بمبهاى استعمارزداينده و موشکهاى دموکراسىآورندهی امپرياليسم
در پشت ديوارها به کمين انسانها نشستهاند
در کنج کوچهها.
دستههاى کبوتران آزاد پرواز مىکنند.
درهاى گشوده در برابر شب
ماه سر بريده
و اينک مردم
چونان دستمالى سپيد
نردبانها را از استخوانها برافراشتهاند
تا بر نعش خونين آزادى
به تماشا بنشينند
( از:يانيس ريتسوس ـ ترجمهی آزاد )
از ميان بررسىها و تجزيه تحليل هاى گوناگونى که از اوضاع سياسى ميهنمان، بهويژه در رابطه با ارائهی چگونگى و نحوهی اعمال قدرت بر مردم ايران در سايت هاى اينترنتى به زبانهاى گوناگون در کشورهاى مختلف غربى نشر مىيابند.تفاسير و بررسى هاى گابريل گليکمن(Gabriel Glickman) و ادوارد.ن. لوتويک (Edward.N. Luttwak) کارمند بلند پايه دولت امريکا، که در نوشتارهايى با عناوين Re-interpreting Iran"تفسير دوبارهی ايران" و Would Iranians rally 'round the flag?آيا "ايرانيان دور پرچم شان گرد خواهند آمد؟" و ديگر نوشتههاى آنان قابل توجه و ارزيابى مىباشند. زيرا که نوشتارهاى اين مقامات، نمايانگر تزريق اطلاعات دروغين هدفدار به دولتمردان و مردم جهان بهويژه مردم غرب مىباشد، که ازچگونگى بافت قدرت در ايران با ديکته کردن و براى ارائهی طريق نمودن و تحميل هم سويى به دولتهاى اروپايى، با سياستهاى امپرياليستى در برخورد با مشکلات و چالش هاى موجود بين حکومت بنياد گراى ايران با جهان مىباشد.
ارائه اين گونه تفسيرها از بافت و ساختار قدرت در ايران، در راستاى پروژهی ملتسازى سياستهاى امپرياليسم امريکا براى دستيابى و کنترل کامل منابع نفتى خليج فارس و بازار تجارى منطقه بهويژه ميهنمان مىباشد. هم سويى کامل اين نوشتارهاى امپرياليست ها با تفکرات ناسيوناليسم کور در دامن زدن به مسئله قومى در ايران، دستِ به هم چفت شدهی نيمه پنهان آنها را آشکارتر مىکند.
با توجه به مشخّصه هاى بارز اين گونه بررسىهاى امپرياليستها، که يکى از آنها ارائه نمودن و تزريق اطلاعات و آمار دروغ از اقوام ايرانى و نفى بافتار به همپيوستهی فرهنگى، زبانى اقوام ايرانى و ديگر گروههاى اجتماعى و انفکاک آنها از نظر اشتراک ها و وابستگىهاى تاريخىشان مىباشد، که اينک با دليل منافع اقتصادى جهان سرمايه، در چرخشى ١٨٠ درجهاى در تحليلهاى امپرياليستها به وارونه نماياندن چگونگىهاى ساختار قدرت و تصوير حکمرانان کنونى جامعه ايران، براى مردم جهان انجاميده است؛ در زير به بررسى کوتاهى از پارههايى از اين نوشتارهاى مسموم مىپردازيم:
پاراگرافى از گابريل کليکمن درارائهی آمارغلط ازترکيب قومى ازجمعيت ميهنمان ازمقالهی تفسير دوبارهی ايران:
«... تقريباً ٢۵ درصد کشور ايران متشکل از آذرىها است که برادران قومى همسايهشان در آذربايجان هستند.در کنار آنها ۶ ميليون بلوچى وجود دارند که در بلوچستان متمرکز شدهاند، ٨-۵ ميليون کرد و اجتماع بزرگى از ترکمنها، تا آن اندازه بزرگ هستند که تهران را به دومين شهر بزرگ ترکنشين دنيا تبديل کنند. انجمن Henry Jackson اخيرأ ادعاهاى ۵ ميليون عرب شيعه را که در نواحى نفت خيز خوزستان– اهواز متمرکز شدهاند پررنگتر کرده است.»( کار انلاين)
