به کجا می‌رویم ؟


علی‌رضا جباری (آذرنگ)
18 آبان 86 برابر 9 نوامبر 2007

* ما سال‌هاست درشرایط نه صلح و نه جنگ با امریکا قرار گرفته‌ایم. از آن زمان که از پی گروگانگیری گروه دیپلماتیک آن کشور در تهران قطع ارتباط میان دو کشور پیش آمد. آن چه از آن پس بر ما گذشته است، تشدید این شرایط به سود نزدیک‌تر ساختن آن به شرایط جنگی بوده است و این شرایط پدیدار شونده هنوز در راه‌اند. به بیان دیگر، ما به جنگ نزدیک شده‌ایم، اما هنوز به آستانه آن نرسیده‌ایم. این است که همه مردم ما و نیروهای سیاسی بیانگر دیدگاه‌ها و منافع آن باید، در هرکجا هستند و در هر شرایطی که قرار گرفته‌اند، ندای صلح سر دهند و بگویند: "ما خواهان جنگ نیستیم و به هیچ رو نمی‌خواهیم بیش از این برای طرح شعارهای بیشینه‌خواهانه و ستیزه‌جویانه‌ای که به منافع واقعی‌مان کمکی نمی‌کند، هزینه بدهیم."

جرج بوش، رییس جمهور امریکا، دوهفته پیش گفت: دستیابی ایران به جنگ افزارهسته ای جنگ سوم جهانی را درپی خواهد داشت. 
دیک چنی، معاون اول رییس جمهور امریکا،گفت:"ما نخواهیم گذاشت ایران به جنگ افزارهسته ای دسترسی پیداکند.
تونی بلر، نخست وزیرپیشین انگلیس درسخنان اش محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران را با آدلف هیتلر، رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی) آلمان، درسال های دهه بیستم سده پیشین ودرشرایط ظهورنازیسم درآن کشور مقایسه، و اورا خطری برای صلح جهانی معرفی کرد. 
برنارکوشنر، وزیرخارجه فرانسه، به دنبال دریافت خبرهایی درباره برنامه دسترسی ایران به جنگ افزارهسته ای، به نقل از برخی دست به کاران پروژه هسته ای، جنگ را راه برخورد با پروژه ساخت سلاح هسته ای درایران شناخت؛ هرچند که اوسپس درستی این خبرراتکذیب واعلام کرد که درنقل آن دقت لازم منظور نشده است. اززمان انتخاب نیکلا سرکوزی به ریاست جمهورفرانسه سیاست خارجی آن کشوردررابطه با خاورمیانه با سیاست امریکا هماهنگ تراز پیش عمل کرده است.
دراقدامی تازه تر، کنگره امریکا سپاه پاسداران ونیروهای قدس آن، که نقش شاخه خارج ازکشورآن رابه عهده دارد، را نیروهای حامی تروریسم معرفی کرده وبه تحریم کامل آن ها رای داده است وچون این نیروها، به باور کنگره امریکا، کنترل 30 درصد از اقتصاد ایران را دردست دارند، رابطه با سه بانک معتبر ایران، بانکهای ملی، ملت وصادرات، با اکثریت آرای کنگره تحریم شده است وحال آن که گفتگو میان کشورهای گروه 5+1 بر سر مرحله سوم تحریم فراگیر ایران در ماه نوامبر بر سر زبان هاست وگفته شده است که ولادیمیرپوتین، رییس جمهورروسیه، در ازای همسویی با سیاست های امریکا ومتحدان اروپایی اش، وعده تجدید نظر در اجرای طرح سپر دفاع استراتژیک را دریافت کرده است.
همزمان علی لاریجانی، دبیرپیشین شورای عالی امنیت ملی ونماینده ایران درگفتگوهای هسته ای، از این سمت استعفا کرده است. دلیل این استعفای لاریجانی را اظهار نظر او در باره پیام منتقل شده ازطریق پوتین در دیدار با آیت اله خامنه ای، در سفرش به ایران دانسته اند که به طور ضمنی به پیگیری مسئله تعلیق غنی سازی اورانیوم مربوط می شده است. می گویند اشاره محمود احمدی نژاد به این موضوع، که در دیدار ولادیمیر پوتین با آقای خامنه ای پیامی به او نرسیده است، به سان سخنی که به معنی تکذیب گفته های لاریجانی و بی اعتباری او بو ده، موجب استعفای لاریجانی شده است.
