صبح به خير، حماس!



يوری آونری
برگردان: محمدعلی اصفهانی
از: ققنوس

اگر «آ» يک توافقنامه با «ب» امضا کند، اين يعنی که «آ»، «ب» را به رسميت شناخته است. مابقی، همه چرند است و جفنگ. اين های و هوی امروز بر سر منشور حماس، های و هوی ديروز را به ياد می‏آورد که بر سر منشور سازمان آزادی فلسطين به راه انداخته شده بود و آن، در واقع، سندی بی‏اهميت بود که سال‏ها به وسيله نمايندگان اسرائيل مورد استفاده ابزاری قرار می‏گرفت تا توجيه و بهانه‏تراشی‏يی باشد برای رد کردن گفتگو با سازمان آزادی فلسطين.

توضیح کارآنلاین
يوری آونری نويسنده، روزنامه نگار و فعال سياسی صلح طلب اسراييلی و از بنيانگذاران حرکت معروف Gush Shalom يا «جمعيت صلح» است. مقاله حاضر در ماه مارس سال گدشته میلادی نگاشته شده است، اما هم هنوز تازه است و روشنگر، و هم به خصوص منادی صلح و دیالوگ. از این رو کار-آنلاین اقدام به درج آن می کند. 


ما اسرائيلی‏ها در جهانی از اشباح و هيولاها زندگی می کنيم. ما با آدمهای زنده و سازمانهای عينی نمی جنگيم. بلکه به جنگ شياطين و ارواح خبيثه يی می رويم که اصلاً برای اين ظاهر شده اند که ما را نابود کنند.
اين جنگ، جنگ ميان «فرزندان روشنايی» با «فرزندان تاريکی» است. ميان خوبی مطلق و بدی مطلق.
اينچنين نگاه می کنيم ما به مسأله. و طرف مقابل نيز.
بياييم اين جنگ را از اين فضای مجازی، به روی زمين محکم و عينی بياوريم. تا زمانی که ما اين قلمرو دهشت و کابوس را ترک نکنيم، نه يک سياست معقول ميسر خواهد بود و نه يک گفتگوی عقلانی.
بعد از پيروزی حماس در انتخابات فلسطين، Gush Shalom [جمعيت صلح ـ جنبشی اسراييلی که يوری آونری از بنيانگذاران آن است ـ م] اعلام کرد که اسراييل بايد با حماس مذاکره کند.
و اينک در اينجا، پاسخ به چند پرسش که از آن پس، از همه سو بر سر من رگبار شده اند را می آورم.

پرسش: آيا شما حماس را دوست داريد؟
پاسخ: اصلاً. من باورهای لاييک بسيار قوی دارم؛ و مخالف هر نوع ايدئولوژی يی هستم که سياست را با مذهب در هم بياميزد. چه مذهب يهودی، چه اسلام و چه مسيحيت. چه در اسراييل، چه در جهان عرب و چه در آمريکا. اما اين، مانع از آن نشده است که با حماس صحبت کنم. همان طور که با ديگرانی هم که با آنها همعقيده نيستم صحبت می کنم. اين، مانع از آن نشده است که ميهمان حماس شوم؛ سعی کنم که آنها را بفهمم؛ و با هم تبادل نظر کنيم. 
در ميان ايده های حماس، ايده هايی هست که من دوست دارمشان؛ و ايده هايی هست که من دوست ندارمشان.

