دموكراسی ارعابی

1- انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری
مقدمه
در سه مورد باید جداگانه صحبت كنیم، گرچه این سه وابسته به یكدیگرند. یكم بررسی چگونگی برگزاری انتخابات و جهتگیریهای سیاسی آن كه بر مبنای تاكتیكهای عمومی نظام جمهوری اسلامی ایران و تاكتیكهای ویژه در برابر مشكلات شدید اقتصادی و مسئلهی تحریمها قرار دارد. دوم تحلیل شرایط سیاسی و اقتصادیای است كه فرد انتخاب شده یعنی روحانی، آن را نمایندگی میكند و بنابراین بررسی ماهیت سیاسی این چهره نیز لازمهی آن است. سوم آیندهنگری اقتصادی سیاسی و اجتماعی ایران پس از شروع دورهی ریاست جمهوری حسن روحانی. در اینجا قسمت یكم بررسی را تحت عنوان كلی دموكراسی ارعابی و عنوان فرعی انتخابات یازدهمین دورهی ریاست جمهوری ارائه میكنیم. بحث دربارهی ماهیت و جهانی اجتماعی و سیاسی رئیس جمهور منتخب میماند برای مقالهی دوم. در مقالهی سوم چشمانداز آینده و امیدهایی مطرح می شود كه این دولت «تدبیر و اعتدال و عقلانیت و امید» در صحنه عمل به آن تحقق میبخشد یا آن را میزداید.
مدتهاست در صحنه ی سیاسی ایران از مقولهی مهندسی انتخابات صحبت میشود. محتوای این مقوله برای عموم و برای بخش مهمی از كارشناسان و فعالان سیاسی و اجتماعی عبارتست از دستكاری، ترغیب، تهدید، مداخله و حتی در مواردی تقلب در شمارش (و کمتر تقلب در ورقههای رای) براساس هدف و دستورعمل مشخص برای بیرون آوردن فرد معین از صندوق. مهندسی از مجموعهای از عملیات سادهی مداخله و روشهای پیچیده (ترویج، ترغیب، ممانعت و ایجاد تصمیم در رای دهنده) با استفاده از ابزارهای فرهنگی با نقشه تشکیل می شود که شامل انواع عملیات جامعه شناختی، روانشناختی، مدیریت و سیاست است. بنابراین آنجا كه بخش مهمی از این فرایند به طراحی، نقشه كشی و ایجاد فضای تصمیمگیری هدایت شده مربوط میشود هم جنبههای فنی و هم جنبههای ذهنی را با هم دارد، من ترجیح میدهم آن را «معماری انتخابات» بنامیم. اما سرجدال با كسانی كه آن را «طراحی انتخابات»، «مهندسی انتخابات»، «مهندسی اجتماعی و سیاسی» و «مدیریت و كنترل تصمیمهای رای دهندگی» می نامند ندارم. گمان میكنم وجه مشترك كافی در همهی این واژه گزینیها وجود دارد.
تحلیل محتوایی
معماری انتخابات در ایران سبك ویژه ی هم پیدا كرده است و آن چیزی است كه به آن«دموكراسی ارعابی» نام نهادهام. در این دموكراسی درِ انتخابات باز است، اما دربان هم با مراقبت کامل بهکار است. تقریباً هر 11 تا 13 ماه یك بار انتخابات سراسری صورت میگیرد. ظاهر انتخابات آزاد است. مدیران سیاسی، فرماندهان نظامی و بزرگان قوم ادعای بی طرفی و عدم مداخله میكنند و به ظاهر چنان هم عمل میكنند. در این روش صداها، شخصیتها و تشكلهای منتقد درون نظام كه زمانی شدیداً و تا آن سوی مرز خشونت به نتایج انتخابات اعتراض و در سلامت آن شك میكنند، زمانی هم طی پیمانها و توافقها و زدوبندها یا «قانع شدن»های پنهان نتایج را تایید و اساساً با تمام قوا در این انتخابات شركت میكنند و بدین سان قبل از آن كه تردید در باورها افكار عمومی را به حركت اجتماعی معین و خواست مؤثر تبدیل كنند آن را به تردیدی قابل رفع بدل میسازند یا تردیدزدایی میكنند. از همه مهمتر این كه در این روش با وجود آنكه همگان دریافتهاند كه نتایج انتخابات بر وضع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی واقعی آنان تأثیری نمیگذارد اما باز به جستجوی اندك تأثیری، ناگهان از شب تا صبح