گلوبالیزاسیون
در سیستم / فراتر از سیستم
فرخ نعمت‌پور

گلوبالیزاسیونی که‌ نتواند به‌ تغییر در مناسبات تولیدی منجر شود، از آن چنان توانی برخوردار نیست که‌ بتواند از یک جهان ماهیتا جدید خبر بدهد. این گلوبالیزاسیون ریشه‌ای و قطعی نیست. البته‌ میتواند اساس جوامع سنتی و ماقبل مدرن را دگرگون کند، اما نمیتواند اساس خود جوامع مدرن را دگرگون کند. و در اساس تا حالا در خدمت تعمیق و گسترش آن بوده‌ است.

معطوف به‌ اینکه‌ جهانی شدن به‌ نسبت همان ساختار اصطلاحی خود، مفهومی عمیقا و وسیعا باز، گشوده‌ و بی کران نظربردار است، کنکاش در آن به‌ منظور کشف تئوریهای جهان‌شمول و عمومی با مشکلات عدیده‌ای مواجه‌ میشود. و همین باعث تعدد بسیار دیدگاهها حول این مسئله‌ شده‌ است. از دیدگاههائی گرفته‌ که‌ جهانی‌شدن را نه‌ پدیده‌ای تازه‌، بلکه‌ کهن، تا دیدگاههائی که‌ معتقدند هنوز به‌ علت نامرئی بودن همه‌ پیامدهای شگرف گلوبالیزاسیون نوین، تاثیرات آن در تمام زمینه‌ها هنوز هم خود را ننمایانده‌ است، وبنابراین هنوز هم همه‌ جانبه‌ تحلیل و تئوریک نشده‌ است.
و البته این نگرشهای متنوع باید هم وجود داشته ‌باشد و این نه‌ از یمن خود اصطلاح گلوبالیزاسیون، بلکه‌ از یمن مراودت بیش از پیش بهم نزدیک شونده‌ فرهنگها و افکاری ناشی میشود که‌ انفورماتیسم وجود آن را مهیا ساخته‌ است. اما فراتر از آن این نگرشهای متنوع بشدت خصلت گلوبال هم پیدا میکنند.
عیان است که‌ مهمترین و اساسیترین رکن در بحث گلوبالیزاسیون، عنصر انقلاب در وسائل نوین ارتباطی میباشد، که‌ به‌ یمن آن یک تحول بسیار مهم در تولید و سیر اطلاعات به‌ منصه‌ ظهور رسیده‌ است. وسائلی که‌ مرزها را درهم میشکند و اطلاعات را به‌ سلطان مجازی جهان تبدیل میکند. در این مقطع دیگر جوامع بریده‌، گوشه‌نشین، سنتی و تک‌بعدی به‌ میدان جهانی پرتاب میشوند و دیگر آن آرامش ابدی و گاه به‌ نظر ازلی به‌ یک باره‌ محو میشود، و جبنشها، تکانها، هراسها و تکاپوها سر بر می‌آورند. در این مرحله‌ دیگر خسبیدن و آرام گرفتن در بستر تفکرات معتقده‌ امکان ناپذیر میشود و ضرورت تغیر هردم و هرگاه یقه‌ آدمیان را میگیرد. تلاطمها شروع میشوند و بشر در بستر سیالی قرار میگیرد که‌ در آن حفظ وضع موجود بسیار نامحتمل به‌ نظر میرسد. و این بستر سیالی، پروسه‌ای میشود بشدت متحول، بی انتها و ناایستا. و این بستر سیال آن چنان است که‌ هر دم بشر را به‌ تغییر در افکار و بینشها فرا میخواند. و این چنین انسان آنقدر که‌ تغییر را تجربه‌ میکند، سکون را تجربه‌ نمیکند.‌ و این چقدر میتواند نگرانی‌بخش باشد برای موجودی به‌ نام انسان که‌ شاید فطرتا همیشه‌ آرزوی آن را دارد که‌‌ احساس ثبات هیچگاه رهایش نکند در مسیری که‌ به‌ نام زندگی نام‌گذاری شده‌ است.
تمام آن چیزهائی که‌ گفته‌ شد دال بر عناصر نوینی هستند که‌ همزمان شرایط دیگری را ترسیم می‌کنند. اما اینکه‌ این شرایط تا چه‌ اندازه‌ یک شرایط کاملا نوین و از اساس تغییر یافته‌ با گذشته‌ را با خود می‌آورد، خود بحث دیگری است. به‌ زبانی دیگر در درون سیستمها گاه تغییرات بزرگی حادث میشوند، اما این تغییرات بزرگ به‌ تغییر در خود کلیت سیستم منجر نمیشوند. سیستم در درون عناصر و چیزهای جدیدی را می‌پذیرد اما سیمای سیستم کاملا تغییر نمییابد. در واقع سیستم به‌ یک تغییر ترکیبی (ستروکتوری ) فرا نمیروید.
