انتقام دولت از حزب کارگزاران


ابوذر آذران
08/12/16

انتشار سه‏گانه‏های "خورشید"، "وطن امروز" و "عصر ایرانیان" با هزینه‏های میلیاردی در کنار افزایش فعالیت‏های انتخاباتی و تبلیغاتی روزنامه‏های قشنگی مثل کیهان، ایران، رسالت و ... و توقیف کارگزاران، شهروند امروز و نیمروز نشان می‏دهد که دولت عزمی جدی در تک‏صدایی کردن فضای انتخابات دارد.

توقیف "کارگزاران" مرثیه نمی‏خواهد. انتشار بیانیه های آنچنانی پیامدهای اینچنینی هم دارد. بعد از "شهروند امروز" نوبت توقف "کارگزاران" بود. شهروند امروز باید تعطیل می شد تا "وطن امروز" جای او نشیند. "کارگزاران" باید توقیف می شد چون "عصر ایرانیان" در راه است. جامعه ما عادت ندارد صداهای متفاوت بشنود. صدای بذرپاش کافی است، دیگر نیازی به صداهای کرمی و قوچانی نیست.
کارگزاران فدای انتشار دیدگاه های جریانهای منتقد دولت شد. این روزنامه اگر چه ارگان حزب کارگزاران بود، اما در انتشار بیانیه ها، نظرات و دیدگاه های تحکیمی ها، مشارکتی ها، ادواری ها و "خردادی" ها اغماض نمی کرد. برای مثال در جریانات یکسال اخیر تحکیم، کارگزاران با اتخاذ بی طرفی نسبی به انتشار اخبار، مقالات و بیانیه های دو طرف می پرداخت. پرداختن به اخبار دانشگاه ها و دانشجویان، از مهمترین مباحث این روزنامه بود. گاهی مسائلی در این روزنامه پرداخت می شد که به معنی واقعی کلمه اختصاصی بودند.
ارگان حزب کارگزاران بعد از انتشار دوباره اش به مدیریت مهران کرمی به روزنامه خوبی تبدیل شده بود. اگر چه با ساپورت حزب لیبرال مسلک تکنوکرات ها منتشر می شد اما روزنامه نگاران و خبرنگاران روزنامه اکثراً سوسیالیست و چپ گرا بودند. مرام کارگزارانی ها تا آنجا بود که همزمان با برگزاری گردهمایی کانونها و اعضای شورای مرکزی کارگزاران، ویژه نامه ای نیز برای کنگره جبهه بی روزنامه مشارکت منتشر کرد. 
توقیف کارگزاران نه در واکنش به انتشار دو سطر از بیانیه اخیر تحکیم، که انتقام دولتی ها از طرح دولت وحدت ملی بود. حزب کارگزاران در طول دوران فعالیت خود نشان داده است که در حوزه سیاسی و اقتصادی کشور اثر گذار است و تصمیمات انتخاباتی شورای مرکزی آن، می تواند جریان ساز باشد. تاثیر بی اندازه تصمیم حزب در پدیده دوم خرداد بر کسی پوشیده نیست. طرح دولت وحدت ملی می تواند با همراه کردن بدنه قدرتمندی از طیف اصولگرا و بدنه موثر اصلاح طلبان، پشت دولت را به خاک بزند. این طرح با همه مخالفتها و تفسیرها و سنگ اندازی ها، قابلیت اجرایی فوق العاده ای دارد و دولتی ها بر آن بیش از دیگران واقفند. حزب کارگزاران باید برای طرح چنین طرحهای بدیلی قربانی بدهد. خبرسازی علیه عضو شورای مرکزی حزب - دکتر نجفی - اولین و توقیف ارگان حزب - کارگزاران - آخرین قربانی آن نخواهد بود. این حزب باید خود را آماده اتفاقات بعدی کند. اتشار خبر حمله گروه های هدایت شده معلوم الحال به دفتر کارگزاران از جمله این اتفاقات است.
به نظر می رسد اراده دیگری نیز در توقیف کارگزاران جاری است؛ اراده ای که از یکسال باقی مانده به انتخابات با توقیف "تهران امروز" آغاز شد. صاحبان خانه گویا می خواهند در آستانه انتخابات از یکسو همه روزنه های مخالف را ببندند و از دیگر سو هر چه روزنه هست برای خود بگشایند. آنها به قدرت رسانه پی برده اند. آنها می دانند هنوز بخش بزرگی از مردم با اینترنت آشنا نیستند و اخبار و اطلاعات سیاسی خود را از رسانه های مکتوب دریافت می کنند. دولتی ها می دانند که نقد موشکافانه سیاستهای اقتصادی آنها در مطبوعات چقدر می تواند در انتخابات نقش ایفا کند. 
انتشار سه گانه های "خورشید"، "وطن امروز" و "عصر ایرانیان" با هزینه های میلیاردی در کنار افزایش فعالیتهای انتخاباتی و تبلیغاتی روزنامه های قشنگی مثل کیهان، ایران، رسالت و ... و توقیف کارگزاران، شهروند امروز و نیمروز نشان می دهد که دولت عزمی جدی در تک صدایی کردن فضای انتخابات دارد و سعی می کند به هر نحو ممکن از ادامه کار روزنامه های منتقد و انتشار روزنامه جدید از سوی طیف مخالف جلوگیری کند. روزنامه هایی مانند اعتماد، اعتمادملی، آفتاب یزد و مردم سالاری باید خیلی محتاط عمل کنند تا بتوانند خود را به خرداد ۸۸ برسانند.
حساب روزنامه نگاران کوچه یزدان پناه اما، از حساب سیاستمداران خیابان جردن جداست. هر چقدر سیاستمداران در بده و بستان سیاسی، برد و باخت را اصل بدیهی حرفه خود می دانند و بر اتفاقات روزانه بازار سیاست لبخند می زنند، روزنامه نگاران از زمان توقیف روزنامه شان تا آغاز روزنامه ای دیگر به معنی واقعی کلمه داغان می شوند. روزنامه برای آنها در حکم مخلوق و فرزند می ماند. وقتی فرزندشان در برابر چشمانشان پرپر می شود، زجر می کشند. روزنامه نگار روزنامه خود را دوست دارد. دل کندن از آن برایش سخت است.

پی نوشت
به روزنامه نگاران روزنامه وزین "کارگزارن" بخصوص دوست خوبم محمد رضا یزدان پناه عزیز این وافعه غم انگیز را تسلیت می گویم. اگر چه می دانیم غم اول و آخرشان نیست و نخواهد بود.