نئوکان های حاکم برامریکا می گویند که گزینه های دیپلوما تیک را دربرخورد نظامی با ایران مقدم می دانند، اما از بیان این نکته نیز ابایی ندارند که به کارگیری هیچ گزینه ای، ازجمله گزینه برخورد نظامی با ایران را منتفی نمی شمارند.گروهی از آنان، همچون جان بولتون، نماینده پیشین امریکا درسازمان ملل متحد، دولتمردان بلند پایه آمریکا را، به حمله نظامی به ایران تشویق می کنند.
انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا درپیش است وازهم اکنون کاندیداهای دوحزب اصلی آن کشورخود را برای مبارزه انتخاباتی با یکدیگر آماده می کنند. پیش از برگزاری این مبارزات، کاندیداهای حزب حاکم باید برای حفظ موقعیت برترخویش دستاوردی چشمگیر در پایان دادن به تعادل ناپایدارحاکم برمنطقه ارائه دهند و بی تردید هرچه زودتر توان انتخاب گزینه برتر را در برخورد با مسائل عراق، افغانستان، وایران بیابند کارنامه اطمینان بخش تری برای عرضه به رای دهندگان امریکایی خواهند داشت. این است که متناسب با نزدیک تر شدن زمان انتخابات، تداوم بی عملی امکان رسیدن به این گزینه را برای آنان تنگ تر، و اهمیت گرفتن تصمیم آنان را به واکنش پیگیرتروادارخواهد کرد. دراین جا تنها ضرورت تصمیم بس نیست؛ وآن چه از اهمیت بیش تر برخورداراست دسترس پذیرشدن نتیجه قانع کننده برای عرضه به رای دهندگان است.
هم زمان، دولتمردان ایران نیز سخن ازتداوم برنا مه غنی سازی اورانیوم و مقاومت دربرابرباج خواهی و توسعه طلبی امریکا وهم پیمانان آن کشور به میان می آورند و دسترسی یا فتن به انرژی هسته ای را مسئله ای داخلی، بی ارتبا ط با ساخت تسلیحات هسته ای و حق مسلم مردم معرفی می کنند و می گویند که پیشروی دراین پهنه مایه افزایش اعتبا رعلمی وفن شناختی کشورو دستیابی به منبع انرژی ارزان وآسان است.
به نظرمی آید که ورود جدی ایران به مسائل دیرپای منطقه خا ورمیانه سامی، با دعوی و برد اقدام یک قدرت نیرومند منطقه ای، بیش ازلجاجت آن درباره مسئله خود به خود خطرآفرین تداوم غنی سازی اورانیوم، این بهانه را به امریکا وهم پیمانان اش دراروپا داده باشد که ایران را خواهان مداخله درمسائل داخلی ملت های منطقه، نابودی اسراییل، وبه بازی گرفتن منافع غرب درمنطقه، ازراه گسترش وتعمیق بنیان گرایی، و به کارگیری جنگ افزارهای هسته ای معرفی کنند. مداخله آشکاروجدی ا یران دربرخوردهای حزب اله لبنان با اسراییل، نفی واقعیت ها لوکاست، و طرح ضرورت نابودی اسراییل، اززبان د ولتمردان بلند پایه ایران بر درجه جدی بودن تهدید منافع غرب، از نگاه این دولتمردان، افزوده است.
افزایش وزن بخش های نظامی گرای نیروهای ایران در اداره مشاغل دولتی واشاعه دم افزون نظامی گری در کشور، نه تنها امکان برخوردهای مسلحانه را در مرزها ودرون خاک ایران افزون وافزون ترمی کند، بلکه هزینه های نظامی و امنیتی بیش و بیشتری را برگرده مردم کشورمان می گذارد که تا به امروز به فقر دم افزون یکی ازثروتمند ترین کشورهای جهان انجامیده است؛ کشوری که می توانست، با مجموعه شگرف توانایی های انسانی ذهنی وعینی و نیز مادی خود جایگاهی شایسته را در میان ملت های قدرتمند جهان بیابد.
بی تردید استعفای لاریجانی از دبیری شورای امنیت ملی و نمایندگی کشور در گفتگوهای هسته ای رامی توان یکی از حلقه های منتهی به سرسختی بیش تر در سیاست خارجی ایران دانست. برخی مفسران سیاسی این رخداد را نمایانگر نوعی تحول قطعی درمجموعه سیاست خارجی کشور می شناسانند، زیرا لاریجانی ها را از وزنه های سنگین درمیان دولتمردان نظام باور می دارند و می باورانند، اما برخی دیگرهم هستند که، برخلاف گروه نخست، لاریجانی ها را مانند همه دولتمردان ریز و درشت نظام، درشمار اقمار ولی فقیه وذوب شدگان در ولایت می شناشند و می شناسانند که بدون اجازه ولی فقیه گامی هرچند کوچک نیز بر نمی دارند.
