آن که نگفت آری و آن که می‏گوید نه


ش. فردا

عبدالله نوری بی‏گمان همان کاندیدایی است که هیئت سیاسی ـ اجرایی فدائیان خلق ایران (اکثریت) به دنبال آن است و بی‏گمان توان لازم را در بسیج توده‏ها خواهد داشت. پیروزی وی در انتخابات نیز بی‏تردید به معنای حل همه مشکلات و نابسامانی‏ها نخواهد بود ولی بالطبع گامی به جلو در مبارزات مردم ما می‏تواند باشد.

چندی قبل در مقاله ای عبدالله نوری را به عنوان کاندیدایی که می توان در ارتباط با کاندیداتوری وی یک حرکت توده ای را سازمان داد و چه بسا حکومت ولایی را به عقب راند، معرفی نمودم. گذشت زمان و تبیین برخی نظرات جدید از سوی این روحانی که چندی است از بدنه حکومت اسلامی کنده شده و به صف ترقیخواهان و تحول طلبان پیوسته است، نشانگر آغاز این حرکت اجتماعی است که جا دارد به آن بیش از پیش توجه شود. مخالفت صریح عبدالله نوری با ولایت مطلقه فقیه که در جریان ملاقات وی با نمایندگان کانون مستقل معلمان ابراز شد، به وضوح نشانگر تفاوت امروز و دیروز این روحانی است. تبلور این اختلاف گذشته و حال ایشان در رای مخالف و در سکوت او به افزوده شدن کلمه مطلقه به متن قانون اساسی که حداکثر به معنای "آری" نگفتن او به این نقض صریح حق مردم در تعیین سرنوشت خود و "استبداد مطلقه" بوده است و "نه" گفتن به آن به شکلی واضح و روشن در یک جمع و در نشستی علنی است.
بیان شرک آمیز بودن ولایت مطلقه فقیه از سوی آیت الله منتظری که وی نیز ادعا نموده که به هنگام تصویب با آن مخالف بوده است نیز بیانگر چنین تغییر مثبتی در نظرهای این مرجع تقلید شیعه است که مقاومت وی نیز در یک برهه حساس از تاریخ جمهوری اسلامی و ایستادگی او به صورتی تمام قد در برابر جانیان تابستان 67 باعث شد که از عرش نظام حاکم به فرش نزول کند.
عبدالله نوری که امروز می رود تا به کاندیدای همه نیروهای ترقیخواه کشور که در خارج از حلقه ولایت خامنه ای قرار می گیرند، مبدل شود همچنان با مخالفت اصلاح طلبان حکومتی و نهضت آزادی مواجه است. تنها علت مخالفت ایشان نیز امکان رد صلاحیت شدن این روحانی به علت زندان رفتن اوست. اگر چه این امکان وجود دارد (که البته توجیه قانونی نداشته و اهمیتی نیز ندارد) و بسیار هم محتمل است. ولی چرا باید خودزنی کرد؟ آیا باید هزینه رد صلاحیت چنین کاندیدای مناسبی را شورای نگهبان و دارودسته ولی فقیه بپردازند و یا ما خود آن کنیم که ایشان می خواهند؟ آیا وقت آن نرسیده که بجای آزمودن دوباره آزموده ها، طرحی نو در اندازیم و راهکاری مفید بیاندیشیم؟ در شرایط فعلی یا باید کنار نشست و با عدم شرکت در میدان انتخابات (توجه کنید که شرکت در این عرصه لزوماً به معنای انداختن رای در صندوق انتخاباتی و یا به قولی مارگیری ملایان نیست و بستگی به شرایط آتی خواهد داشت) سرنوشت کشور و مردم را به مهندسین انتخاباتی وزارت کشور و سردار میلیاردر آن سپرد که البته نتیجه ای جز ریختن هیزم به آتش جنگ افروزان در بر نخواهد داشت و یا باید به میدان آمد و در برابر ولایت فقیه صف آرایی کرد.
دو موضوع در هفته گذشته به خوبی روشنگر این شرایط به صورتی مستدل هستند. نخست آنکه جناح حاکم با رای خامنه ای می رود تا بر سر کاندیداتوری احمدی نژاد به توافقی محتوم دست یابد که البته بدیهی نیز به نظر می رسید و به دنبال آن خبر ارایه طرح تحول اقتصادی به مجلس که بعید است جرات مخالفت با آن علیرغم همه لفاظی های گذشته نمایندگان منصوب شده از سوی ولی فقیه را داشته باشد و صد البته با حکم حکومتی وی همگی آماده اطاعت هستند. بدیهی است که این لایحه بهترین ابزار برای جلب آرای عقب مانده ترین اقشار جامعه ما به نفع رییس جمهور خواهد بود که در پس آن باید ادامه روند غنی سازی و رشد میلیتاریسم و در نتیجه سیاستهای جنگی دامنه دارتر و سرکوب گسترده تر فعالین سیاسی و اجتماعی را به انتظار نشست. در شرایط فعلی خاورمیانه این روند کشور ما را بی تردید هدف حمله امریکا و اسراییل خواهد نمود.
