آورد. حمله نظامی به زیان نیروهای دمکراتیک کشور و به سود نیروهای تمامیت خواه در حکومت و در بین نیروهای اپوزیسیون است.
سازمان ما به عنوان یک سازمان چپ، شدیدا مخالف حمله نظامی به ایران است و بر این باور است که پایان دادن به دیکتاتوری و استقرار دمکراسی در کشور، کار مردم ایران است نه دولت های دیگر. حمله نظامی به ایران برای کشور ما فاجعه بار خواهد بود و منطقه را به آتش خواهد کشید.
از نظر ما مدل عراق، افغانستان و لیبی در ایران قابل پیاده شدن نیست و باید با آن به شدت مخالفت کرد و مخالفت بخش اعظم نیروی اپوزیسیون را به گوش جهانیان رساند.
حرکت مدنی مردم آذربایجان
اعتراض مردم تبریز و اورمیه علیه خشک شدن دریاچه اورمیه بود. چرا حکومت ایران اعتراضات مدنی را سرکوب می کند؟
حکومت ایران فاقد مشروعیت است و از سایه خودش هم می ترسد. حکومت از اجتماع مردم وحشت دارد و به همین خاطر، حرکت مدنی و مسالمت آمیز معترضین در شهرهای آذربایجان و به ویژه شهرهای تبریز و ارومیه را تحمل نکرد و با باطوم و پرتاب گاز اشک آور، زندان و شکنجه به آن پاسخ گفت.
مردم آذربایجان به حق نگران سرنوشت دریاچه اورمیه هستند. دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه کشور و دومین دریاچه آب شور جهان است، دارای ۱۰۲ جزیره بود که همه آنها از سوی سازمان یونسکو به عنوان اندوخته طبیعی جهان به ثبت رسیدهاند که در حال حاضر اثری از آنها باقی نمانده است.
مرگ دریاچه ارومیه، مسئله صرفا منطقه ای نیست و ابعاد ملی دارد. به همین خاطر هم فعالین حرکت اعتراضی در آذربایجان در شبکه های اجتماعی خواهان همبستگی سراسری برای اعتراض علیه سیاست های فاجعه بار رژیم در عرضه محیط زیست شدند. خوشبختانه به دعوت آن ها پاسخ مثبت داده شد. سازمان ما و بسیاری از فعالین و سازمان های سیاسی دیگر به حمایت از آن ها برخاستند.
رژیم ایران اعتراض مدنی مردم علیه فاجعه زیست محیطی را به یک مسئله سیاسی و امنیتی تبدیل کرد و اعتراض به فاجعه محیط زیستی هم با سد دیکتاتوری مواجه گردید. چنانچه جنبش سبز هم در اعتراض به تقلب در انتخابات به سد دیکتاتوری برخورد. دیکتاتوری حاکم بر کشور به اعتراضات مردم در عرصه های صنفی، فرهنگی، محیط زیستی، اجتماعی و سیاسی با سرکوب جواب می دهد.
رژیم ایران بخش قابل توجهی از درآمد نفت را طی دو دهه گذشته برای تشکیل و تجهیز ارگان های سرکوب اختصاص داده و لایه های متعدد نهادهای امنیتی و نظامی را راه انداخته و با هزینه درآمد نفت گروه های حامی تشکیل داده است. به نظر ما با وجود چنین ارگان های سرکوب، پایان دادن به دیکتاتوری حاکم برکشور، نه در کوتاه مدت و نه به دست یک جنبش و یا طبقه امکان پذیر است.
دیکتاتوری حاکم بر کشور ما جان سخت است و از ارگان های متعدد و چند لایه سرکوب، از درآمد سرشار نفت و از حمایت گروه هائی از جامعه که به جهات مختلف در ادامه حیات دیکتاتوری ذینفع اند، بهره می گیرد. سازمان ما بر این باور است برای غلبه بر دیکتاتوری، تامین آزادی و دمکراسی در کشور، لازم است پیوند نزدیک بین جنبش اعتراضی و سایر جنبش ها و پویش های اجتماعی به وجود آید و طبقه کارگر و طبقه متوسط جدید همراه با قشرها و گروه های اجتماعی ذینفع در طرد دیکتاتوری، مشترکا برآمد کنند.
نگرانی ولی فقیه از انتخابات مجلس
ولی فقیه نگرانی خود را در خطبه نماز عید فطر نسبت به انتخابات ابراز کرد. چرا او از انتخابات اینقدر نگران است؟
هشدار ولی فقیه از شش ماه مانده به انتخابات، نشانه عمق نگرانی او از انتخابات آتی است. ما بر این امر واقف بودیم که حکومت با انتخابات مشکل دارد و در بیانیه هیئت سیاسی ـ اجرائی که چندی پیش منتشر شد، گفتیم که “انتخابات و حق رای مردم، به مشکل جدی حکومت تبدیل شده است.”