به گمان من واقعیت چیزی میان این دو دیدگاه را بازمی تاباند. نخست این که، لاریجانی ها نیز، مانند دیگر اعضای گروه 50-60 نفری یا در بیشترین حالت 200- 300 نفری جرگه سالاران حاکم برکشور ما، ازجمله شخص ولی فقیه، وزنی معیٌن در جرگه سیاستگذاران آن دارند که از برایند دیدگاه هایشان مجموعه ای از معیارهای رفتارنظری وعملی نظام شکل می گیرد وآن چه بر سرنوشت کشور حکم می راند برایند موازنه قوای این جرگه سالاران است. به همین دلیل است که مفسرانی که به ولی فقیه توصیه می کنند که خود را در چنبره مکر و نیرنگ نظامیان گرفتار نکند و به برتری آنان که مایه سستی پایه های مقام ولایت می شود، تن نسپارد از این واقعیت غافل اند که هم اکنون نیز درگیرودار این موازنه قوا تمامت خواهان نظامی گرای بر رهروان دیگر نحله ها پیشی گرفته اند و چارنعل اسب خود را می تازند و آنان اند که خود درچنبره حمایت گروهی ازآگاهان اراده گر درسمت و سوی سوق دادن کشور به مسیری پرخطر که حاصل آن دور باطل سلطه و سیطره جهانی است به پیش می تازند. در این میان یک یا چند تن درمرکز پرگار سیاست قرار نگرفته اند، بلکه باید کسانی با نمودهای گوناگون و گوهرهای یگانه در آن میان باشند و هر کس وظیفه ویژه خویش را به انجام رساند تا نظم در بی نظمی و تمرکز درهنگامه واگرایی، آن چنان که ما در جامعه خویش شاهد آنیم، به سامان رسد. 
اما رهبر نظام جمهوری اسلامی خود دراین میان به سان برایند مجموعه نیروهای عامل دراین رابطه حاکمیتی جرگه سالار عمل می کند. او، برخلاف رهبر پیشینی اش، آیت اله خمینی که بر پایه شخصیت فرهمند خویش در مرکز مجموعه تحولات حاکم بر سرنوشت کشور ما قرار گرفته بود و تاثیر شخصیتی خود را در همه این تحولات و نیروهای حاکم اعمال می کرد و در سه سال پیش از درگذشت خویش نیز، باوجود بیماری و ضعف پیری، هنوزبا واسطگی گروه کوچکی از نزدیک ترین یاران اش درمرکزپرگارِ کیان نظام قرارداشت، نقش برایند تحولات درونی مجموعه حاکم را ایفا می کند وسخن وعملکرد بخش نیرومندتر و غالب را در این مجموعه بازمی تاباند، هرچند خود برخوردار از گرایش سیاسی مشخص است. او اکنون با بال وپرگرفتن بخش نظامی گرای سپاه پاسداران نیز سیاست حمایت از مرکزیت حاکم را به پیش می برد که، به هردلیل، زمینه های برخورد نظامی رامی گسترد. من پیش ازاین درجای دیگر به این نکته پرداخته ام و اکنون نیازی به بازگفتن آن نمی بینم.
بگذریم. لاریجانی هر که باشد و هر نقش را در پیشبرد مذاکرات مربوط به پرونده انرژی هسته ای ایران با طرف های ذیربط در مسئله در سطح جهان ایفا کرده باشد، از دو نکته اساسی درباره او نمی توان چشم پوشید:
نخست این که هم او کسی بود که برنامه های "هویت" و "چراغ"، به سان پوشش تبلیغی نیمه آشکار قتل های زنجیره ای سال های نیمه دوم دهه 1370، در زمان تصدی او در صدا و سیما تهیه و تدوین شد وبا پشتوانه انتشاراتی همپالکی اش در نشر حیان درده ها هزارنسخه منتشر شد؛ و این اقدام به مثابه آینه تمام نمای شخصیت فرهنگی و سیاسی اوازنگاه مردم ایران نمایان شد؛ دوم این که، به یمن حضورمحمود احمدی نژاد و بخش نظامی گر سپاه پاسداران در حکومت جمهوری اسلامی، اختلاف نظرمیان دولت مردان به جایی رسیده است که نمایندگان بخش عمده وتصمیم گیرنده جناح بنیا نگرای نظام نیز، نمی توانند همراستا با این مجموعه نظامی گرای همان جناح گامی به پیش بردارند و به گفته لاریجانی درمصاحبه با یک هفته نامه کویتی (به نقل ازپیک نت،14 آبان84، من استعفا ندادم، برکنار شدم. پیک نت دراین جا به نقل مصاحبه پرداخته، اما به نام نشریه مصاحبه کننده اشاره نکرده است).