خود را استحاله میدهند و روز انتخابات بیهیچ خجالتی از ادعاهای سیاسی و تمسخرها و لطیفههایی كه تا چند ساعت پیش برای این انتخابات سر میدادند جلوی درِ شعبههای رای گیری به صف میایستند و روی از هم صحبتان شب دوشِ خود نیز برنمیگردانند. این روش اما به اصلیترین ترین ابزار خود، یعنی ارعاب نهادینه شده، متكی است. كسانی كه «رای میدهند و به یاری اسارت گران خود» میآیند در واقع بسیار بیشتر از آن كه به همان منطق سست «بد و بدتر» و منطق فرومایهی «كاچی به از هیچ چی» متوسل شوند، دارند خود را در برابر مخاطرات بسیار نامتحمل و حتی واهی ناشی از رای ندادن بیمه میكنند. رای دادن نوعی «هراس گریزی» است حتی اگر هراس واقعی اصلاً وجود نداشته باشد. «رای دادن» به خاطر ترس خوردگی عمومی از نتایج مترتب بر «رای ندادن» چیزی است مثل سوت زدن در تاریكی.
همه می گویند اگر رای ندهیم برایمان بد می شود و اتفاقا این بد شدنِ ناواقعیِ موجود در خیالِ همه به چیزی مانند واقعیت تبدیل می شود و آن وقت همه رای می دهند. رأی ندادن نیست كه ترس می آفریند این ترس است كه رأی را می سازد. البته و بی تردید همه دستگاه های خودكامه برای استوار ساختن پندارهای رعب آور باید هر از چندگاهی نمایش واقعیای از ارعاب را به اجرا بگذارند: بازداشت كسانی كه خلاف اصول قدرت یا حرف قائد عالی حرف زده اند، چیدن نوکِ كسانی كه خودشان نسبت به نظام دگر باش یا بیگانه اند و در رسانه های بیگانه حرف می زنند، كنترل شناسنامه كسانی كه در مدخل ورود موفقیت شغلی بوروکراتیک یا اجتماعی مهمی در زندگی خود هستند- برای آن كه بفهمند رای داده اند یا نه- و اجازه ورود به آن موقعیت را دارند یا نه و از این قبیل. آنچه ارعاب عمومی را می سازد نه توانمندی دستگاه های اطلاعاتی و نظارتی برای پایش همگانی بلكه تصور همگانی از این است كه حتماً پاییده می شوند. وقتی پای یارانههای نقدی به میان میآید که برای 40-30 درصد جامعه نقش تعیینکننده در اقتصاد خانوار دارد (مثلاً رقم 250 هزار تومان در ماه برای خانواری که فقط 600-500 هزار تومان درآمد دارد) این تصور به واقعیتی میخکوب کننده تبدیل می شود.
اگر همهی پشت كنكوریها فكر كنند كه دولت نمیتواند همه را برای عدم مشاركت در انتخابات رفوزه كند، اگر همهی معترضان سیاسی فكر كنند كه درست است كه باید جانشان را از خطر برهانند اما رژیم نمیتواند 100 هزار نفر زندانی سیاسی را برای مدت بیش از شش ماه در زندان نگه دارد، اگر اعتصاب كنندگان سراسری بدانند حاكمیت در برابر چند هفته اعتصاب عمومی جدی فلج میشود و جای همه اعتصاب كنندگان را نمیتواند پر كند واگر یارانهبگیران به این نتیجه برسند که قطع یارانه میلیونها نفر از مردم کم درآمد به بهانهی رأی ندادن ناممکن و رسواییآور است و اگر و اگرهای دیگر، آنگاه توان واقعی برای ایجاد واهمهی عمومی از بین میرود. در واقع مرحلهای میرسد که واهمهی عمومی قدرت را میسازد و نه برعكس. نكته درست همان است كه در دستگاه فكری هگل هم مطرح بود: بندگان نمیدانند اربابان چه قدر زیاد و چه قدر حیاتی به آنها نیازمند و وابستهاند بلكه كاملاً برعكس فكر میكنند، پس همچنان بنده باقی میمانند. وقتی که هراس و واهمهی عمومی ایجاد شد و وقتی دستگاه واهمهساز هر از گاهی به یمن «كوری» همگانی، كه گویا مسری است- گرچه هیچ دلیل علمی هم برای مسری بودن آن وجود ندارد- دست به بازسازی و روغن كاری خود زد، پس از آن میتواند خود را باز تولید كند: هراس هراس می آفریند.