موضوع دوم حمله ددمنشانه اسراییل به غزه بود که در این شرایط طبعاً به معنای اقدام برای پاکسازی "حیاط خلوت" اسراییل و به دنبال آن فشار بر گلوی جنگ طلبان ایران است. وجود حماس و نیروهای آن در مرز اسراییل طبعاً یکی از دغدغه ها در برخورد با ایران بوده است و لذا برای حذف آن در این موقعیت اسراییل از هیچ جنایتی فروگذار نخواهد نمود. سکوت همه شیوخ عرب منطقه و حتی کمک مصر با تحریم همه جانبه اقتصادی غزه قبل از انجام حملات اسراییل نشانگر این واقعیت تلخ است که سیاستهای بلوک حاکم زمینه ساز یک وحدت و اجماع همگانی در منطقه به جهت مقابله با ایران و بنیادگرایی شیعی و سرکوب همه جانبه آن گردیده است واین در حالی است که حتی به مردم مظلوم فلسطین هم رحمی روا نخواهد شد. آنچه درغزه صورت می گیرد، در صورت موفقیت مسلماً سبب آسیب پذیرتر شدن جمهوری اسلامی می گردد و چنانچه سردمداران ایران از خواب خرگوشی خود بیدار نشوند، بی تردید دود آن فقط به چشم مردم ما خواهد رفت. 
خالی گذاردن عرصه انتخابات ریاست جمهوری ایران به بهانه های مختلف و عدم مشارکت فعال در آن در این شرایط تنها به معنای بازگذاردن دست جنگ طلبان در تشکیل دولت آینده به میل و سلیقه خودشان و لاجرم زمینه سازی یک فاجعه ملی خواهد بود. آنان که به امید آزادی کشور به لطف سرنیزه سربازان اسراییلی و بمباران جنگنده های امریکایی نشسته اند و لذا بی عملی خود را با شعار سرنگونی رژیم به خورد اپوزیسیون می دهند، متاسفانه تنها باید در صورت بروز چنین فاجعه ای پاسخگوی وجدان خود و قضاوت تاریخ باشند، چون بعید است که دادگاهی برای محکوم نمودن ایشان در آینده تشکیل گردد. 
بیانیه بسیار مثبت هیئت سیاسی-اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بی شک تلاشی مسئولانه در این شرایط بسیار حساس از تاریخ کشور ما می باشد. این موضع گیری سازمان که سبب برآشفته شدن بسیاری از جناحهای اپوزیسیون بسیار پرگوی و بی عمل خارج از کشور گردیده را باید بی گمان قدر دانست. بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور پس از گذشت بیش از دو دهه از مهاجرتشان همچنان و با وجود تحولات عمیق بین المللی و همچنین تغییرات و صف بندیهای بسیار متحول شده در داخل کشور بر گفته های گذشته خود اصرار می ورزند و بلا انقطاع بر همان طبل توخالی خود می کوبند و بر این باورند که با "حلوا حلوای" اینان کام مردم ایران شیرین شده و نظام ولایی جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد. بد نیست که این عزیزان برای یکبار هم که شده از خود بپرسند و برای گمراهانی چون من نیز بگویند که تاکنون کدامین راهکار و برنامه عملی را برای نابودی این رژیم ارایه داده اند و یا لااقل کدامین آلترناتیو سیاسی را می توانند به مردم ما توصیه کنند؟ در خلال ربع قرن که همگی آنها در غربت و در سایه آزادیهای لیبرالی در غرب به فلسفه بافی در باره لزوم براندازی فوری جمهوری اسلامی می پرداختند تا چه حد موفق به ایجاد پایگاهی در درون کشور و ایجاد زمینه عملی حرکتی توده ای به منظور نابودی رژیم شده اند؟ به امید کدامین انقلاب نشسته اند و در صورت نابودی رژیم چگونه می توانند مانع برآمد یک دیکتاتوری دیگر و حتی چه بسا بدتر از سلطه فقیهان حوزه علمیه شوند؟ تجربه انقلاب بهمن 57 اثبات این حقیقت مسلم است که هر جنبش انقلابی و نابودی هر نظام ستمگری ضرورتاً به معنای پیروزی خلق نیست. پس باور کنیم که "دیو چو بیرون رود لزوماً فرشته در نیاید".