لاریجانی سپس دراین مصاحبه گفته است: "امریکایی ها ادبیات مرا نمی فهمیدند؛ بنا براین دولت تصمیم گرفت فرد دیگری را با ادبیات دیگرجایگزین من کند."و"من آن چه را که برعهده ام بود انجام دادم ومی توانم خدمت به کشورم را ادامه دهم؛ اما نه خطایی کرده ام ونه تغییر خواهم کرد.... کناررفتن من ناشی از اختلاف دید گاه بود ونه چیز دیگر. دولت ترجیح داد با دیگران، اعم ازاتحادیه اروپا و امریکا، با زبان دیگری تعامل داشته باشد و چه بسا که حق داشته باشد ..."
خب، این شکاف میان بخش های بازرگانی وبوروکراتیک نظامی گرای بورژوازی بی قانون حاکم، تفاوتی را آشکارمی کند که من، به دلیل برتری نقش روابط قبیله ای وتشکیلاتی برروابط اقتصادی درذهنیتم، تا اندازه ای به آن کم توجهی نشان داده ام و پویایی شرایط اجتماعی را با گذشت زمان و پدید آمدن شکاف میان منافع اقتصادی آن ها به سود ایجاد انحصارهای نظامی گرای دست کم گرفته ام و اکنون توجه دادن به این تفاوت دید گاهم را ضروریافته ام.
زمینه سازی تعامل به زبان دیگر با طرف های ذی نفع خارجی، برپایه تشدید نظامی گری درمنطقه ودر کشورهای عضو پیشین پیمان سنتو، به زیان زبان پیشگیری ازبرخورد نظامی، حتی درخفیف ترین شکل آن، یعنی ازنگاه عنصر شناخته شده ای چون لاریجانی و به گونه ای که بخش های خردورزترازجریان حاکم، به انگیزه تضمین ادامه ماندگاری نظام ازاین رهگذر به آن رو کرده اند، عنصر مشخص این روند نوپاست.
این روند درایران، همزمان با اعلام وضع فوق العاده (به فرمان ژنرال پرویزمشرف) در پاکستان که امریکا از آن اظهار نارضایی کرده، اما آن را درشمار مسائل داخلی آن کشور به حساب آورده است، از یک سو، و تصویب درگیری نظامی با نیرو های حزب کارگران کردستان ترکیه (پ ک ک)، مستقر در مرزهای شمالی کردستان عراق درپارلمان ترکیه و درگیری های پی آیند آن درمرزها که به تشکیل اجلاس کشورهای همسایه عراق (بخوان طرف های ذینفع وصاحب نفوذ جهانی در منطقه) انجامید، رشد تصاعدی یافته است.
در این میان هنوز هیچ چیزدلیل هیچ چیز نیست و آن چه از نقد معادله قوا برجا می ماند تنها یک نتیجه است: نظامی شدن و افزایش صف آرایی ها و تحرکات نظامی در منطقه، به زیان کار پیشبرد دمکراتیسم درآن که خود می تواند سرچشمه رخدادهای بعدی باتوجه به تحولات لحظه به لحظه اوضاع باشد.
چنین وضعیتی در پی آیند خود به تشدید تدارکات نظامی و بالا گرفتن مسابقه تسلیحاتی درمنطقه، به سود انحصارهای نظامی کشور های بزرگ جهان و سودهای کلان همپالکی های منطقه ای شان در هرسه کشور، از رهگذرخرید گران قیمت جنگ افزارهای لازم برای تداوم وضعیت ناشی از تحریم اقتصادی، به ویژه درایران می انجامد. پی آمد دیگر آن نیز سرکوب دم افزون نیروهای دمکراسی خواه و مدافع حقوق شهروندی در جوامع کشور های درگیر، به بهانه وجود "شرایط جنگی" و "شرایط فوق العاده" است. بالاگرفتن ارزش منابع سوخت فسیلی درمنطقه دارنده ذخایر عظیم این مواد وبزرگترین منطقه استخراج کننده و صادر کننده آن، به نوبه خود موجب دامن زدن به تورم لگام گسیخته درمقیاس گسترده، به تبع اقتصاد هنوزتک پایه کشورهای منطقه و طرح ضرورت وارد کردن قریب به اتفاق نیازمندی های کشورهای جنوب که اغلب آن ها اقتصاد ضعیفی دارند، به قیمت های کلان پیشنهادی کشورهای شمال، می شود. برخی ازواردکنندگان که اقتصاد پیشرفته یا رشدیابنده دارند که چنین افزایش قیمت های کلانی را در برنامه های رشد اقتصادی شان پیش بینی نکرده اند نیزازاین افزایش قیمت نامنتظره وکاذب تاثیر می پذیرند.