در شرایطی كه خودكامگی واقعی وجود دارد و به رای دادن به این دلیل مجوز می دهند كه هیچ تحولی ایجاد نكند مگر به نفع بقای قدرت، آرای عمومی هرچه هم بالا باشد، چیزی را در زمینه ی ادارهی معطوف به آگاهی و معطوف به تغییر نشان نمیدهد. هرچه هست عادت است و ترس خوردگی نهادینه شده و به میزانی اندك و ناكافی هم اعتقاد کورکورانه.
انتخابات دوره یازدهم
نگاه کنیم به ترکیب عمومی رأیدهندگان در ایران. رأی دهندگان را میتوانیم به صورت زیر طبقهبندی کنیم:
1- رأی دهندگان ارعابی (مرعوب شده). اینان در واقع اصلیترین آماج و قربانی ترس خوردگی همگانیاند. اینان به خاطر این كه نخوردن مهر شركت در انتخابات در شناسنامهشان با عدم ثبت کامپیوتری شمارهی کارت ملیشان موجب قطع و تهدید یارانه، عدم ارتقای شخصی، ناامنی شخصی، اخراج و بدرفتای یا موجب رد شدن در کنکور ورودی دانشگاه یا رو به رو شدن با مشكلات سربازی یا شغلیابی شود پیوسته در بیم به سر میبرند و خواهند برد. بی آن كه امید واقعی از شركت در انتخابات را انتظار بكشند. اینان عمدتا عبارتند از لایههای پائینی به شدت وابسته به یارانهی نقدی، كارمندان، دانشجویان سربازان وظیفه، جویندگان كارهای رسمی و جز آن.
2- رأیدهندگان ارعابی- اغوایی (مرعوب و اغوا شده). اینان ساكنان روستاها، شهرهای كوچك و وابستگان ایلی و طایفهای اند كه به اصطلاح چشم در چشم مأموران و وابستگان دولتی و روحانیون و نزدیكان آنها، سازماندهندگان مساجد و مراسم مذهبی و بسیجیها قرار دارند یا به رقابتی سطحی و محدود با ایل و طایفه و محله قرار میگیرند كه در واقع آن را چیزی جز مكانیزمهای مشاركت سطحی قدرت دامن نزده است. هركس فكر میكند نیامدن به میدان او را در چشم اصحاب قدرت به فردی متمایز و مرتد تبدیل میكند و جلوی چشم میآورد یا متحد گروه رقیب كه میخواهد سرنوشت روستا و محله و تیره و طایفه را به عهده بگیرد میکند. بنابراین برای پرهیز از این وضعیت تن به جویبار انتخابات میزند تا مثل بقیه خیس شود.
3- رأیدهندگان اعتقادی- موظف. اینها رأیدهندگانی هستند كه عمدتاً و نه لزوماً همگی، به نوعی به نظام اعتقاد دارند، گزینش شدهاند و خود را موظف به حفظ نظام میدانند و بابت آن حقوق، امكانات و موقعیت اجتماعی دریافت میدارند. اصلیترین اعضای این گروه عبارتند از پاسداران، ارتشیان (به ویژه در 20 سال اخیر)، بسیجیها، روحانیها و مداحان، كاركنان واحدهای مذهبی، نیروی انتظامی، اطلاعاتیها، خبرچینها، قضات و امثال آنها.
4- رأیدهندگان اعتقادی. اینها كه یا عضو هیچ یك از گروهای سهگانهی یاد شده بالا نیستند، و اگر هم هستند شاید بتوان تشخیص داد بیشتر كه نه به دلیل ترس خوردگی بلكه از روی اعتقاد به نظام در انتخاباتی شركت میكنند كه اصلیترین تبلور آن، بیش از اعمال ارادهی مردم، همانا حضور عملی برای دفاع از نظام است. یكی از پژوهشگران در نظرسنجی اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی [....] بر آن بود كه شمار اینان چیزی در حدود 10 درصد از شركت كنندگان در انتخابات است كه ممكن است حسب مورد و حسب هیجانهای اجتماعی تا به 25 درصد هم برسد.