در آمار ارائه شده توسط مقامات بلندپايه امپرياليستها، تنها در رابطه با آذرى ها و کردها مىتواند درست باشد. زيرا برطبق آمار رسمى که درکتاب اطلس"گيتا شناسى نوين کشورها "چاپ ١٣٨۴درج گرديده است؛ جمعيت بلوچهاى ايرانى دو درصد از کل مردم ايران را شامل مىشوند بر طبق سرشمارى سال ١٣۷۵يک ميليون و دويست هزار نفر مىباشند. اعراب ٣درصد (نهصد هزار نفر) و لرها ٢ درصد (ششصد هزار نفر) با در نظر گرفتن نرخ رشد جمعيت در ايران در اين سالها که بين ٢ درصد الى ٣ درصد متغير مىباشد. دقت نظر در رابطه با اين آمار ارائه شده بسيار جالب خواهد بود. براى هر خوانندهی آگاه اين سوال پيش مىآيد که چرا در رابطه با نفوس مردم آذربايجانىها و کردها اين مقامات به جعل و دروغ دست نمىزنند؟ چه اهدافى در اين نوشتارها دنبال مىشود؟ چرا آمار دروغين از جمعيت اعراب مسکون در خوزستان ـ اهواز. و بلوچهاى استان سيستان و بلوچستان ارائه مىشود؟ آيا اين اهداف غير از آن است که چشم طمع آنها بيشتر بر منابع نفتى ايران خوزستان ـ و اهواز دوخته شده است؟ آيا دليل ارائه آمار دروغين مرتبط با بلوچها نيز مسئلهاى ژئوپلتيک يعنى کنترل تنگه خليج فارس از درياى عمان و...) مىباشد؟
نکتهی جالب توجه ديگر درهمين پاراگراف جملهى: (اجتماع بزرگ ترکمنها تا آن اندازه بزرگ که تهران را به پنجمين شهر بزرگ ترکنشين دنيا تبديل کرده است) و اين همان تزريق دروغ و جعل يعنى تلقين و القاء يکى پندارى ترکمنان با مردم آذربايجان است؛ که در راستاى اين سياست امپرياليستها و پانترکيستها، ناسيوناليستهاى کور (بىهويت تاريخى) نيز با دروغهاى شاخدار مىخواهند آن را به مردم آذربايجان تزريق نمايند.(١)
حال پاراگراف هاى از مقالهی آيا ايرانيان بر دور پرچم شان گرد خواهند آمد؟ نوشتهی ادوارد. ن. لوتويک:
«ايران هرچند که يک کشور دولت ـ ملت نيست اما به نسبت بيشترى همانند يک امپراتورى چندمليتى اداره شده توسط فارسها است، "همانگونه که اتحاد جماهير شوروى توسط روسها حکمرانى مىشد با اين استثناء که در اين چهارچوب، فارسها تنها نيمى از جمعيت ايران را تشکيل مىدهند (آنها دراين ساختار از نسبتى که روسها در روزهاى پايانى اتحاد جماهير شوروى بودند، کمتر هستند»(١)
و يا دراين پاراگراف:
«با توجه به ويژگىها و خصوصيات شخصيتىاى که هرکدام از اين مليتهاى مختلف دارا مىباشند، هر يک با رژيم اصالتاً پارس مخالفت و مبارزه مىکنند، آنها بسيار متمايل هستند که درحمايت ازحملهی خارجى به تسليحات هستهاى ايران تشويقکننده و کفزننده باشند تا اينکه تقويتکننده استحکامات و پشتيبان رهبرانشان باشند.»(٢)
جدا از اينکه، بهکارگيرى اصطلاحات همانند و nation-state (دولت ـ ملت) dominated by Persians (بوسيله فارسها اداره مىشود)،هجوم فارس ها Persian assaultsو ديگر کلمات و جملات مشابه دراين نوشتار، از نظرعلمى و حقايق موجود، مغاير با بافتار قومى ملت ايران و حقايق جغرافياى تاريخى و همبستگىهاى قومى موجود در ميهنمان مىباشد؛ و دروغهايى بيش نيستند، که برگرفته از زائدههاى تخيل ناسيوناليستهاى کور بىهويت تاريخى مىباشند.اين نوع نوشتارها از نظر واقعيت هاى موجودى که در رابطه با سنخبندى رژيم و شناخت اعمالکنندگان قدرت، استخوانبندىها و سازمانبندى ادارى موجود در حکومت بنيادگراى اسلامى که در ميهنمان، ادارهی جامعه را در چنگال خود گرفته است نيز به تمامى اطلاعاتى دروغين را تحويل خوانندگان خود مىدهد.
اگر واقعيت حکومت دولت بنيادگرايان را بر ملت ايران باور داشته باشيم و حقيقت روشن را انکار نکنيم؛ چنانکه جنابان "ادوارد. ن لوتويک" و "گابريل کليک من" هر دو در بررسىهاى گوناگونى که تاکنون ارائه دادهاند، کردهاند به نظر میرسد که چنين رويکردی مورد تأييد دولتمردان امپرياليسم امريکا و اروپايى، آنچنان که در رسانههاى خبرى هر روزه بازتاب میيابد، میباشد، آنگاه سخن گفتن از حکومت ماوراء پانفارسيستى (٣) يکى ديگر از پاردوکسهاى رسانههاى خبرى امپرياليستى مىباشد.(مطمئنن اصطلاح "اولترا پانفارسيستى“ نيز از اين به بعد توسط ناسيوناليستهاى کور بىهويت تاريخى بهکار برده خواهد شد. چون اينان آينهی گوژ امپرياليستها هستند، و چنين آينهای بازتابى را غير از آنچه که در برابر آن نهاده مىشود، هر چند در ابعادی ديگر نمىتواند نشان دهد.)
ـ باز اگر صحبت از اعمال حکومت پان عربيسم شيعى مىشد.که بهطور نسبى با حقايق موجود درميهنمان همخوانى دارد. و اين همخوانى با استناد به ايدئولوژيکى بودن حکومت بنياد گرايان؛ و سيستم و ساختار حکومتىاش بهدست مىآيد، که پايههاى آن کاملا بر معيارهاى اسلامى دوران فئوداليتهاى، که به نحوى با سيستمهاى کاپيتاليستى آميزش داده شدهاند، برپا گشته است. دليل ديگرى را که مىتوان براى غيرملّى و غير ايرانى بودن اين حکومت برشمرد، ترويج فرهنگ عربى و برگزيدن و اعمال کردن سياستهاى مغاير با فرهنگ و آداب و رسوم ايرانى است، که در طول اين بيست و هشت سال از راديو تلويزيون ها و ديگر رسانهها، و با تدريس اجبارى زبان عربى و ترويج فرهنگ اعراب به جاى فرهنگ ايرانى که در مقاطع گوناگون تحصيلى از دبستان گرفته تا دورهى کارشناسى از طرف حکومت به تمامى اقوام ايرانى تحميل مىگردد. در صورتى که اقليتهاى زبانى براى يادگيرى به زبان مادرى خود از امکانات ابتدايى دولتى محروم هستند.
بر طبق انديشهها و موازين رسمى مکتوب دين اسلام، معادل واژهى ناسيون به کار برده شده در نوشتار، از ارزش عملى توصيف شدهى همانندى که در فرهنگ و جوامع غربى به ذهن مردم غرب متبادر مى شود، برخوردار نيست. و مفهومى ارزشى نزديک به آن را نيز در ايدئولوژى بنياد گرايان افاده نمى کند.در دين اسلام به جاى مفهوم ملت که بر نمادهاى اشتراکى همانند، زندگى اقتصادى، مشترکات نژادى، تاريخى، فرهنگى و روانى و احساسى استوار است؛ مفهوم امت وجود دارد.که آن هم مفهومى اعتقادى دارد و از جهت معنا و مفهوم با ناسيون بسيار متفاوت و متمايز است.
در باور حکومت بنيادگرايان حدود و مرز ميان اقوام و قبيلههاى موجود در"امت" از نظر اعتقادى در ظاهر به هيچ وجه جغرافيايى و طبيعى نبوده و اين مرز ايدئولوژيکى است. هر کسى که به يگانگى الله (توحيد) و به نبوت محمد (ص) معتقد بوده و بر شريعت قرآن و سنت پيامبرش گردن نهاده باشد، عضوى از امت اسلامى به شمار مىآيد؛ و اين عضو همان است که در فرهنگ عربى و اسلامى “عبادالله" خوانده مىشود. ("عبادالله"مفهوم بسيار ضعيفى چون "شهروند" در فرهنگ ايرانى و"سيتىزن"در فرهنگ غرب را به ذهن متبادر مىکند.) کمکهاى دولت ايران که از کيسهى مردم به حماس و سوريه و گروههاى تروريستى و غير تروريستى شيعى و غير شيعى، بخشيده مىشود از همين بينش و باورهاى حکومت بنيادگرايان ريشه مىگيرد.