روشن است که این اعتلای سطح نظامی گری درمنطقه برخوردارازاهمیت راهبردی، گسترش تحریم ها را (به ویژه در ایران متهم به مداخله دردرگیری های منطقه ای و پیگیری راه دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای) و وضع احتمالی تحریم های جدیدتر بر پاکستان وترکیه را (به ویژه اگرپایگاه نظامی امریکا دراینجرلیک برچیده شود و پیگیری نوظهور آن کشوردر دستیابی به انرژی هسته ای، تحت رهبری اسلام گرایان، برجا بماند و وضع فوق العاده در پاکستان همچنان ادامه پیداکند) سبب خواهد شد که به نوبه خود، به بالاگرفتن سطح بحران نظامی پیشگفته یاری رساند. همه این واقعیت ها، درشرایط گسترش مسابقه وتدارکات وسیع نظامی درخاورمیانه سامی وتحرکات نامنظره منطقه ای که ازجمله به برگزاری نشست اخیر کشورهای عضو "شورای همیاری منطقه خلیج فارس" و گفتگوهایی درباب مسئله هسته ای ایران انجامید، و رزمایش مشترک نیروهای دریایی امریکا و بحرین درآب های کشورهمسایه، وضع را ازآن چه هست متشنج ترنشان می دهد. برقراری چنین وضعیتی درخدمت هیچ چیزجزتنزل سطح زندگی درمنطقه وافزایش تصاعدی شکاف میان صاحبان ثروت های نجومی بورژوازی بوروکراتیک نظامی ازیک سو وکارگران، دهقانان، کارمندان فروپایه، فرهنگیا ن، کارکنان بخش مراقبت های بهداشتی و دیگراقشار درمعرض آ سیب اقتصادی، بخش های فرودست نیروهای نظامی وانتظامی، اقشارتهی دست جامعه وصف انبوه بیکاران ازسوی دیگرنخواهد بودوبه هم ریختگی موازنه نظامی در منطقه و وقوع برخوردهای نامنتظره تمام عیار درآن را درپی تواند داشت.
به شرایط د اخلی کشود بازمی گردم. انتخابات دوره هشتم مجلس که تاثیرناگزیرخود را درانتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نیزخواهد داشت نزدیک است ونیروی نظامی گرای حاکم ازپیش نقش نظارتی سپاه را که اکنون نیروهای بسیجی را نیزدربافت سازمانی خود دارد درانتخابات تعریف کرده است؛ می دانیم که آیت اله خمینی همواره نظامیان را از دخالت درمسا ئل سیاسی کشوربرحذ رمی داشت. اکنون به نظر می رسد که پس از تصاحب مقام ریاست جمهور ومقام های وزارتی ومشاغل بلند پایه حکومتی، سران سپاه دراندیشه تصاحب صندلی های مجلس، ازطریق رسمیت بخشیدن به این نقش نظارتی اند. 
