مصاحبه کارآنلاين با محمد مسعود سلامتی
* شاید امروز که دشنه بر قلب دانشگاه نشسته و تیغ خونین آن ستارههای این سپهر را
نشانه رفته است دیگر فرصت و مجالی برای توقف در بحثهای نظری نباشد. اکنون راه روشن
است و بیش از آنکه نیاز به تدوین منشور یا پیمانی برای اتحاد باشد، ضرورت اقدام
عملی و تداوم آن از هرزمانی محسوستراست.
در ماه اخير بطور قابل توجهی بر ابعاد سرکوب فعالين
دانشجوئی افزوده شده است. بنظر شما دليل آن چيست؟ آيا جمهوری اسلامی سياست جديدی را
نسبت به جنبش دانشجوئی در پيش گرفته است؟
به گواه ناظران و کنشگران عرصه سیاسی ـ اجتماعی در کشورمان جنبش دانشجویی مستمرترین
چالش حکومت در داخل کشور طی سالهای اخیر بوده و به رغم سرکوب های مداوم آن هیچگاه
از نفس نیفتاده است. البته رويه سرکوب مختص دولت نظامی ـ امنیتی حاکم نبوده و
شدیدترین سرکوب در تاریخ این جنبش در دوران دولت پیشین (دست کم با سکوت و مماشات آن
دولت ) رخ داد. اما به قرار معلوم تفکر امروز حکومتگران بر آن است که اگر جنبش
دانشجویی مهار شود امکان به انفعال کشاندن دیگر جنبش های اجتماعی نیز میسر خواهد
شد. اشتباه حاکمان آن است که نمی دانند در حال حاضر جنبش دانشجویی نه به مثابه "سر"
دیگرجنبش ها، بلکه چون حرارت سنج کنش های اجتماعی است. اگر امروز واکنش های عریان
در تجمعات دانشجویی سیاستهای جاری حکومت را به صراحت تخطئه می کند، این به مفهوم آن
است که عقبه بزرگتری در لایه های اجتماعی در حال نضج یابی است. به بیان دیگر جنبش
دانشجویی بیش از آنکه بخواهد نقش راهبری دیگر جنبش ها را ایفا کند، در حقيقت واقع
نمای مطالبات نهفته در گستره جامعه است. سرکوب این جنبش، مشکلی از حکومت را حل
نخواهد کرد. بلکه حکومت تنها با این حرکت چشم خود را از دیدن واقعیات اجتماعی ایران
خواهد بست.
بخشی از دلایل شدت یافتن سرکوب جنبش دانشجویی در ماه اخیر را می توان ناشی از در
پیش بودن سالگرد 18 تیر دانست. البته دولت طی سالهای اخیر از هر تلاشی برای به
فراموشی سپردن این رخداد مهم فروگذار ننموده است. از کوتاه کردن عمر ترم تحصیلی و
اخراج دانشجویان در اوایل تیرماه ازخوابگاه های دانشجویی گرفته تا احضارها و
بازداشت های موسمی. آنها برای مهار جنبش در این ایام حتی از ایجاد حرکتها تصنعی پیش
از تیرماه برای خالی کردن پتانسیل اعتراضی دانشجویی نیزبهره جستند. اما آنچه وجه
سرکوب را هم اکنون متمایز از سالهای گذشته می نماید می تواند دو مساله باشد : نخست
نغمه نامبارک انقلاب فرهنگی دیگر است. گرچه روند اجرایی آن بصورت اعلام نشده مدتها
است که آغاز شده و اخراج اساتید و محروم کردن دانشجویان از ادامه تحصیل و انحلال
برخی تشکل های دانشجویی زمینه ساز آن بوده است. اما تشدید سرکوب ها در این زمان می
تواند بستر اعلام رسمی این ماجرا باشد. چنانچه در برخی دانشگاه ها شاهدیم شبه
نظامیان با نام دانشجو چنین موضوعی را طرح کرده اند. مساله دیگر که باید آنرا در
کنارسرکوب وسیع اجتماعی و به ويژه حرکتهای دانشجویی مورد توجه قرارداد، بحث مذاکره
با آمریکا است که به رغم شل وسفت کردن آن از سوی حکومت که خود ناشی از تضادهای درون
ساختاری حاکمیت است، اما در عمل راه خود را طی می کند. حکومتگران براین باورند که
به منظور اخذ امتیازات مورد نظر خود از آمریکا سرانجام ناچار به کوتاه آمدن در برخی
ازعرصه ها هستند که پیامد آن برخورد محتاط آمیز با نیروهای منتقد و مخالف درون کشور
است. بنابراین آنها می خواهند تا قبل از رسیدن به آن نقطه، سرکوب را به نهایت شدت
خود برسانند تا دیگر نیرویی برای نشو و نما در این عرصه باقی نماند و از این رو
باید منتظر شدت بیشتر و دامنه وسیعترسرکوب ها باشیم. اما نکته ای که حکومت از آن
غافل است آنکه سرکوب وقتی به نقطه اشباع آن رسید دیگرحتی کارایی کوتاه مدت خود را
نیز از دست خواهد داد.