واقعیت اما آنست كه كسی نمیداند مثلاً در گروه 1 با چه درجهی دقتی میتوان گفت كه شركت كنندگان فقط به خاطر نیاز و هراس از به خطر افتادن موقعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی شركت كردهاند یا برای آن كه رأی خود را در مقابله با حاكمیت به كسی بدهند كه احساس میكنند که به نوعی نماد مقابله است، یا هر دو. كسی نمیداند اگر ارعابهای مستقیم و نامستقیم در كار نباشد چند درصد از كسانی كه به یك نامزد یا جریان انتخاباتی تمایل نشان دادهاند باز هم همان میزان تمایل را میداشتند. آن پژوهشگر به این نتیجه رسیده بود كه 55 درصد از كسانی كه مورد پرسش او بودهاند گفته بودند حالا كه چیزی تغییر نمیكند حال كه مجبوریم برویم رأی بدهیم، حال كه قرار است بد از بدتر بهتر باشد پس میرویم رأی میدهیم و روزهی شکدار نمیگیریم و از خطر احتمالی میرهیم و به فلان نامزد هم رأی میدهیم (این پژوهش مربوط به سال 1390 بود). اما واقعیت این است كه این كسان میتوانستند بروند و به جناح «رای باطله» بپیوندند (و البته شمار این آرا نیز مدام در حال افزایش است). اما به نظر پژوهشگر موردنظر در این مورد حساب هزینه- منفعت شخصی در میان بوده است: حالا كه میرویم و ناگزیریم برویم پس بگذارید به آن یكی كه بد است و نه بدتر رأی بدهیم تا آدم بدتر انتخاب نشود بدینسان رأی دادن به نوعی رأی دادن ارعابی نهادینه شده تبدیل شده است.
بی تردید در شرایط متزلزل شغلی، نبود هیچ نوع اتحادیه ی مستقل كارگری و صنفی، نبود حتی اعتراض و اعتصاب، امکانپذیر شدن هرسالهی اخراج قانونی كارگران، گسترش بیكاری و فقر و هراس از بیخانمانی و بیتوش و توان شدن آن هم، در شرایط آماده بودن دستگاه سركوب و بالاخره رواج بی ترحمی نولیبرالی اجتماعی و اقتصادی، بهویژه برای آنان كه گلیم خود را از آب بیرون نمی توانند كشید، ارعاب انتخاباتی بسیار موثرتر عمل می كند. این ارعاب بخش بسیار زیادی از کارکنان مشاغل را، كه با میزان هایی از تزلزل شغلی و تهدید ناامنی روبه رویند، به خود جذب می كند. در زیر آمار شغلی مورد استفاده ی این بررسی را براساس آمارهای سرشماری نفوس و مسكن سال 1390 و براساس برآوردها (كه از نام بردن از روش و منابع آن معذوریم ) می آوریم (ارقام به میلیون نفر):
نوع شغل |
شمار |
درصد شركت كننده |
ضریب همراهی |
شمار مزد و حقوق بگیران بخش عمومی |
32/4 |
65/0 |
75/1 |
كادرهای نظامی (سپاه، ارتش و نیروی انتظامی و اطلاعاتی |
90/0- 70/0 |
95/0 |
0/2 |
سربازان و افسران وظیفه |
55/0 |
80/0 |
0/1 |
بسیجی و بسیجی موظف |
در حدود60/0 |
99/0 |
25/1 |
كاركنان مساجد، تكایا و حسینیه ها |
20/0 |
95/0 |
5/1 |
روحانیون، مداحان، طلبه ها |
30/0 |
85/0 |
5/2 |
بر اساس جدول بالا برآوردهای به عمل آمده برآنند كه مثلاً 99 درصد از بسیجیها در انتخابات شركت میكنند. در مورد كادر نیروهای مسلح رقم 95 درصد است ضریب همراهی آن عدد 2 است ( هر فرد به طور متوسط یك نفر دیگر را به ویژه از میان همراهان و اعضای خانوار با خود همراه میكند).