تردیدی نیست که در میان صفوف نیروهای مسلح نیزتوده های ستم دیده و زجرکشیده ای هستند که به دلایل گوناگون، از جمله وضعیت دشوارزندگی شان وناگزیربودن به تامین درامد واداره زندگی خود وخانواده شان خود را به تداوم وضع موجود تن سپرده اند یا بی بهره نگه دا شتن شان ازآگاهی اجتماعی و وجود پیوند ناگزیر میان شیوه زند گی شان و وظایف نظامی و "انتظامی" شان آنان را به ایفای نقش درعرصه حفظ وضع موجود برمی انگیزد؛ اما این حقیقت را نمی توان ازنظردورداشت که نیروهای اقتدارگرای وسالطه جویی که در کانون تحرکات سیاسی حاکم دردولت های نظامی قرار گرفته اند همواره به سان نگهبان حفظ وضع موجود و به زیان منافع و آرزوهای پایمال شده توده های تحت ستم و حقوق و آزادی های اساسی شهروندان کشورهای تابع شان گام بر داشته اند.هم اکنون، نه تنها با راین مداخله همه جانبه نظامیان بر دوش مردم کشورمان سنگینی می کند و به بحران ساختاری و فراگیر کشور و نظام دامن می زند، بلکه تحریک د م افزون قدرت های جهانی و بی سر و سامانی فزاینده اقتصادی و اجتماعی و خطر حمله زودآیند آن قدرت ها و تشدید ویرانی، افزایش شما رقربانیان جاه طلبی و فزون خواهی محافل بورژوازی بوروکراتیک نظامی گرای وبی بهره ماندن مردم کشورمان از موهبت های صلح و آرامش که زمینه ساز رشد شایسته و متناسب با توان بالقوه طبیعی و انسانی آن است درپی دارد.درچنین شرایطی، دولت که دیرزمانی است وجه غالب آن ماهیتی نامردم سالار دارد، به جای بسیج تمام عیار نیروهای مردمی، به گسترش سرکوب اعتراضات مردم ومدافعان حقوق شهروندی، به گونه ای که شرح پیشگفته ام گواهی می دهد، روخواهد کرد- که ازهم اکنون نیز طلایه آن پیداست – وبه این سان پایگاه اجتماعی خود را بیش ازپیش ازدست خواهدداد وخود را ازپشتوانه دفاع مردمی که اکنون درکلام به آن توسل می جوید بیش از پیش محروم خواهد کرد
اکنون ازسوی دیگر، دو حزب اصلی ایالات متحد، برای شرکت درانتخابات آینده ریاست جمهوری آماده می شوند که درچیزی نزدیک به یک سال آینده برگزارخواهد شد؛ وطبیعی است که مسائل مربوط به ایران، به ویزه مسئله گرهی"غنی سازی اورانیم"درآن درمرکزمبارزات انتخاباتی نامزدها قرارداشته باشد. محوربودن مسائل ایران دراین مبارزات،همراه با دیدارهای پیاپی و نامنتظره سران کشورهای 5+1 با یکدیگر؛ پیام ولادیمیرپوتین، رییس جمهور روسیه، به آیت اله خامنه ای درسفرش به تهران، در باره مسئله "غنی سازی اورانیوم"که اظهارنظرعلی لاریجانی، درباره آن با تکذیب محمود احمدی نژاد، رییس جمهورایران روبه رو شد واستعفای بلادرنگ اورا به دنبال آورد، وسفرناگهانی اخیرسرگئی لاورف، وزیرامورخارچه روسیه، به تهران؛ برگزاری نشست سران کشورهای عضو شورای همیاری خلیج "فارس" در ریاض پس ازآن؛ واحتمال قریب به یقین تصویب مرحله سوم تحریم هاعلیه ایران درنشست آتی شورای امنیت سازمان ملل، پس ازپایان ماه نوامبروبرخورد خا ویرسولانا، مسوول روابط دیپلماتیک اتحادیه اروپا، ومحمد البرادعی، دبیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای(آی اِ ای اِ)بامسئله، گواه بر شد ت گرفتن بحران هسته ای ایران وضرورتی است که نئوکان های امریکا برای شکلی از فیصله دادن این مسئله پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شان در دسامبر2009 قایل اند، وهمزمان اهمیت یافتن مسئله درنگاه سران کشورهای درگیر، پس ازاعلام این که ایران به هیچ روازپروژه غنی سازی اورانیوم درداخل کشوردست نخواهد کشید، واعلام دوباره آماده کاربودن 3000 دستگاه سانتریفیوژ، تعدادی بسنده برای ساخت قریب الوقوع یک واحد سلاح هسته ای، از زبان محمود احمدی نژاد، را نمایان می کند. 
بد نیست نگاهی نیزبه موضع بینابینی روسیه بیندازیم که ازیک سو با مسئله نصب "سپردفاع استراتژیک" و قرار گرفتن درمعرض تهدید بالقوه پیمان ناتو، از جهت غرب رو در روست – که به بهانه آمادگی برای دفاع دربرابر خطرتهدید نظامی ایران انجام می پذیرد، اما به واقع روسیه را به سان خط مقدم جبهه با پیمان غول آسای "شانگهای"، این نیرومندترین رقیب بالقوه اقتصادی، وسرانجام سیاسی- نظامی ایالات متحد و متحدان اش نیز، سوای ایران، در تیررس دارد.همزمان منافع راهبردی روسیه نیزایجاب می کند که ازیک سودرشرایط برزخی کنونی اش، سیاست های خود را درچارچوب گروه هشت کشور صنعتی جهان، پدیده نوظهوراقتصا د جهانی و پرهیزاز درگیری دوباره آتش جنگ سرد هماهنگ کند وازسوی د یگر بازی با ایران، دفع الوقت بر سرتحویل نیروگاه هسته ای بوشهر، و وارد آوردن فشاربه دولت ایران را برای تعلیق پروژه غنی سازی به پیش برد؛ ودرچنین شرایطی منطقی است که منافع عینی و کوتاه مدت خودرا که چشمپوشی ازآن شاید هزینه های کلانی را درپهنه موازنه قوای بین المللی به آن تحمیل کند به ازای پیشبرد منافع وطرح های دور برد خود در پیمان "شانگهای”رها نکند. دودلی روسیه وتا اندازه ای نیزکشور هم پیمان اش چین دربر خورد جدی و مستقلانه با مسئله اتمی ایران نیز، ازهمین دشواری انتخاب ریشه می گیرد.