در ميان بخشي از دانشجويان، احزاب، سازمان ها و شخصيت هاي سياسي در داخل و خارج از
كشور با توجه به افزايش سركوب دانشجويان و نيز اخراج، بركناري و بازنشستگي زودرس
اساتيد، اين تحليل مطرح است كه جريان حاکم در تدارك و زمينه چيني براي انجام انقلاب
فرهنگي دوم در سطح دانشگاه هاي ايران است. از نظر شما دولت احمدي نژاد از شرايط و
امكانات لازم براي انجام انقلاب فرهنگي دوم برخوردار است؟ آيا حاكميت با توجه به
تجربه انقلاب فرهنگي اول و نيز شرايط امروز دانشگاه ها آمادگي تحميل چنين هزينه
سنگيني را براي جامعه دارد؟
متأسفانه دولت کنونی ذهنیت واقع بینانه ای نسبت به تجربیات ابتدای انقلاب ندارد و
سیاست گردانان آن براین باورند که اگر همان وقایع امروز تکرارشود کشور به لحاظ
سیاسی ـ فرهنگی و امنیتی در وضعیت مطلوبی قرارخواهد گرفت. رویکردهای سیاست خارجی،
نحوه برخورد با زنان و .... نمونه های گویایی از این موضوع است. با توجه به این
نکته و براساس عملکردی که طی دو سال اخیرشاهد آن بودیم باید گفت که قراین حاکی از
آن است که دولت درصدد تحمیل این هزینه بر جامعه و دانشگاه است. البته اینکه در عمل
چه میزان قادر به انجام آن باشد جای بحث دارد. چرا که اولاً حاکمیت امروز برخلاف
آنزمان موضع واحدی نسبت به این مساله ندارد و حتی در میان بنیادگرایان هم اختلاف
نظر هست. دیگر آنکه جامعه امروز و دانشگاه تحمل پذیرش این حرکتهای رجعت طلبانه را
ندارد. مقاومت مثال زدنی دانشجویان در دانشگاه پلی تکنیک، دانشگاه شیراز، دانشگاه
بابل و .... و عقب نشینی های حکومت در مصاف با دانشجویان، حکایت از آن دارد که
تحلیل های بانیان این سیاست تا چه حد از واقعیات کنونی جامعه فاصله دارد.
دانشجويان و دانشگاهيان براي مقابله با انجام انقلاب
فرهنگي دوم توسط دولت احمدي نژاد چه تدابير و راهكارهايي را مي بايست تدارك ببينند؟
واقعیت آن است که حکومتگران نفوذی در میان دانشجویان ندارند و به رغم تلاشهایی که
برای وارد کردن نیرو به دانشگاه تحت عناوین و سهمیه های گوناگون انجام داده اند به
علت خصلت ذاتی این محیط به محض رسیدن همین افراد به نقطه آگاهی، زمام امور از دست
حکام خارج می شود. از این رو می بینیم که حتی انجمن اسلامی نیز دیگر در خدمت آنان
نیست. تشکلی که در سالهای ابتدایی انقلاب کارکرد بازوی تبلیغی و ترویجی ایدئولوژی
حاکم در دانشگاه را داشت، امروز به جایی رسیده که حکومت اقدام به انحلال و تعطیلی
آن می نماید. این حکایت از وجود اکسیری رهایی بخش در این محیط دانشگاه دارد که نامش
آگاهی است. به نظر می رسد در این شرایط سخت سرکوب اگر دانشجویان بتوانند این آگاهی
را درمحیط دانشگاه افزایش دهند و به شکلی آنرا به سطح جامعه نیز تسری ببخشند، بدون
نیاز به هیچ ابزار خشونت آمیز، دولت واداربه عقب نشینی های بیشتری خواهد شد. البته
حکومت خود پی به قدرت این سلاح برده است و از همین روست که با ترفندهای مختلف
نشریات را تعطیل کرده، پایگاه های اینترنتی را فیلتر نموده و به جنگ امواج ماهواره
ای رفته است.
تنوع و اختلاف ميان گرايشات دانشجوئي در دانشگاه هاي ايران بسيار محسوس است. اما
برای مقابله با سياست هاي وزارت علوم و دولت احمدي نژاد اتحاد دانشجويان امری است
ضرور. بنظر شما گرايشهای مختلف دانشجوئی ميتوانند بر سر يكسري اصول و خواسته هاي
حداقل مشترك به توافق برسند؟ حداقل هاي مشترك دمكراتيك حول چه اصول و مواردي مي
تواند، شكل بگيرد؟
بعنوان فردی که درداخل کشور و کمابیش آشنا با این تحولات دانشجویی هستم، براین
باورم که این اتحاد هم اکنون شکل گرفته است. اکنون آزادی خواهی، دموکراسی طلبی و
ضدیت با تبعیض های غیرانسانی از شعارهای مشترک دانشجویان است. همچنین در عرصه های
فعال دانشجویی چشم گیرترین مطالبات در قالب دفاع از حقوق بشر قابل مشاهده است. گرچه
از منظر سیاسی یا فکری تمایلات دانشجویان متنوع است اما تقریباً همه گروههای
دانشجویی براین مهم متفق اند که دفاع از حقوق بشر را در اولویت برنامه های خود قرار
دهند. از آنجا که چشمگیرترین پیامد سیاستهای وزارت علوم و دولت در دانشگاه نقض
مستمر حقوق بشر است، بطور طبیعی دفاع از این حقوق محور اتحاد دانشجویان قرار می
گیرد. اگر دانشجویی به سبب افکار و یا فعالیتهای سیاسی از تحصیل محروم شود، گروههای
دانشجویی به اتفاق از حق انسانی او حمایت می کنند. اگر دانشجویی بخاطر این امور
بازداشت و حبس شود تشکلهای دانشجویی در حمایت از حقوق انسانی او تردیدی بخود راه
نمی دهند....
شاید امروزکه دشنه برقلب دانشگاه نشسته و تیغ خونین آن ستاره های این سپهر را نشانه
رفته است دیگر فرصت و مجالی برای توقف در بحث های نظری نباشد. اکنون راه روشن است و
بیش ازآنکه نیاز به تدوین منشور یا پیمانی برای اتحاد باشد، ضرورت اقدام عملی و
تداوم آن از هرزمانی محسوس تراست.آزادی برگزاری انتخابات انجمن ها.