پرسش: بعضیها می گويند که حماس را اسراييل «ساخته» است. آيا اين گفته آنها واقعيت دارد؟
پاسخ: اسراييل، حماس را «نساخته» است. اما قطعاً در آغاز کار حماس، به او کمک کرده است. به اين شکل:
در طی ۲۰ سال نخست اشغال فلسطين، رهبران اسراييل، سازمان آزادی فلسطين PLO را دشمن اصلی خود می دانستند. از همين رو نسبت به سازمانهای فلسطينی يی که آنها فکر می کردند که می توانند باعث به تحليل رفتن سازمان آزادی فلسطين شوند نظر مساعد نشان می دادند. به عنوان مثال می شود از تلاش مضحک آريل شارون ياد کرد که می خواست «شهرکهای متحد» عربی يی بسازد که در نقش عوامل اجرايی اشغالگران انجام وظيفه کنند.
دستگاه اطلاعاتی اسراييل، که در تمام اين ۶۰ سال اشغال فلسطين تقريباً هيچ وقت قادر نبوده است که وقايع جهان عرب را پيش بينی کند، در مورد حماس هم دچار اشتباه محاسبه شده بود.
دستگاه اطلاعاتی اسراييل اينطور فکر می کرد که ظهور غير منتظره يک سازمان اسلامی خواهد توانست سازمان آزادی فلسطين را که يک سازمان لاييک است تضعيف کند. و از همين رو در آن ايام اوليه، نظاميان اسراييل حاکم بر سرزمينهای اشغالی، هر فلسطينی يی را که در امور سياسی ـ حتی در جهت صلح ـ فعاليت می کرد به زندان می انداختند؛ اما با مبارزان مذهبی کاری نداشتند.
مسجدها تنها مکانهايی بودند که فلسطينيان می توانستند در آن جا گرد هم بياييند و برای فعاليتهای سياسی آماده شوند.
اتخاذ چنين سياستی از طرف اسراييل، البته، محصول نا آگاهی کامل آن از فهم اسلام و واقعيت زندگی فلسطينی بود.
حماس ـ به صورت رسمی ـ درست پس از آغاز نخستين انتفاضه در پايان سال ۱۹۸۷ بنا نهاده شد.
سرويسهای امنيتی اسراييل (که با نامهای شاباک و شين بت شناخته شده اند) در ابتدا با حماس برخوردی ملايم داشتند. و فقط يک سال، بعد از تشکيل حماس بود که آنها شيخ احمد يا سين، بنيانگذار حماس را دستگير کردند.
و طنز آميز است اين که امروز می بينيم که درست بر عکس آن زمان، رهبران اسراييلی از سازمان آزادی فلسطين حمايت می کنند به اين اميد که بتوانند اينچنين حماس را تضعيف کنند!
نشانه يی روشن تر از اين، برای اثبات حماقت «خبرگان» ما، در آنچه به اعراب مربوط می شود وجود ندارد. آميزه يی از نخوت و خفّت.
حماس برای اسراييل، بسيار بيشتر از آنچه سازمان آزادی فلسطين خطرناک بوده است، خطرناک است.

پرسش: آيا پيروزی حماس در انتخابات به اين معناست که اسلام در ميان فلسطينیها در حال پيشروی است؟
پاسخ: نه الزاماً. اينطور نيست که فلسطينیها، از ديروز به امروز، يکباره مذهبی تر شده باشند.
البته اين درست است که يک حرکت کند اسلاميزاسيون در منطقه وجود دارد. از ترکيه تا يمن. و از مراکش تا عراق.
و اين، در کشورهای عربی، عکس العمل نسل جوان عرب است در برابر شکست ناسيوناليسم لاييک در حل و فصل مسائل ملی و اجتماعی آنها. ولی چنين چيزی باعث زلزلزله در جامعه فلسطينی نشده است. 

پرسش: پس چرا حماس برنده شد؟
پاسخ: دلايل زيادی برای اين امر وجود دارد. اصلی ترين اين دلايل اين است که فلسطينیها قانع شده اند که از طريق مسالمت آميز، هيچ چيزی از اسراييل عايدشان نخواهد شد.
اوّل، بعد از مرگ ياسر عرفات، فلسطينیها اينطور فکر کردند که اگر محمود عباس را به عنوان رييس جمهوری خودشان انتخاب کنند، اسراييل و آمريکا، آنچه از عرفات دريغ می داشتند را به او خواهند داد. ولی بعد، فهميدند که آنچه دارد رخ می دهد درست بر عکس انتظار آنهاست: يک گفتگوی واقعی، هيچ محتوا و مفهومی ندارد وقتی که هر روز و هروز، کولونیها رشد و گسترش بيشتری پيدا می کنند.
فلسطينیها با خود گفتند:
ـ اگر راه های مسالمت آميز بی نتيجه مانده اند، پس طبيعی است که راهی به جز روشهای غير مسالمت آميز باقی نمی ماند. و اگر قرار شود جنگی در بگيرد، کسی بهتر از رزمندگان حماس نيست.
و دليل ديگر:
فسادهای بزرگ در دستگاه رهبری کننده فتح، چنان ابعادی يافت که باعث انزجار اکثر فلسطينيان شد.
تا وقتی که ياسر عرفات زنده بود قضيه، فرق داشت. برای اين که همه اين را ميدانستند که ياسر عرفات شخصاً انسانی شريف و درستکار است. ارزش و اهميت بسيار زياد عرفات در نبرد ملی فلسطين باعث می شد که مردم به نقاط ضعف دستگاه تحت مديريت او زياد توجه نکنند.
از سوی ديگر: حماس به عنوان يک سازمان سالم و عاری از فساد، شناخته شده بود با رهبرانی درستکار.
نهادهای اجتماعی و آموزشی حماس، که مخارجشان عمدتاً به وسيله عربستان سعودی تأمين می شد، بسيار مورد حرمت و بزرگداشت مردم بودند.
چند دستگیها و اختلافات درونی فتح نيز به کانديداهای حماس کمک کرد.
حماس، البته، در هيچ انتخابات مشابهی شرکت نکرده بود. اما اينطور تصور می شد ـ و حتی خود حماس هم اينطور تصور می کرد ـ که چيزی در حدود ۱۵ تا ۲۵ درصد آرا حاصل حماس شود.