در این میان دولت جمهوری اسلامی ایران نیز دیدگاه ویژه خود را درقبال این مهم ترین معضل جهانی، پس از پایان جنگ سرد، عرضه می کند. دولت ایران براین باوراست که نئوکان های امریکا، به دلیل گیرکردن درمانداب های عراق وافغانستان ورودررویی با اعتراض ومخالفت بسیاری ازحلقه های تعیین کننده سیا ست خارجی امریکا، ازجمله رقبای دمکرات حکومت که اکثریت ها را درپارلمان آن کشور تشکیل داده اند وحتی برخی ازچهره های با نفوذ حزب حاکم که طرح بازگشت سربازان امریکایی ازعراق را، با تعیین مدت مشخص درسرمی پرورانند؛ انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا وتغییرشکل کمابیش قطعی سیاست خارجی آن کشورپس ازبرگزاری انتخابات، به ایران حمله نخواهندکرد؛ آن چه امریکا هم اکنون دررابطه با ایران انجام می دهد رجزخوانی بی محتواو بی منطقی بیش نیست؛ و قطع نامه های مصوب شورای امنیت ورق پاره هایی بیش نیستند؛ افزایش تصاعدی قیمت نفت در واکنش مادی و روانی به مقاومت ایران و بسته شدن مسیرعبورنفت به آب های آزاد جهان وتهدید به هجوم بر منافع امریکا در سراسر جهان و ... سد راه یورش امریکا وهم پیمانان آن به ایران خواهد بود.
به گمان من چنین هایی نه تنها واقعی نیست، بلکه پی افکندن سیاست خارجی کشوربرآ ب است و بر وخامت اوضاع منطقه وجهان می افزاید. چرا؟
1 ـ این که امریکا وهم پیمانان اش درست ازهمان شیوه هایی دردادن سیرتصاعدی به بحران هسته ای ایران استفاده می کنند که درعراق به آن توسل جستند: آغازکارازتحریم وسپس پیش روی تا مرحله حمله نظامی گسترده به خاک عراق و از پا درآوردن نیروهای نظامی آن کشور، درست درمد ت سه هفته، به بهانه اجرای پروژه دستیابی به جنگ افزارهسته ای - که درستی آن هرگز به اثبات نرسید.
2 ـ اعلام هزاران مرکزاستراتژیک در خاک ایران، به سان آماج های هجوم هوایی امریکاییان، وپیشنهاد به کارگیری بمب های بتن شکن دراین یورش ها، نمایشگراین است که امریکا دست کم در وهله نخست عملیاتاز شیوه به کار رفته درعراق استفاده نخواهد کرد، بلکه هدف اش تخریب و ازکار انداختن مراکزهسته ای کشور و مراکز استراتژیک آن، به ویژه مراکزفرماندهی نیزوهای مسلح خواهد بود تا شاید بتواند ایران را یکسره از توان هسته ای، دفاعی،و اقتصادی خودمحروم کند.
3 ـ همراه با دامن گسترشدن بحران وسرباززدن ایران ازپذیرش قطع نامه های شورای امنیت- که کشورهای مردد درگزینش شیوه برخورد با ایران، آلمان درسطح محدودتروروسیه وچین درسطح وسیع ترنیز، درتدوین و تصویب آن ها سهیم بوده اند، فرصت امریکا برای جلب همراهی شماربیشتری ازکشورهای بزرگ با تهدیدهای پیشنهادی آن افزون تر خواهد شد.
4 ـ شوک نفتی سر برزده از شرایط بحرانی برامدی دایمی نیست و با توجه به شدت گرفتن بحران یا کاستی پذیرفتن آن تشدید یا تضعیف می شود ونمی توان راهبرد سیاسی کشورهای بزرگ را برپایه آن دگرگون کرد.