انتخابات از یکسو محل نزاع نیروهای حکومتی است و از سوی دیگر حضور جمعی مردم را در روند برگزاری انتخابات فراهم می آورد. این دو عنصر در مواردی می تواند درهم آمیزد و به شکل گیری حرکت اجتماعی منجر گردد. واهمه ولی فقیه از شکل گیری حرکت اجتماعی علیه حکومت است. او این بار از دو سو احساس خطر می کند: جنبش سبز که به آن نام “فتنه” داده است و تیم احمدی نژاد ـ مشائی که جریان “انحرافی” نامیده است. آقای خامنه ای بارها از پایان یافتن “فتنه” صحبت کرده است. اما او به خوبی می داند که جنبش سبز زنده است و مترصد فرصت مناسب برای برآمد خیابانی. او واهمه دارد که انتخابات چنین فرصتی را برای جنبش سبز فراهم آورد.
جنبه دیگر به نزاع های درون اصول گرایان بر می گردد. از هم اکنون نزاع سنگینی بین دو نیروی اصلی اصول گرایان، یعنی راست سنتی و راست افراطی در جریان است. نزاع آن ها جدی است. راست سنتی از دست بردن دولت احمدی نژاد در صندوق های رای و قبضه مجلس توسط جبهه پایداری و احمدی نژاد به شدت نگران است. به همین خاطر هم از هم اکنون مسئله تقلب در انتخابات را پیش کشیده است. در حالی که آن ها همواره در مقابل جنبش سبز بر “سالم بودن” انتخابات پافشاری کرده اند.
سپاه و وزارت اطلاعات هم نگران انتخابات آتی است. مصلحی در مراسم آغاز مجلس خبرگان مدعی شد که “جریان انحرافی” و “فتنه” برای تقابل جدی با “نظام و ولایت فقیه”، تحرکات مشترکی را دنبال می کنند.
نگرانی ولی فقیه، سپاه و وزیر اطلاعات از انتخابات، به معنی امنیتی تر کردن انتخابات آتی است. حکومت می خواهد انتخابات را امنیتی کند و نیروهای امنیتی ـ نظامی تعیین کننده انتخابات باشند.
خامنه ای، راست افراطی و سپاه تصمیم گرفته اند که علاوه بر نیروهای سیاسی مخالف، اصلاح طلبان را هم در انتخابات آتی حذف کنند. آن ها در انتخابات ریاست جمهوری رای میرحسین موسوی را ١٣ میلیون اعلام کردند. اکر رقم اعلام شده را مبنا قرار دهیم، آن ها تصمیم گرفته اند که از هم اکنون حداقل رای ١٣ میلیونی را با انتخابات مدیریت شده حذف کنند.
سران حکومت باید بدانند که انتخابات مدیریت شده و فرمایشی عامل بحران زا در کشور ما است. چالش برخاسته از انتخابات در دوره های قبلی به خاطر غیرآزاد، غیردمکراتیک و ناسالم بودن انتخابات بوده است. بلوک قدرت تصور می کند با مهندسی هر چه بیشتر انتخابات قادر خواهد شد انتخابات را پشتوانه امنیت کشور سازد. اما تصور باطلی است. از نظر سازمان ما برای اینکه انتخابات به پشتوانه امنیت کشور تبدیل شود، باید به صورت آزاد، عادلانه و سالم برگزار گردد.
اعلام موجودیت “جبهه پایداری”
“جبهه پایداری” کیست و دلیل اعلام موجودیت آن چیست؟
اعلام موجودیت “جبهه پایداری” به مسئله چالش بین دو جریان راست در صفوف اصول گرایان بر می گردد.
از انتخابات دوره دوم شوراهای محلی، جریان راست افراطی که در دامن راست سنتی پرورش یافته بود، ابتکار عمل را از دست راست سنتی گرفت و میداندار انتخابات شد.