پرسش: آيا می توانيم به صورتی معقول انتظار داشته باشيم که فلسطينيان خودشان حماس را مضمحل کنند؟
پاسخ: تا زمانی که اشغالگری اسراييل ادامه دارد، کوچکترين شانسی در کار نيست. در همين هفته، يک ژنرال اسراييلی گفت که اگر اسراييل عمليات خود را در کرانه باختری رود اردن همچنان ادامه ندهد و وقفه يی در اين عمليات ايجاد کند، حماس در آنجا هم جانشين محمود عباس خواهد شد.
محمود عباس، پا بر روی گل رس دارد: پاهايی آمريکايی و اسراييلی. و اگر فلسطينیها اعتمادی را که هنوز نيز به او دارند از دست بدهند، او فرو خواهد افتاد.

پرسش: اما چگونه می توان با سازمانی به قرار تفاهم و سازش رسيد که اعلام می کند که هرگز اسراييل را به رسميت نمی شناسد، و منشورش هم خواهان نابودی دولت يهودی است؟
پاسخ: اين اصطلاح «به رسميت شناختن»، اصلاً احمقانه است؛ و فقط بهانه يی است برای اجتناب از ديالوگ با حماس. ما نيازی نداريم که به اين که کسی ـ هر کسی ـ ما را به «رسميت» بشناسد.
وقتی که آمريکا شروع به مذاکره با ويتنام کرد، از ويتنام نخواست که او را به عنوان يک دولت آنگلوساکسون، مسيحی، و کاپيتاليست، به رسميت بشناسد.
اگر «آ» يک توافقنامه با «ب» امضا کند، اين يعنی که «آ»، «ب» را به رسميت شناخته است. مابقی، همه چرند است و جفنگ. اين های و هوی امروز بر سر منشور حماس، های و هوی ديروز را به ياد می آورد که بر سر منشور سازمان آزادی فلسطين به راه انداخته شده بود و آن، در واقع، سندی بی اهميت بود که سالها به وسيله نمايندگان اسراييل مورد استفاده ابزاری قرار می گرفت تا توجيه و بهانه تراشی يی باشد برای رد کردن گفتگو با سازمان آزادی فلسطين.
زمين و آسمان را به هم دوختند تا سازمان آزادی فلسطين، آن را لغو کند. امروز چه کسی از آن منشور، حتی يادی هم می کند؟
کارها و رفتارهای عينی امروز و فردا هستند که اهميت دارند؛ نه کاغذهای ديروز!

پرسش: ما بايد با حماس از چه حرف بزنيم؟
پاسخ: قبل از هر چيز : يک آتش بس. وقتی که از جراحتی خون جاری است، قبل از درمان جراحت، بايد جلو ريزش خون را گرفت.
بارها، حماس، پيشنهاد آتش بس کرد. همانچه در عربی به آن «هُدنه» گفته می شود.
و اين آتش بس، يعنی متوقف کردن هر نوع عمليات جنگی: هم پرتاپ قسام و گراد و خمپاره از طرف حماس و سازمانهای ديگر فلسطينی؛ و هم پايان دادن به «قتلهای نشانگيری شده» و تاخت و تاز و تهاجم، و محروم کردن مردم فلسطين از غذا، از طرف اسراييل.
گفتگو بايد به وسيله مصریها هدايت شود. مخصوصاً به اين دليل که مصریها بايد مرز ميان نوار غزه و سينا را باز کنند. غزه بايد آزادی زمينی و دريايی برای ارتباط با جهان داشته باشد.
اگر حماس خواهان اين شود که آتش بس کرانه رود اردن را هم شامل شود، بايد در اين مورد نيز صحبت کرد. چنين موردی، ديالوگی سه جانبه را می طلبد ميان حماس، فتح، و اسراييل.