و اما توجه داشته باشیم كه در سال 92 با ارقام زیر نیز رو به رو بوده ایم.
شرح تحصیل |
شماره |
درصد شركت كننده |
درصد همراهی |
دانش آموز و پیش دانشگاهی |
6/0 |
65/0 |
1 |
دانشجویان |
0/4 |
50/0 |
1 |
فارغ التحصلان دورهی دبیرستان |
0/1 |
70/0 |
1 |
دانش آموزان دورهی متوسطه* |
4/0 |
25/0 |
1 |
* در حدود 15 تا 20 درصد آنان در سن رای دادن بوده اند مابقی در انتظار آیندهی تحصیلی در سه چهار سال آینده اند.
هم چنین در مورد آمار جوانان داشته ایم: (ارقام به میلیون نفر):
18 تا 19 سال 34/1 (مرد) 3/1 (زن)
20 تا 14 سال 20/4 (مرد) 21/4 (زن)
25 تا 27 سال 18/21 (مرد) 16/2 (زن)
جمع 72/7 (مرد) 67/7 (زن)
از طرف دیگر از شمار 5 تا 6 میلیون نفلر بیكار وجود دارد كه بخش اصلی آن شامل جوانان می شود. در میان آنان در حدود 5/2 میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی وجود دارد.
و اما آمار درآمدی میتواند مفیدتر باشد:
- هزینهی متوسط خانوار در بهار سال 1392 در کل کشور (شهری و روستایی) ماهانه در حدود 920 هزار تومان بوده است. اما در حدود 70 درصد از خانوار هزینهای کمتر از ایم میزان را دارند. در حدود 45-40 درصد از خانوارها هزینهی کمتر از 550 هزار شهرمان در ماه دارند.
- اگر تعداد افراد خانوار به طور متوسط 65/3 نفر باشد دریافتی یارانهی نقدی در ماه با حدود 157 هزار تومان میرسد. این رقم برای خانوارهای بیدرآمد، کمدرآمد، قابل توجهتر و نسبت به نیاز مهمتر از آن است که خانوار بتواند آن را نادیده یا در معرض خطر بگیرد.
واضح است كه بخش اعظم این جامعه که آمارشان را آوردیم نه بر پیشانی خود بلكه در دل خود مهر ترس خوردگی از شرایط دشوار اقتصادی ناشی از رای ندادن را دارند و این مهر را با مهر بر شناسنامه ی خود جبران می كنند. پژوهشگر مورد استناد، از رقم قابل توجهی از این گروهها شنیده است كه ممكن است حتی تعرفهی رأیشان شناسایی شود تا معلوم شود به چه كسی رای داده اند بخش اصلی رسمی به یارانه، موفقیت تحصیلی واقعیت شغلی مربوط میشده است. تجربه های ناكامی پس از خیزش ناگهانی و گسترده ی سالهای 1388 و 1389، پس از انتخابات یازدهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران، توهم (یا وحشت واقعی) را از بین نبرد بلكه در واقع آن را تقویت كرد. حضور آرام و زیرجلدی رای دهنده های به واقع طرفدار اصلاحات اساسی، به نفع یكی از فعالان محافظه كاری واقعی و از عناصر اصلی وابسته به قدرت موجود (یعنی حسن روحانی) نشان دهنده و تایید كننده ی همین حكم است.
اگر برای كاركنان و صاحبان مشاغل، بیكاران و دانشجویان و محصلان (سن رأی دادن) ضرایب فرضی (اما مورد تایید تقریبی كارشناسی) را اعمال كنیم به رقم های تقریبی ای از شركت كنندگان ناگزیر و ترس خورده می رسیم.