بعد از چالشی که بین احمدی نژاد و ولی فقیه در گرفت، احمدی نژاد زیر ضرب رفت و موقعیتش در حکومت تضعیف گردید. راست سنتی فرصت را مناسب یافت تا دوباره پای جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین علمیه قم را به میان کشد، دستجات متعدد در درون این جریان را زیر چتر کمیته ٧+٨ گرد آورد و مجلس آتی را به قبضه خود درآورد و زمینه را برای پیروزی در انتخابات آتی ریاست جمهوری فراهم کند. راست محافظه کار تصور می کرد که راست رادیکال آنچنان ضربه خورده است که به زودی قادر نخواهد شد قد علم کند. اما راست رادیکال متوجه وضعیت شد، سریع به خود آمد و در مدت کوتاه با یاری مصباح یزدی با نام “جبهه پایداری” برآمد کرد. این تشکل با راست محافظه کار، جنبش سبز و تیم مشائی مرز کشید و تبعیت بی چون و چرای خود را از ولی فقیه اعلام نمود. “جبهه پایداری” از وزرای کنار گذاشته شده احمدی نژاد، نمایندگان طرفدار دولت در مجلس و از عماریون تشکیل شده است. این جریان همان نیروهای امنیتی ـ نظامی هستند، تندترین موضع را دارند و از موقعیت قوی برخوردارند. به جهت همین موقعیت است که “جبهه پایداری” در مقابل کمیته ٧+٨ ایستاده و حاضر نیست که تحت اتوریته آن قرار گیرد.
چه رابطه ای بین احمدی نژاد و “جبهه پایداری” وجود دارد؟
رابطه بین “جبهه پایداری” و احمدی نژاد هنوز روشن نیست. ولی آن ها سال ها در کنار هم بودند و اشتراکات فراوان دارند. گفته می شود که هر هفته جلسه مشترکی بین محصولی به عنوان نماینده “جبهه پایداری” و احمدی نژاد در خفا برگزار می شود و آندو در پیوند با هم می خواهند برای انتخابات آتی برنامه ریزی کنند. “جبهه پایداری” بدون برخورداری از امکانات دولت احمدی نژاد قادر نیست در رقابت با راست محافظه کار از صندوق های رای پیروز بیرون بیآید. تیم احمدی نژاد هم در صورت برآمد با نام دیگر با رد صلاحیت گسترده شورای نگهبان روبرو خواهد شد. به علاوه “جبهه پایداری” سیاست جدا کردن مشائی از احمدی نژاد و جلب او را در پیش گرفته است. به نظر می رسد که تیم احمدی نژاد و “جبهه پایداری” برآمد مشترک در انتخابات آتی داشته باشند و لیست خود را تحت عنوان لیست “جبهه پایداری” تدوین و ارائه دهند. در چنین حالتی دو لیست از جانب اصول گرایان ارائه خواهد شد. تیم احمدی نژاد در حال حاضر با چراغ خاموش و با صرف هزینه های کلان برای تسخیر مجلس آتی خیز برداشته است.
“کمیته مرکزی” خودخوانده
اعلامیه ای با نام “نبردی سرنوشت ساز ـ رنسانسی دیگر در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)” انتشار و با امضای “کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)” انتشار است. موضوع چیست و چه کسانی به چنین کاری دست زده اند؟
ما اطلاعی از “کمیته مرکزی” خودخوانده نداریم. این “کمیته مرکزی” خودخوانده بیرون از سازمان ما ساخته شده است. آنهم توسط کسانی که عضو سازمان نیستند. اعلام “کمیته مرکزی” که نه اعضای سازمان از آن اطلاع دارند و نه منتخب آن ها هستند، اقدام توطئه آمیز و غیردمکراتیک است. آن ها به نیابت از اعضای سازمان و بدون اطلاع آنان، خود را به عنوان “کمیته مرکزی” برگزیده اند و حتی حاضر نشده اند خود را معرفی کنند تا حداقل اعضای سازمان بدانند چه کسانی، خودشان را به عنوان “کمیته مرکزی” آن ها می دانند.
تنها اطلاع ما در مورد آقای سیاوش است که اعلامیه را در سایت خودش درج کرده و خبر از منتفی شدن فراکسیون کمونیستی بعد از تشکیل “کمیته مرکزی” خودخوانده داده است. آقای سیاوش در دهه ٩٠ به عضویت سازمان درآمد و مدتی قبل به دلیل نقض اساسنامه از سازمان کنار گذاشته شد. او بدون رعایت موازین مندرج در اساسنامه، فراکسیون یک نفره راه انداخته بود و حق عضویت نمی پرداخت. لغو عضویت آقای سیاوش، توسط سایت حکومتی پارسینه و روزنامه کیهان به عنوان انشعاب در سازمان جا زده شد.
آنچه با عنوان “کمیته مرکزی” انتشار یافته است ارتباطی به سازمان ما ندارد. در اینجا از جانب ارگان های سازمان، رسما اعلام می کنم فرد و یا افرادی بیرون از سازمان، مخفیانه و دور از چشم اعضای سازمان به چنین اقدام توطئه آمیز، غیراخلاقی و قیم مآبانه دست زده اند و به نام سازمان سند منتشر کرده اند.
************************
برای تماس و طرح سئوالات
آدرس ایمیل: