تشدید فرهنگ خشونت علیه کودکان
به گزارش روزنامه شرق محمد جواد تبعه افغانى پسرخوانده ١١ سالهاش رضا را آنقدر با چوب زده تا او جانش را از دست داده است. حادثه در تير ماه ١٣٨۴ در پيشواى ورامين اتفاق افتاده است. محمدجواد اعلام کرده، که پس از کار در مزرعه هنگامی که خسته به خانه بازگشته، خانه را درهم و برهم ديده است. متهم به قتل پسرخوانده، اعلام داشته که رضا پسرخواندهاش شلوغ و غير قابل کنترل بوده و وی قصد کشتن او را نداشته و تنها به دست و پایش با چوب ضربه زده است! کودک مقتول به بيمارى قلبى دچار بوده واحتمالا دراثربيمارى قلبيش مرده است.
خشونت عليه کودکان درايران داستانى طولانى دارد. کودکان همواره قربانيان خشونتهاى خانگی و جامعه مى باشند. آنها درسنينى به سر مى برند که اقتضای آن کنجکاوى و جست وخيزاست. اين حرکات کودکان بعضا درک نمى شوند و با بیاطلاعى والدين ومربيان مواجه شده و برايشان مشکل سازمىشود. کودکان براساس طبيعت انسان نه تنها در مرحله رشد جسمی بلکه درمراحل آموزش روانى نیز هستند. آنها درآن مرحله روانى قرار دارند که بايد اطرافشان را بشناسند. شناخت هم با حرکت و جست و جو و فعاليت همراه است. اکثر کودکان در مرحله شناخت نمىتوانند گوشه گيرباشند. آنها به هرگوشهاى سرک مى کشند و سوالاتشان را مطرح مىکنند. علت اين جست وخيزها براى همه انسانها قابل درک نيست، ازاين رو با ناآگاهى روانشناسانه، کودکان را به سکون و سکوت وادارمىکنند.
ازطرف ديگروالدين بنا به شرايط کار و زندگيشان بعضا زير فشارهاى زيادى هستند. آنها يا نمىدانند که چگونه به نيازکودکان پاسخ گويند و يا وقت نمىکنند. فشار کار طاقت فرسا، امکان تفکر قبل ازعمل را ازآنها گرفته است. آنها که براى رفاه خانوادههايشان خود را به آب و آتش مىزنند، فراموش مىکنند که کودکانشان را درک کنند. گاهی فشارمحيط کارازطريق خشونت پدران ومادران، به بچهها منتقل مىشود. اعمال کودکانه دراين شرايط به تنبیه شديد جسمی و روحی منجر مى شود. خاصه زمانى که پدر و مادربه کارهاى سخت هم مشغول باشند، شدت خشونت مى تواند بيشترباشد.
بعد ديگر خشونت علیه کودکان، رایج شمرده شدن خشونت در عرف جامعه است. تربيت کودکان با کتک زدن آنها همراه است. «چوب تر» و مثلهاى اين چنينى درجامعه مرتب تکرار و گوشزد مىشوند. جور استاد نه با تمرين و پشتکارى که با کتک زدن محصل، اشتباه گرفته شده است. تربيت اصولا امرى علمى و پرورشى است. تربيت و خشونت اصولا با یکدیگر بيگانهاند. منظور از تربیت بچهها باید راهنمايى آنان باشد. راهنمايى هم يعنى کارعلمى وآموزشى دررشد دادن کودکان. متاسفانه درجامعه ايران پدر و مادرها گاه به کارهايى درحق کودکانشان دست مىزنند که فاجعه آفرينند. آنها با هر ضربه به جسم کودک، ضربهاى شکننده به آينده او مىزنند. اصولا انسان ازجسم و روان تشکيل شده است و اين دوبخش مکمل يکديگرند. هرضربه به جسم خواه ناخواه به روان هم مىرسد وهرضربهاى به روان هم مىتواند درجسم انسان انعکاس يابد. کودکان جسم وروان شکنندهترى دارند. خشونت بر علیه کودکان بر آنها تاثیر بسیار مخربی دارد. حکومت حاکم برايران هم در رواج خشونت در جامعه نقش بسيارى دارد. حکومت خشونت را درجامعه تقويت مىکند. آنها قادرنيستند که بار فشارزندگى را برمردم کاهش دهند. مردمى که ازصبح سحرتا تاريکى غروب درشرايط سخت کارى به سرمىبرند، نمى توانند از اعصابى آرام برخوردارگردند. تورم، بيکارى و کمبود، دغدغه های هر روزهی مردم کشورمان میباشد و آرامش آنها رامختل کرده است. جمهورى اسلامى فرهنگ خشونت وجنگ را در مدارس تبليغ کرده، نیروهای انتظامی در خيابانها و پارکها مردم را کتک میزنند و حکم شلاق و اعدام در ملاء عام اجرا میشود. تمامی این خشونتهای حکومتی دررفتار جامعه منعکس مىگردد. انعکاس خشونت رايج برکودکان تاثيرات منفى عمیقتری مى گذارد. اين انعکاس چه به شيوه خشونت جسمى توسط مربيان و والدين باشد و چه درشکل روانى ناشى ازوجود خشونت در جامعه، براى کودکان مخرب است. حکومتی که خود خشن است، نمى تواند مانع خشونت باشد. حکومتى که خود روزى هزاران باربه خشونت نهان وآشکارمىپردازد، مشوق خشونت هم مىگردد. کودکانى که درزيرسايه چنين حکومتهايى پرورده مىشوند، قربانى هستند.
اگرهم دستگاههاى قضايى به قصاص و اعدام مسبيين بپردازند، مسبب اصلى همانا حکومت است. آنها می خواهند با خشونت، خشونت را از بين ببرند. غافل از اینکه خود پرورنده خشونت هستند و دود آن هم به چشم کودکان وهمه جامعه مىرود. مجازات درجمهورى اسلامى يعنى ازبين بردن انسانها به هرقيمت. خشونت عليه کودکان هم درهمين مسير سيرمىکند. مسبب بروز خشونت در جامعه را در درجه اول بايد در لابلاى حکومت، برنامههايش و سياست اداره اجتماعيش جست.
جمعه ۱۱ فروردين ١٣۵٨ / ۳۱ مارس ٢٠٠۶
افزودن نظر جدید