قرن بیستم شاهد بزرگترین و پر شکوه ترین تجربه بشریت برای رسیدن به جامعه ای بود که در آن عدالت اجتماعی برقرار باشد. این تجربه شکست خورد و همه انسانهای عدالت دوست و آزادی خواه را به بررسی مجدد واداشت. رسالت چپ بازگشتن به اصول و مبانی ای شدند که ملاط اولیه تئوریهای سوسیالیسم بودند. می باید چیز تازه ای بسازیم. می باید در راستای ارزشهای پایه ای سوسیالیسم، با توجه به شرایط کنونی جهان، تحولات و روندهای جاری، و برمبنای شواهد ملموس و عینی، طرحی نو دراندازیم.
مقاله “زمان نتیجه گیری” وارد این مباحث نمی شود.این مقاله با سوسیالیسم واقعا موجود و با سوسیال دموکراسی خط کشی می کند و در واقع نسبت به اتفاقات قرن گذشته خط کشی می کند ولی سویسالیسم مورد نظر خود را توضیح نمی دهد. از چه سوسیالیسمی صحبت می شود؟ آیا وسائل تولید ملی می شوند؟ اگر “دانش” (اطلاعات) مبنای تولید ثروت شوند آنوقت ملی کردن وسائل تولید چه معنائی پیدا می کنند؟ رابطه سوسیالیسم مورد نظرمقاله با دموکراسی چیست؟ چه شواهدی در جهان امروز نظریه مقاله را تایید می کنند؟ کدام نیروها حامل آن انقلاب خواهند بود؟ کارگران امریکا و اروپای غربی؟ کدامین روندهای عمده جهانی دلالت بر بروز سوسیالیسمی می کنند که این مقاله در نظردارد؟
مقاله می گوید”، این چپ، چپ سوسیالیستِ رهایی خواه، سرمشق یا الگویی راهنما و از پیش ساخته ندارد”ولی متن این مقاله تماما برمبنای الکوهای گذشته نوشته شده است. اگر شعارهای گذشته کنار گذاشته شوند چیزی برای گفتن نمی ماند. در بهترین حالت می شود کفت که می گوید همان طرحهای گذشته را به کار می گیر یم و همان حرفها را تکرا می کنیم ولی مدلهای قبلی را قبول نداریم حالا ببینیم چه پیش می آید. در این شرایط تکرار شعارها ی گذشته در بهترین حالت چیزی می شود شبیه “تو نیکی می کن و در دجله انداز”.
اینها مسائل جدی ای هستند که باید برای من و شیدان مطرح باشند. اینها مسائلی هستند که در دو سال و نیم اخیر در بحثهای ما مطرح بوده اند. بدون داشتن جوابی مقنع برای آنها، مشکل است که راهی به جلو بیابیم. صرف تکرار گذشته ها ما را بجائی نمی رسانند. این مقاله از سوسیالیسم رهائی بخش صحبت می کند. ولی توضیح نمی دهد ارکان آن چشم انداز چیست.
من به کوشش فراوان شیدان برای چگونگی رسیدن به جهانی عادلانه ارج می گذارم. ما به این نوع کوشش نیاز داریم. همگام و هم زمان با حرکت سیاسی، ما به تفکر روشنفکرانه ای نیاز داریم که تدریجا چارچوبی از طرح نوین را در اختیارمان بگذارد. کوشش روشنفکرانه صرف، بخشی از کوشش عظیمی است که مسلما در آینده در خدمت ساختن جهانی بهتر و عادلانه تر قرار خواهد گرفت. ولی نگرش شیدان به خودی خود به حرکت سیاسی نمی انجامد. بحث مجردی ارائه می شود که شاید (از ته دل امیدوارم) در سالهای آتی به شمائی قابل کاربرد در صحنه سیاست بیانجامد. آنچه که روشن است بحث شیدان و تفکر ایشان کاری به کار روندهای جاری در ایران و جهان ندارد.
اما عجیب ترین بخش نوشته جائی است که گفته می شود” اکنون باید پذیرفت که ایده شکل دهی تشکل بزرگ چپ در شرایط امروزی، چه در ایران و چه در دیگر نقاط جهان، تصوری واهی است” نمی دانم با این برخورد شیدان، ایشان چگونه در این فرایند شرکت کردند؟ چرا شرکت کردند؟ اگر از اول می دانستند که این پروژه به نتیجه نمی رسد پس هدف از شرکت در آن چه بود؟ آن وقت چرا کاسه کوزه ها را سر بقیه می شکنند؟ شیدان که از ابتدا به “نافرجامی” آن باور داشت.
با مقاله موافقم که “چپ” تعریف واحدی ندارد. می گویم تعریف “چپ” به تحولات جهان در مرحله حاضر مربوط می شود. من براین باورم که چپ در شرایط کنونی نیروئی است که با توجه و حساسیت به ارزشهای سوسیالیستی، در چارچوب واقعیات موجود، در دنیای متحول و متغیر امروزی، بتواند رادیکالترین، کوتاهترین و بهترین راه را برای پیش برد اجتماعی ایران فراهم آورده و در آن راه بکوشد.
امروزه ما نیازمند وحدت هستیم و باید برای رسیدن بدان کار کنیم. می دانم که این کار، کار مشکلی خواهد بود. دو سال و اندی پیش در اولین نشست مربوط به وحدت مطرح کردم که با توجه به تحولات تاریخی، ما درک روشنی از سوسیالیسم نداریم و بنابراین نمی توان این مقوله را مبنای وحدت قرار داد. چه کار باید بکنیم؟ زمینه های روشن وجود داشتند. ما می توانستیم و باید بتوانیم بر مبنای برنامه عملی روشنی وحدت کنیم. این برنامه از چگونگی برخورد ما به جمهوری اسلامی و از دید ما نسبت به جامعه دموکراتیکی که می خواهیم بسازیم قابل دسترسی است. فکر می کنم پروژه وحدت بزرگ چپ چنین رسالتی برای خود برداشته و فکر می کنم که علیرغم مشکلات راه پر سنگلاخ جلویمان می توانیم و باید برای آن بکوشیم.
مجید سیادت
۲۴ ژوئن ۲۰۱۵