5 ـ امریکایی ها به درازا کشیدن حضور نیروهایشان و تداوم مقاومت در عراق را وابسته به کمک های دو-جانبه ایران به شیعیان و سنیان بنیانگرا معرفی می کنند و برآن اند که باید جلو آب گل آلود را از سرِ چشمه گرفت. به همین دلیل است که اعلام مخالفت با تولید جنگ افزارهای هسته ای در ایران را با بهانه مداخله ایران در مسائل داخلی عراق وافغانستان پیوند زده اند. 
6 ـ مسئله انتخابات زودآیند ریاست جمهوری درامریکا مسئله ای دوسره است و من تاثیر منفی آن را در رخدادهای هسته ای ایران پیش ازاین بیان کردم 
دیدگاه پی کاوانه من درشرح بیشتردرباره تشدید وخامت اوضاع گرد محورمسئله هسته ای ایران، پیش ازاین، درمقاله ای به نام "مردم ایران در دوراهی تاریخی ماراتن امریکا- ایران”انتشار یافته است که من تکرارآن را لازم نمی دانم.

نتیجه گیری
اکنون با این گره کوربحران که هر لحظه کورترازلحظه پیش می شود چه می توان کرد؟ آیا مردم جهان به ویژه کشورهای درگیرمی توانند درحل این بحران گامی فراپیش بردارند ؟ یا این که گره کور روابط کنونی ایران وامریکا تنها به دست دولت های ستیزه جوی و بیشینه خواه دوکشور حل می شود؟ آیا گوشی شنوای این ندای حق جویانه مردم ایران وجود دارد که می گویند: "جنگ هشت ساله با همه تلفات و ضایعات جبران نا پذیرآن بس است. گامی به سوی صلح بر دارید؟ آیا دولت های کشورهای درگیر با مسئله ای که حل آن با برخورد نظامی شاید به مرگ، و آسیب دیدن میلیون ها نفرو بی خانمانی وآوارگی میلیون ها تن دیگر بینجامد، با شها مت وگشادگی دیپلماتیک وازطریق انجام گفتگو برخورد خواهند کرد و با عمل خود برخطای محاسبه های بنا شده برپایه ساختگی بودن دعوا خط بطلان خواهند کشید؟ من خود، به سان یکی ازباورمندان به این اندیشه، اگربتوان ازاین رهگدرگامی به سوی موهبت آشتی برداشت، ازطرح آن پوزش خواهم خواست، و در برابرتندیس بلند صلح و زان سپس درمقابل ستیغ های سربلند آزادی، استقلال، وعدالت اجتماعی سرحم خواهم کرد. آیا دولت های درگیربرجاه طلبی وبیشینه خواهی خود پیگیرانه پای خواهند فشرد ومردم کشورهایشان را به گیروداررخداد های فاجعه باری خواهند کشاند که براورد پی آمدهای آن ناممکن است؟ پیشامدهای بغرنج و سرنوشت ساز ماه های آینده چه آینده ای را برای مردم ایران و دیگرکشورهای درگیر رقم خواهند زد؟ گذشت زمان پاسخگوی همه این پرسش ها خواهدبود.
ما سالهاست درشرایط نه صلح و نه جنگ با امریکا قرارگرفته ایم. از آن زمان که از پی گروگانگیری گروه دیپلماتیک آن کشور در تهران قطع ارتباط میان کشورها پیش آمد. آن چه از آن پس بر ما گذشته است، تشدید این شرایط به سود نزدیک تر ساختن آن به شرایط جنگی بوده است و این شرایط پدیدارشونده هنوز در راه اند. به بیان دیگر، ما به جنگ نزدیک شده ایم، اما هنوز به آستانه آن نرسیده ایم. این است که همه مردم ما و نیروهای سیاسی بیانگر دیدگاه ها ومنافع آن باید، در هرکجا هستند ودرهر شرایطی که قرارگرفته اند، ندای صلح سردهند و بگویند: "ما خواهان جنگ نیستیم و به هیچ رو نمی خواهیم بیش ازاین برای طرح شعار های بیشینه خواهانه وستیزه جویانه ای، که به منافع واقعی مان کمکی نمی کند، هزینه بدهیم. مردم کشور ما می خواهند با مردم همه کشورهای جهان در آشتی تمام عیار به سربرند و با رعایت استقلال ملی وتمامیت ارضی و برخورداری از حق هر شهروند برای تعیین سرنوشت خویش، در همه کشورها، از جمله کشور خود، با همه کشورهای جهان روابط دوستانه و برابر حقوق داشته باشیم. این است که با صدای بلند می گویند: "ما صلح می خواهیم نه جنگ" و مایل اند با تمام توان این ندای حق طلبانه مان را به گوش همه جهانیان برسانیم."