در شرایط امروز جهان و با توجه به بحران گسترده بین المللی بی شک بروز هرگونه شورش اجتماعی منجر به نوعی قیام گسترده توده ای خواهد شد که در صورت فقدان رهبری مناسب، چنین قیامهایی لزوماً نوید بخش پیروزی زحمتکشان و کارگران نبوده و چه بسا به برآمد نظامهای فاشیستی و شبه فاشیستی بیانجامند. این سناریو در کشور ما که کارگران و توده های مردم همچنان فاقد سازماندهی مناسب و آمادگی لازم تشکیلاتی هستند، بیگمان بیش از کشورهای اروپایی محتمل خواهد بود. آنچه در این چند هفته اخیر در یونان رخ داد نمادی از چنین شورشهایی است که در صورت ادامه آن می تواند به یک انقلاب اجتماعی در خوشبینانه ترین حالت ختم شود که با توجه به توان و وزن اجتماعی گروه های سیاسی موجود در وضعیت فعلی این کشور بهیچ وجه به معنای روی کار آمدن یک نظام دمکراتیک نمی باشد. شرایط کشور ما حتی در صورت بروز چنین قیامهایی و بدون لحاظ نمودن احتمال حمله نظامی امپریالیسم به کشور، بهیچ وجه مطلوبتر از یونان نیست و در نبود یک آلترناتیو مناسب برای جمهوری اسلامی هرگز نمی توان به آینده چنین شورشهایی امید بست.
در این میان حضور در صحنه انتخابات و همراهی با گروه های سیاسی منتقد حاکمیت فقاهی همچون "ادوار تحکیم" می تواند به تشکیل نوعی جبهه تحول خواهی منجر شود. مخالفت اصلاح طلبان حکومتی با کاندیداتوری عبدالله نوری نه آن گونه که مدعی آن هستند یعنی احتمال رد صلاحیت وی بلکه بدان لحاظ است که حضور چنین فردی به معنای گذار سیر اصلاح طلبی از مجامع در بسته به بطن جامعه می باشد ولذا دیگر عنان اختیار از کف ایشان خارج خواهد شد. شجاعت و صراحت این روحانی در بیان عقایدش که وی را تا زندان پیش برد و دفاع جانانه او در دادگاه ویژه روحانیت از اعتقاداتش بهیچ وجه قابل قیاس با سیاستهای "نه سیخ بسوزد و نه کباب" اصلاح طلبان حکومتی همچون مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت نیست. اینان حتی در این شرایط از گفتن و بیان کوچکترین انتقادی به دستگاه ولایت فقیه عاجزند و با دریوزگی به درگاهش اطمینان می دهند که این خاتمی به هیچ روی متفاوت با خاتمی چهار سال قبل نیست و از دولت او نیز کوچکترین گزندی به مقام عظمای ولایت نخواهد رسید.
عبدالله نوری بیگمان همان کاندیدایی است که هیات سیاسی-اجرایی فداییان خلق ایران (اکثریت) به دنبال آن است و بیگمان توان لازم را در بسیج توده ها خواهد داشت. پیروزی وی در انتخابات نیز بی تردید به معنای حل همه مشکلات و نابسامانیها نخواهد بود ولی بالطبع گامی به جلو در مبارزات مردم ما می تواند باشد... رد صلاحیت وی نیز در صورت اجماع نیروهای تحول خواه و حمایت همه جانبه از وی برای ولی فقیه و حامیانش بسیار گران تمام خواهد شد.
خاتمی دوازده سال پیش همه امکانات و شرایط مورد نیاز را جهت تغییر در نظام حاکم در اختیار داشت ولی فاقد عزم لازم برای آن بود. فراموش نکنیم که خاتمی گزیده نخبگان جامعه در یک فرآیند اجتماعی نبود وتنها نمادی از تفکری متفاوت در بهترین تفسیر ممکن می توانست باشد. خاتمی جرأت و توان ایستادن نداشت ولی در زمانی که حتی باورش نیز دشوار می نمود، عبدالله نوری ایستاد و سر خم نکرد. مقایسه این دو، حکایت دو شخصیت سیاسی است که اولی به خواست مردم "نگفت آری" و آن که به زورمندان "گفت نه".
انتخاب عبدالله نوری را برای ریاست جمهوری اساساً انتخاب بین بد و بدتر نمی دانم و صراحتاً می گویم که او بهترین انتخاب ممکن است. اگر با این امر مخالفید کمی به دور وبر خود نگاه کنید و ببینید که کدامین گزینه را می توانید در داخل و یا حتی خارج از کشور بیابید که حتی پس از سرنگونی رژیم (در صورت وقوع فرضی آن همین امروز) توان در دست گرفتن یک دولت ملی و دمکراتیک حداقلی را داشته باشد و آیا آن گزینه های نیم بندی را که ممکن است بیاد آورید واقعاً ارزش خونریزی و کشتارهایی را که ایران و ایرانی برای برآمدنشان باید بپذیرد، دارند و آیا آنها می توانند رهبرانی باشند که بتوان به آنها امید بست و یا دن کیشوت هایی هستند که تنها به درد نبرد با آسیابهای بادی می خورند.