حال اين قدرت در دست چه کسانى قرار گرفته و توسط چه کسانى بر مردم ايران اعمال مىشود؟
قسمت عمدهى اين قدرت در وحله اول در دست ولايت فقيه است، که بنا به قانون اساسى موجود و با اتکا به اصل صد و ده آن، به لباس قانون نيز مزين گردانيده شده است، و برهمين اساس است که استبداد موجود و عدم حضور دموکراسى در جامعه ايران را بايد از ُبعد تقنينى بودن آن تجزيه و تحليل نمود. اين ولى فقيه که با توجه به قانون اساسى در راس هرم قدرت قرار دارد، از نظر نژادى يک عرب و از نظر زبانى يک آذرى زبان است. يعنى ارکان اصلى قدرت در دست فردى است که به هيچ وجه من الوجوه /Persian/ فارس يا پارسىزبان يا فارسىنژاد نيست و با هر مفهوم ديگرى هم که از اين نامواژهى /فارس/ در نوشتار ارائه مىشود مناسبتى نمىتواند داشته باشد. قسمت ديگر اين قدرت (سياسى ـ اقتصادى) در دست جناب رفسنجانى است که از نظر نژادى ترکمن (اغوزها) و فارسزبان مىباشد. رئيس قوهى قضائيه هم شناسنامه عراقى دارد. رئيس جمهور هم توسط مردم با ريختن راى انتخاب مىشود.حال اين انتخابات دموکراتيک است يا نيست، که مطمئنن نيست، مسئلهاى ديگر است که به اين موضوع مرتبط نمىباشد.
به زبانى ديگر در سيستم حکومتى بنيادگرايى در جامعه ايران تمايز و تبعيض قومى و نژادى در ميان ايرانيان به شرط داشتن اعتقاد عملى به ولايت مطلقهى فقيه، براى قرار گرفتن و دست يافتن به پستهاى مهم حکومتى وجود ندارد. بلکه تبعيض موجود، تبعيضى ايدئولوژيکى است و اين تمايز و تبعيض براى اقليت هاى دينى وغير دينى، همانند زرتشتىها، مارکسيست ـ لنينيستها، سنىمذهبها، بهايى ها، مسيحى ها و يهوديان و...که درصد شان نسبت به شيعى مذهبان کمتر است (درحدود ٨% الى ١٠%) اعمال مىگردد. اين معيارهاى گزينش افراد حکومتى، در پُست هاى غير حساس دولتى و پايينتر با حساسيتهاى کمترى به کار برده مىشود.
ايران کشورى با پيشينهى تاريخى چندين هزار ساله است که در محدوده و مرزهاى جغرافيايى آن اقوام مختلفى زندگی میکنند. اقوامی که فرآيندى از پروسهى تکاملى مشخص بغرنجى را که به شکل گيرى کنونى آنان انجاميده است، پشت سر گذاشتهاند. اين اقوام ـ درعين همگرايى ها و اشتراکات و به همتنيدگى هاى اقتصادى و فرهنگى ـ تاريخى هر کدام زبان و خرده نظام هاى فرهنگى مشابهى را دارا گشته اند که از منشاء واحدى که مىتوان آن را ايرانى ناميد، سرچشمه گرفته است. بدان جهت در ايران معاصر سخن گفتن از ملتهاى: فارس، کرد، آذرى و بلوچ و...سخنى گزاف و عاميانه مىباشد. دستآويز اين نوع نگرش غلطى که اين مقامات بلند را به چنين تجزيه و تحليلهاى هدفدارى رهنمون مىسازد، بنيان گرفته از تئورىهاى من در آوردى تبليغاتى ناسيوناليسم کور (از هر نوع آن) مىباشد. سرزمين ايران در طول تاريخ پر فراز و نشيب آن، گذرگاه قبايل و اقوام مهاجم شکارچى و کوچ رو مختلفى بوده است که در بدو ورود خود به قتل و غارت پرداختهاند و هرکدام در فرهنگ مردمان آن منطقه جغرافيايى که در آنجا به مسند حکومت نشستهاند تاثيراتى گذاشتهاند، اما با گذر زمان و آشنايى با فرهنگ غنى و تمدن ايرانى، عاقبت در فرهنگ و تمدن درخشان آن غرقه شده و به تحليل رفتهاند.