روش محاسبه چنین است:
شمار جمعیت شاغل در گروه 1 × ضریب مشاركت گروه1 × ضریب همراهی در گروه 1 = مشاركت واقعی گروه 1 |
......................................................................................................................................................................................................................... ......................................................................................................................................................................................................................... |
شمار جمعیت شاغل در گروه آخر × ضریب مشاركت گروه آخر × ضریب همراهی در گروه آخر = مشاركت واقعی گروه آخر |
شمار جمعیت دانش آموزان × ضریب مشاركت دانش آموزان × ضریب همراهی دانش آموزان = مشاركت واقعی دانش آموزان |
شمار جمعیت دانشجویان × ضریب مشارکت دانشجویان × ضریب همراهی دانشجویان= مشارکت واقعی دانشجویان |
و الی آخر |
جمع کل= جمع مشارکتکنندگان واقعی در هریک از گروههای مورد بررسی |
بسته به فرض های متفاوت در مورد ضرایب این رقم بین 10 تا 12 میلیون نفر (به طور متوسط 6/10 میلیون نفر) متفاوت است. اگر همین فرض ها را در مورد بیكاران مورد نظر نیز به كار ببریم به این رقم در حدود 4/2 میلیون نفر افزوده می شود اما این رقم باید شامل آرای ارعابی ناشی از یارانههای نقدی هم باشد اما باید در محاسبه مراقب دوباره شماری باشیم زیرا گروه اخیر را ممکن است در گروههای شغلی هم محاسبه کرده باشیم.. به این ترتیب برآورد نهایی این است که جمهوری اسلامی ایران به تقریب در حدود 16 تا 18 میلیون رای ارعابی و موظف را در اختیار دارد.
هم چنین نزدیك به 20 میلیون نفر از 5/50 میلیون رای دهندگان كشور در مناطقی زندگی می كنند كه می توانند مشمول آرای ارعابی- اغوایی باشند. شاید بهتر باشد فقط نیمی از آنان را عبارت از كسانی دانست كه با این انگیزه رای می دهند (با احتمال متوسط صفر درصد و صد درصد). به این ترتیب جمع چنین آرایی با بیشترین احتمال به حدود 10 میلیون نفر می رسد. اما این نیز ممکن است شامل دوباره شماری باشد. در واقع دشوار است که آرای ارعابی شغلی، موقعیتی، درآمدی و اغوایی را از هم تفکیک کرد. اما اگر محاسبهی ما درست، باشد جمع چنین آرایی که در چهار بند برشمردیم باید به حدود 18 تا 22 میلیون نفر و به طور متوسط به 20 میلیون نفر برسد بنابراین شمار 16 تا 18 میلیون را باید رای از روی اعتقاد به رای دادن به حساب آوریم صرف نظر از این که این اعتقاد واقعی و قلبی است یا تاکتیکی و مرحلهای، و صرفنظر از این که رأیدهندگان با چه انگیزه و به چه كسی رای می دهند.
تحلیل نتایج آماری
نخست به گزارش آماری نگاهی از روبرو داشته باشیم (ارقام به میلیون نفر):
كل جمعیت واجد شرایط رای دادن: 5 /50
آرای ماخوذه: 7/36
آرای قابل قبول: 5/35
روحانی: 6/18 (7/50 درصد)
قالیباف: 1/6 (6/16 درصد)
جلیلی: 2/4 (4/11 درصد)
رضایی: 9/3 (6/10 درصد)
ولایتی: 3/2 (3/6 درصد)
غرضی: 4/0 (1/1 درصد)
باطله: 2/1 (3/3 درصد)
درصد شركت كننده: 8/36 درصد
درصد شركت كنندگان واقعی: 3/70 درصد
نسبت آرای رئیس جمهوری منتخب (روحانی) به كل جمعیت واجد شرایط: 8/36 درصد
به این ترتیب اگر آمار ارائه شده درست باشد در دوره ی یازدهم 6/72 درصد (و بهتر بگوییم پس از کسر آرای باطله، 3/70 درصد) از جمعیت واجد شرایط در انتخابات شركت كرده اند. این رقم در برابر رقم 85 درصد اعلام شده دوره دهم كاهش آشكاری را نشان می دهد. و اما تردیدهای جدی نسبت به درستی ارقام وجود دارد که در بندهای زیر مطرح میکنم:
1- همیشه مسئولان انتخابات جمهوری اسلامی ایران شمار آرا را در ضرایبی ضرب كرده اند تا میزان مشاركت را بالا نشان بدهند. مشاركت بالا ار مبانی اصلی نمایش قدرت مشروع در داخل و خارج كشور برای جمهوری اسلامی ایران است. در این دوره حتی رهبری جمهوری اسلامی ضمن تاكید همیشگی بر شركت گسترده مردم در انتخابات به عنوان مشارکت در پاسداری از كلیت نظام جمهوری اسلامی از كسانی كه به این نظام اعتقاد ندارند خواست كه در انتخابات شركت كنند زیرا كشورشان در معرض گرفتاری است. این اولین بار بود كه چنین دعوتی به عمل می آمد زیرا همیشه بر آن بودند كه مخالفان در واقع «عددی» نیستند و نقشی در سرنوشت "ملت حماسه آفرین" ندارند.
