تکرار شجاعانه «تابو» شکنی

ملاقات و دیدار با زندانیان سیاسی و عقیدتی رها یافته و یا به مرخصی آمده، سنتی است زیبا که از دوران آغاز رهائی زندانیان سیاسی از زندانهای شاه در اواخر رژیم پهلوی بنیان گذاشته شد. در آن مقطع این ملاقاتها و دیدارها، معمولا بسته به وابستگی سازمانی فرد رها یافته به این و یا آن سازمان و یا تفکر سیاسی، توسط اعضا و یا هواداران آن جریان سیاسی و یا عقیدتی صورت می گرفت.
پس از پیروزی انقلاب و به دلیل پیوستن بخش بزرگی از نیروی جوان جامعه به سازمانهای سیاسی فعال در آن دوران وضعیتی در کشور بوجود آمد که مصداق بارز این عبارت بود که: «حقیقت آیینه ای بود که به زمین افتاد و شکست و هر تکه اش به کسی رسید و هر کس پنداشت که تمام حقیقت نزد اوست». "باور بیخدشه " به درستی راه انتخاب شده از جانب اکثریت قریب به اتفاق نیروهای فعال جامعه، چه حکومتی و چه غیر حکومتی، بیش از آنکه نشانگر تنوع سیاسی و عقیدتی باشد، ازعدم وجود تمرین دمکراسی و تحمل نظر غیر در جامعه حکایت می کرد که ریشه یابی آن موضوع کنونی این نوشته نیست. این وجه فاجعهبار از فعالیت سیاسی در کشور، یعنی "انحصار حقیقت" و عدم تحمل نظر غیراز جانب حکومت و متعاقب آن ازجانب سازمانها و گروههای سیاسی تا بدانجا پیشرفت که منجر به شدت گرفتن جو خشونت در جامعه و سرکوب و قلع و قمع سازمانهای سیاسی و همراه با آنها اقلیتهای ملی و مذهبی در سطح کشور و افزایش چشمگیر تعداد زندانیان سیاسی و عقیدتی، گشت. روشن است که مسئولیت بوجود آمدن چنین وضعیتی در کشور در درجه اول و بیش از همه بر دوش حکومت و مسئولین کشور قرار داشت و هنوز هم دارد؛ بدین معنا که حکومت از همان آغاز با تمام امکانات، در تمامی عرصههای حیات سیاسی – اجتماعی، در جهت تشدید انحصار و تنگ کردن هرچه بیشتر فضا برای نظر و اندیشه غیر حرکت کرد.
تحت تاثیر فضای بوجود آمده و سرکوب و خشونت وسیع، کار بدانجا کشید که واژه قابل احترام «زندانی سیاسی»، که امید می رفت پس از انقلاب به «زمان گذشته» تعلق داشته باشد، نه تنها در حد یک آرزو در اذهان مردم باقی ماند، بلکه "مترادف" هائی از قبیل: "ضد انقلاب"، "مرتد"، "معاند" "مفسد" و ... در فرهنگ سیاسی جاری در کشور، پیدا کرد و توسط حکومت تلاش به جا انداختن آنها صورت گرفت؛ تحت این عناوین، بسیاری از فرزندان این آب و خاک را بە زندان و اعدام محکوم کردند و ضربهای عمیق و جبران ناپذیر بر پیکر اجتماع وارد گردید. دیگر حتی اگر بندرت کسی هم از میان زندانیان سیاسی – عقیدتی آزاد می شد، در معدود مواردی، ملاقات و دیدار صورت می گرفت. تنها پس از اعدامهای وسیع زندانیان سیاسی در تابستان و پائیز 67 بود که رفتن به دیدار بازماندگان و ابراز همدردی و پشتیبانی از خانواده های زندانیان اعدام شده بود که رفته رفته وسعت گرفت و در ادامه به تکرار سنت دیدار با زندانی رها شده، فرا روئید.