مارکس در ترسیم مراحل گذار جوامع، هم بر تغییر در نیروهای مولده‌ و هم در مناسبات تولیدی اصرار داشت. یعنی میبایست هم وسائل تولید دگرگون میشدند، و هم مناسبات میان دارنده‌ و نادارنده‌. بر این اساس تغییر در وسائل تولید به‌ مناسبات تولید فشار می‌آورد و سرانجام منجر به‌ تغییر ماهوی در ترکیب جامعه‌ میشد. نیروهای مولده‌ پایه‌ مادی تغییر، و مناسبات تولیدی پایه‌ غیر مادی تغییر بودند، و این دو با هم به‌ انقلاب در ستروکتور منجر میشدند.
بر این اساس میتوان گفت که‌ در گلوبالیزاسیون جدید نقش انفورماتیک در تولید و بعنوان یکی از مهمترین عناصر نقشی انکار ناپذیر است. انفورماتیک نه‌ تنها در زمینه‌ اقتصادی بلکه‌ بشدت بر زمینه‌ اجتماعی تاثیر گذاشته‌ است. وضعیت نوین بر کمیت و کیفیت طبقه‌ تولید کننده‌ تاثیر گذاشته‌ و در جوامع پیشرفته‌ منجر به‌ گسترش بخش خدماتی به‌ جای بخش صنعتی شده‌ است. صنعت به‌ شیوه‌ سنتی آن به‌ جوامع پیرامونی انتقال یافته‌ است و در عوض صنعت خدمات در این کشورها دست بالا را یافته‌ است.
اما جالب این است که‌ خود وارد شدن ابزار نوین به‌ عرصه‌ تولیدی و اجتماعی هنوز به‌ انقلاب و تغییر در عرصه‌ مناسبات تولیدی فرا نروئیده‌ است. این ابزار بر بافت طبقه‌ کارگر از لحاظ کمیتی و کیفیتی تاثیر گذاشته‌ است ( تعداد کمتر و تخصص بیشتر )، اما هنوز به‌ رابطه‌ مالکیت تاثیر نگذاشته‌ است. بر عکس هنوز آنان که‌ دارنده‌ وسائل تولید هستند، فربه‌تر، سرشارتر، و بسیار آماسیده‌تر از قبل هستند. حتی کسی مثل الوین تافلر در کتاب خود " جابجائی در قدرت " این تغییرات کمیتی- کیفیتی در ساخت تولیدی و کارگری را به‌ شیوه‌ای مبسوط توضیح میدهد، اما هیجگاه‌ به‌ عنصر مالکیت سرمایه‌دارانه‌ بر همین وسائل نسبتا تغییر یافته‌ تولیدی اشاره‌ نمیکند و این مسئله‌ را متروک میگذارد.
از این منظر میتوان گفت که‌ تغییر در وسائل تولیدی اگرچه‌ شگرف است، اما به‌ تغییر در مناسبات تولیدی فرانروئیده‌ است، و هنوز سرمایه‌داری در عرصه‌ تولیدی مشخصه‌ اصلی مالکیت را تشکیل میدهد، و اگر تغییری در این عرصه‌ هست عبارت است از تغییر در عرصه‌ توزیع ( از طریق بیمه‌های اجتماعی گوناگون در کشورهای پیشرفته‌ سرمایه‌داری ) که‌ البته‌ این هم منجر به‌ روبیدن تصویر فقر در این جوامع بطور موفقیت آمیز نشده‌ است ( نمونه‌ آمریکا ).
بنابراین گلوبالیزاسیونی که‌ نتواند به‌ تغییر در مناسبات تولیدی منجر شود، از آن چنان توانی برخوردار نیست که‌ بتواند از یک جهان ماهیتا جدید خبر بدهد. این گلوبالیزاسیون ریشه‌ای و قطعی نیست. البته‌ میتواند اساس جوامع سنتی و ماقبل مدرن را دگرگون کند، اما نمیتواند اساس خود جوامع مدرن را دگرگون کند. و در اساس تا حالا در خدمت تعمیق و گسترش آن بوده‌ است.
اما شاید گلوبالیزاسیون نوین، طوفانهائی را ماند که‌ پیش درآمد طوفانهای سهمناک آینده‌اند. طوفانهائی که‌ در آن گلوبالیزاسیونی از راه میرسد که به‌‌ تغییر در ستروکتور خود نظام سرمایه‌داری منجر میشود.