جمهوری اسلامی رقم كمتر از 65 درصد (دوسوم شركت كنندگان) را نمی پذیرد اما تجربه شده است که حتی اگر رقم واقعی مشاركت حدوداً همان 65 درصد باشد باز این رقم در ضریب 12/1 ضرب شده است. اما برآوردها باتوجه به صف بندی ها در برخی شعب نشان می دهد كه ضریب واقعی باید 25/1 و مشاركت تقریباً 58 درصد بوده باشد (براساس برآوردهای میدانی محدود در چند شعبهی شهرستان تهران، اراک و کرج).
2- چگونگی انتقال گزارش آرای شعبه ها، حوزه ها، شهرستانها و استان ها به وزارت كشور مثل همیشه مرموز بود. این بار تاخیرهای بی دلیل توجه كارشناسان و علاقمندان را بیشتر از گذشته به این موضوع جلب كرد. مشاركت كمتر و تقریبا خیلی كمتر از رقم اعلام شده بود. البته گول ظاهر را نخوریم. همراه كردن انتخابات شوراها (با 5/31 میلیون رأی دهنده اعلام شده) كه بین 3 تا 25 برابر وقت بیشتری را برای رای دادن هر فرد می طلبد موجب ازدحام خوش آیند جلوی شعبه ها شد. اعزام شعبه های سیار را نیز باید در همین راستا ارزیابی و علت یابی كنیم.
3- به این ترتیب مشاركت مردم "باطل السحر بافته ها و گزافه های دشمنان و حسودان و طمع ورزان" نشد. حساب حسودان و طمع ورزان از حساب جریانهای اساسی سیاسی جدا است. مردم با سحری روبرو نبودند و كار شامل نیز مبطل آن سحر ناموجود نبود. مردم با فشارها و مضایق فزاینده ی اقتصادی و سیاسی و بسته بودن راههای نجات، خویش اندیشی و استقلال خود روبه رو بوده اند كه تحت تاثیر دومنگنهی فشار بهره كشان خودكامه ی داخلی و امپریالیسم جهانی ایجاد شده است. آنها در واقع نه حماسه ای ایجاد كردند و نه تدبیری داشتند. آنها مثل همیشه یا از جریان فاصله گرفتند یا بین بد و بدتر انتخابی به عمل آوردند – و بگذریم که معمولا نتیجهاش «بدترین» است-
4- این انتخابات معماری شده بود. ثبت نام رقابتی و لحظه آخری و لجاج آمیز مشایی (نامزد دولت) و هاشمی (نامزد جناح نو لیبرال اسلامی) و رد صلاحیت هر دوی آنها بی حساب اكتساب نبود. پی گیری سلسله ی سقوط اصلاح طلبی توسط رهبر اصلاح طلبان (كه سبزها شعبه ی جدیدی از آن با درخواست های محدودتر بودند) توسط خاتمی و دل و دین سپردگی اش به هاشمی، كه اصلی ترین مسئول همه ی گرفتاری ها، كج رویها، انقلاب شكنی ها، سركوب ها و از چهره های ممتاز حفظ نظام است، بی دلیل نبود. سر آخر با كنار رفتن مصلحانه و مشفقانه، اما بی خطرسازِ عارف و قدردانی رهبری هاشمی- خاتمی از او، چهره ای را كه سازه ی این معماری انتخاباتی را شكل می داد پابرجا کرد و او نیز روحانی محافظه كار، خوش گذران، باب طبع سلیقهی سیاسی انگلوساکسون بود تا بدیل رقبای به عمد متفرق شده ی اصول گرا باشد. اصول گرایان كه وجدان بیداری برای حفاظت از نظام هستند این بار با عنادی آشكار (و بگذریم از كنار رفتن حداد عادل به دلیل ترس از بی اعتبار شدن در انتخابات) آرای خود را شكستند.