اما تا همین چندی پیش نیز، این دیدارها و ملاقاتها بیشتر محدود می شدند به همفکران و هم کیشان و هم عقیده ها، تا اینکه بالاخره تکرار شکستن «تابوی» بزرگ و زمختی که نخستینبار توسط آیتالله منتظری شکسته شد، بوقوع پیوست. آنزمان، یعنی در خرداد سال 1387 آيت الله منتظری در پاسخ به سئوالی تصريح کرده بود:«فرقه بهائيت چون دارای کتاب آسمانی همچون يهود، مسيحيان و زرتشتيان نيستند در قانون اساسی جزو اقليت های مذهبی شمرده نشده اند، ولی از آن جهت که اهل اين کشور هستند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار می باشند، همچنين بايد از رافت اسلامی که مورد تاکيد قرآن و اولياء دين است بهره مند باشند». در هفته گذشته خانم فائزه هاشمی و نیز تعدادی از همبندان سابق خانم فریبا کمالآبادی از جمله نسرین ستوده وکیل برجسته حقوق بشری و از زندانیان سیاسی سابق به همراه دیگر همراهان از جمله مهسا امرآبادی، شمیس مهاجر ، سوسن تبیانیان و ... پس از آزادی موقت ایشان، از او دیدار به عمل آوردند و آن را در فضای مجازی و حقیقی نیز، علنی کردند. اینروزها اخبار متعددی در مورد رهائی از بند و یا اجازه مرخصی این و یا آن زندانی سیاسی پخش می شوند؛ اما اهمیت مورد خانم فریبا کمالآبادی در2 نکته است: نخست اینکه، ایشان به خاطر اعتقاد به بهائیت و به جرم "ترویج بهائی گری" بود که 8 سال زندان را متحمل شدند و دیدار با ایشان به معنای همبستگی با ایشان دراعتراض به ستمی بود که به ایشان و دیگر بهائیان بوقوع پیوسته بود و همچنان نیز ادامه دارد؛ نکته دوم که بسیار نیز با اهمیت است، حضور فائزه هاشمی است در این دیدار. این دیدار و نیز واکنشها نسبت به آن از این جهت دارای اهمیتاند که این حرکت از جانب فرزند یکی از مقامات بلند پایه نظام، علی اکبر هاشمی رفسنجانی صورت گرفت.
این حرکت نیکو و شجاعانه، خیلی سریع مورد نکوهش و نقد شدید و در مواردی همراه با توهین و تهدید از جانب همانهائی قرار گرفت که همواره تلاش داشتند و دارند تا نه تنها "حقیقت" را بلکه «حق حیات» و «حق تنفس» را هم در انحصار خود داشته باشند. استفاده از واژه هائی مانند: "نجس"، "ناپاک"، "فرقه ضاله" و ... در مواجهه با نظر و اندیشه غیر، همانقدر امکان کاربرد و تداوم حیات خواهند داشت، که واژههای جانشین «زندانی سیاسی» داشتند.
اهمیت این دیدار نه فقط در اعلام همبستگی با یک همبند سابق است که این خود بسیار ارزشمند است، بلکه تکرار حرکتی است شجاعانه و علنی در امر ترویج تحمل غیر و آنچه که زنده یاد محمد مختاری «تمرین مدارا» نام داد و جان بر سر آن نهاد. سقف تحمل و مدارا در جامعه باید آنچنان بلند و رفیع باشد که هر فرد جامعه امکان آن را داشته باشد تا بدون قرار گرفتن در فضای پیشداوری، تخریب و تهمت و فحاشی، خودش راه و ابزار حرکت در آن مسیر را با پیوستن به این و یا آن حزب و این مذهب و آن کیش، بدون وارد کردن زیان به جامعه، انتخاب نماید.
افزودن نظر جدید
دیدگاهها
البرز replied on لینک ثابت
آقای سلطانی گرامی، هر گاه می بینم، که هموطنانم کرارا پیرامون مدارا، تحمل، دوری جستن از انحصار و ایجاد "فضا برای نظر و اندیشه ی غیر" مطلب نوشته و از صمیم جان می کوشند، قلبم لبریز از شادی و لطافتِ از نو رُستن میشود.
در همین راستا به سهم خودم قدردان مطلب حاضرت هستم. و امیدوارم "این حرکت نیکو و شجاعانه"ی شما با پیگیریهای همه ی دوستداران آزادی در سطح نمانده و با انجامیدن به دموکراسیی واقعی شاهدِ وقوع و وقوفِ عدالتِ اجتماعی در همه ی اجتماعات ایرانی باشیم.
و در اتفاق نظر با شما تصور می کنم، آنچه باعثِ تکرار مکرر دور باطل استبداد در میهنمان گردیده، تنها بواسطه جبر استبدادِ آقای محمدرضاشاه پهلوی و حواریونش، و یا جبر استبداد آقای خمینی و حواریونش نبوده و نیست.
تا زمانی که نتوانیم، به تعاریف مشترکی برای آزادی، تحریف، سانسور و ... برسیم، هر هم میهنی یا هر گروهی از هم میهنان آزادی را فقط منحصر به آزادی سخن خود دانسته، و لذا برایش تحریف و سانسور مطلبِ "غیر" نه تنها طبیعی، بل لازم جلوه خواهد کرد.
شاد و سرافراز باشی
البرز
سیامک سلطانی replied on لینک ثابت
البرز عزیز؛ با درودهای گرم و سپاس از توجه تان به مطلب. حضور دائمی شما در بخش نظرات همواره موجب تشویق و دلگرمی من و دیگر نویسندگان مقالات به ادامه کاری است. با آرزوی روزهای خوب برای کشور و مردممان.