پرسش: آيا حماس از آتش بس برای تسليح خودش استفاده نخواهد کرد؟
پاسخ: قطعاً. درست مثل اسراييل. شايد بالاخره يک روز ما هم موفق شويم که راهی برای دفاع در برابر موشکهای کم برد پيدا کنيم. 

پرسش: اگر آتش بس، محقّق شود، مرحله بعدی چه خواهد بود؟
پاسخ: متارکه جنگ. صلح غير رسمی. چون برای حماس، مشکل ايجاد می شود اگر بخواهد يک قرارداد رسمی صلح دائمی با اسراييل امضاء کند: بنا به دلايل سياسی و مقطعی، عمر خليفه دوم ناچار شده بود که پس از فتح فلسطين، اين سرزمين را به عنوان يک «موقوفه» ـ يعنی سرزمينی متعلق به خدا ـ اعلام دارد. زيرا نگران آن بود که همچنان که در مورد سوريه پيش آمد، سرداران او، سرزمين فلسطين را بين خودشان تقسيم کنند.
اين مسأله متعلق بودن سرزمين فلسطين به خدا، شبيه آن چيزی است که مذهبیهای خود ما می گويند که اگر يهوديان، اندک قطعه يی از سرزمين فلسطين را رها کنند، مرتکب گناه شده اند؛ چرا که خدا صريحاً اين سرزمين را به آنها وعده داده است.
«هُدنه» که حماس آن را قبول دارد در واقع امر، جايگزين و معادل صلح است. و مقوله يی است عميقاً جا افتاده و محکم در سنتهای اسلامی... از آنجايی که «هُدنه»، دارای ضمانت اجرايی در اسلام است، تجاوز از آن و زير پا گذاشتنش توسط مسلمانان با ايمان، غير ممکن است. يک «هُدنه» می تواند ده ها سال طول بکشد و تا بی نهايت ادامه يابد. و اين يعنی صلح. در صورتی که رابطه ميان دو طرف، زمينه عينيت يافتن صلح را به وجود آورد.

پرسش: بنابر اين آيا يک صلح رسمی غير ممکن است؟
پاسخ: برای اين هم راه حل وجود دارد. حماس اعلام کرده است که مخالف گفتگو صلح محمود عباس با اسراييل نيست؛ به شرطی که نتيجه حاصل شده از اين گفتگو به رفراندم گذاشته شود. و اگر مردم فلسطين، آن را تأييد کنند، حماس اراده و تصميم مردم فلسطين را خواهد پذيرفت. اين را خود حماس اعلام کرده است.

پرسش: چرا حماس، اينچنين خواهد کرد؟
پاسخ: حماس نيز مثل همه نيروهای سياسی ديگر فلسطينی، خواهان قدرتی است سياسی در دولت فلسطينی يی که در مرزهای ۱۹۶۷ تشکيل خواهد شد. و بنابر اين، نيازمند آن است که از اعتماد اکثريت مردم برخوردار باشد. ذرّه يی ترديد وجود ندارد که اکثريت وسيع فلسطينيان، خواستار دولتی برای خود هستند و صلح. و حماس به خوبی اين را می داند و هيچ عملی که اکثريت را از او دور کند انحام نخواهد داد.

پرسش: و در ميان اين همه، جای محمود عباس کجاست؟
پاسخ: بايد اورا وادار کرد که با حماس به توافق برسد. توافقی از همان نوع «توافق مکه».
ما فکر می کنيم که اين کاملاً به سود اسراييل است که با دولت فلسطينی يی که هر دو حرکت بزرگ فلسطين را در خود جا داده باشد مذاکره کند. چون در اين صورت، توافق به دست آمده، تقريباً مورد قبول تمام اقشار مردم فلسطين خواهد بود.

پرسش: آيا زمان به نفع ماست؟
پاسخ: سالها Gush Shalom به افکار عمومی اسراييل گفت که:
ـ بياييم با رهبری لاييکی که ياسر عرفات نماينده آن است مذاکره کنيم. وگرنه، نزاع ملّی، به يک نزاع مذهبی بدل خواهد شد و متأسفانه اعلام خطر ما درست در آمد.
آنهايی که سازمان آزادی فلسطين را نخواستند بپذيرند، حالا در برابر خودشان حماس را می بييند. اگر ما نتوانيم با حماس به توافق برسيم، با سازمانهای اسلامی افراطی تری رو به رو خواهيم بود؛ از جنس طالبان در افغانستان.