5- اصلاح طلبان از خواست های اساسی دهه ی هفتاد به سطح خاتمی و سپس به حیطه ای هاشمی رفسنجانی و موسوی- كروبی (بگذریم از معین كه البته شخصیت مستقل و صادق متمایزی است) و سپس به سطح عارف و سریعاً به سطح روحانی تنزل سیاسی و اجتماعی كردند. آنها سرانجام به روحانی محافظه كاری كه در 16 سال اخیر لب از لب به نفع آزادی، عدالت، مبارزه با فساد، دفاع از حقوق مردم و نقد قدرت نگشوده بود، دل بستند و به بخش انتهایی معماری یعنی دكوراسیون داخلی آن رسیدند و با كسب كمتر از 37 درصد آرای واجدین شرایط بدیل خود را با موافقت اصلی ترین مدیران نظام به كرسی نشاندند.
6- درباره ی روحانی بعدا خواهیم نوشت اما او انتخابی برای التیام دل مردمی بود كه از سیاست های احمدی نژاد سوختند، امید آزادیشان برباد رفت و وارث نكبت های سیاست های خارجی ای در مقابل امپریالیسم شدند كه دست ساز خودكامگی بود. اگر قرار است كسی با حفظ آبرو، یواش یواش دامن قدرت را در آنجا كه دید بد سیرت تهاجم و توطئه (نگاه كنید به سوریه) بیتوته كرده است برهاند راستی چه كسانی جز دارندگان چهره ی موجه روحانی می توانستند این كار را انجام دهند. هاشمی غریبه نیست و این معماری به او سپرده شد تا بخشی از طراحی هایش را هم رهبری اصلاح طلبی ورشكسته به عهده بگیرد. این كه قرار باشد بازی «تو برو من بیام» (یعنی بازی ای كه در آن محافظ كاری سرسخت و محافظه كاری نو لیبرال جای همدیگر را می گیرند بی آن كه قدرت سرمایه داری بازاری و روحانی و نظامی خدشه ای ببیند) به خوبی و بی هیچ دردسری برای مالكیت و ساخت قدرت ادامه پیدا کند نیاز به چنین معماری ای هم وجود داشت. روحانی ای كه مورد تایید و حمایت صریح و محكم خاتمی بود از حمایت هاشمی كه سابقه ی سال ها حكومت توام با سركوب و جنگ افروزی داشت همان قدر برخوردار شد كه از حمایت ناطق نوری، رقیب رفسنجانی و احمد توكلی، مخالف سرسخت او. معماری این جاها خود را نشان می دهد.
6- انتخابات با پایكوبی چند ده هزار نفری در خیابانهای شمالی شهر تهران و نیمه اعیان نشین های این شهر و چند شهر دیگر، به شادمانی پیروزی شكننده ی حسن روحانی، پایان یافت. شعارهایی هم در پشتیبانی از یاران سبز زندانی و اعتراض به مقام رهبری سر داده شد. نیروهای انتظامی و بسیج و لباس شخصی دخالتی نكردند، مگر شاید به جز نظارت دقیق و شناسایی چهره ها. اما شادمانی آنان ربطی به هدف اصلی ای كه روحانی در سر می پروراند نداشت. گفته ای این روزها در تهران بر سر زبانها افتاده است: «رای دادن از شما، انتخاب از ما» و این همان است که آیندهی اقتصادی و سیاسی كشور را با نمایش دادن تزویرآمیز رئیس جمهور منتخب رقم خواهد زد.
افزودن نظر جدید
دیدگاهها
برزویه طبیب replied on لینک ثابت
در دوره بازار گرمی تحلیل های دایی جان ناپلیونی انتخابات ، این تحلیل علمی ، مقاله ای است که باید در آن تعمق شود . اولا اینکه نویسنده از واقعیت موجود سخن میگوید ، و نه از باید ها و نباید ها و فانتزی های ذهنی که که بسیاری از تحلیلگران ما را به خود مشغول کرده اند . دوما نویسنده هستی اجتماعی را مبنای تحلیل رفتار های سیاسی قرار داده است ، که شایان توجه است . سوما بر اساس موضع گیری سیاسی خود ، واقعیت موجود را نمیکاود ، بلکه سعی او در تعیین موضعگیری سیاسی بر پایه واقیت جاری است . قلمش پاینده باد برزویه طبیب