تنها حقيقت موجود که در اين کلمهی/ فارس/ که تهيهکنندهگان اين نوشتارها بدان متشبٍث میشوند و در جامعه ايران نيز عينيت دارد، همان وجود سيستم ديوانى است،که با تکيه و بر پايهی زبان فارسى بنا نهاده شده است، نه اعمال قدرت و سرورى ملت خيالى فارس بر مردم ايران؛ زيرا: در ايران معاصر تنها ملتى که وجود حقيقى و حقوقى ـ سياسى دارد، ملت ايران است.
ارائهى مقايسهى عامهپسندانهى ترکيب قومى ملت ايران با ترکيب ملل مختلف اتحاد جماهير شوروى نيز، غيرمنطقى و غيرعقلانى است و چيزى جز پرورانيدن ناسيوناليسم کور بىهويت تاريخى و قوت قلب دادن به ناسيوناليستهاى کور بىهويت تاريخى نمىباشد. که اى فريب خوردگان! بدانيد که پروژهى ملتسازى ما امپرياليستها توانست اتحاد جماهير شوروى را متلاشی نمايد پس شما هم به تحرکات تروريستى و تزريقات تاريخى و فرهنگى تان ادامه دهيد...
اين مقايسه بنا به دلايل زير و واقعيت هاى موجود جامعهى ايران غيرمنطقى و عوامفريبانه است:
اکثر اقوام و ملتهايى که اتحاد جماهير شوروى را تشيکل داده بودند. پيش از شکلگيرى اتحاد شوروى، يا خود ملت بودند و يا پاره اى از ملتى ديگر.و هيچگونه مشترکاتى همانند دين، فرهنگ، زبان، تاريخ و....که آنها را به هم ديگر پيوند دهد، در بين آن ملل وجود نداشت؛ براى مثال: ملت قزاقستان، قرقيزستان، تارتارهاى ولگا و شبه جزيرهى کريمه، ياکوتها، که از عناصر متشکلهى اتحاد جماهير شوروى بودند، همه مسلمان و آميزهاى از نژاد ترک ـ مغول بوده و فرهنگ و تاريخى جدا از روسها و ديگر ملل شوروى را داشته و دارند.
جمهورى تاجيکستان فارس زبان (زبانى ايرانى) و جمهورى آذربايجان (مرکب از آلبانها و آرانها و آذرى ها و تات ها و تالش ها) که اکثريت آنها آذرى زبان و درصد کمى از آنها به گويشهايى متفاوت از زبان آذرى معاصر که بعضى عناصر و ساختار زبان آذرى قديم را بيشتر در خود حفظ کرده است، سخن مى گويند) و هر دو اين ملت ها از اقوام ايرانى بوده و فرهنگ ايرانى دارند و دين هر دو ملت دين اسلام بوده است، و قبلا نيز جزو ملت ايران شمرده مى شدند. ديگر مليتها و اقوام اتحاد جماهير شوروی (سابق) نيز همچون:ترکمنها ازبک ها، ليتوانى ها، لاتونى ها و گرجى ها؛ ارمنى ها و استونى ها نيز تفاوت هاى کمابيش همانندى را با روس ها و ديگر ملت ها داشتند.
اين مقايسهى سر تا پا غلط ارائه شده توسط کارمند بلند پايه دولت امريکا، به تمامى آگاهانه انجام مىگيرد و در پشت آن اهداف شوم جهان سرمايه پنهان شده است...ما در ميهن مان ايران نه تنها با چنين اختلافهاى فاحش فرهنگى، تاريخى، اتنيکى و غيره که در ساختار ملل و اقوام اتحاد جماهير شوروی (سابق) وجود داشت، روبرو نيستيم، که هم چنين،درطول تاريخ پر فرازو نشيب مان ازاختلافات وجنگ هاى قومى که در اوايل قرن بيستم در بين ملل اتحاد جماهير شوروى سابق توسط امپرياليستها براه انداخته شده بودند، اثرى نيز يافت نمى شود.
يکى ديگر از مواردى که در نوشتار اين کارشناسان بلند پايهى دولت امپرياليسم امريکا به چشم مىخورد، مسئلهى اعمال تروريستى و تحرکات ناسيوناليسم کور بىهويت تاريخى و به زبان آنها مبارزهى مليتهاى ساخته و پرورده شده در ذهن شان مىباشد. اول از اينکه، در تعاملهاى مردم ايران با همديگر چه در مناسبات اقتصادى و اجتماعى و چه فرهنگى و...مشکلى وجود نداشته و ندارد. مردم ايران همگى با يک مشکل اساسى رويارو هستند و آن مشکل، مسئلهى دموکراسى مىباشد و ديگر مشکلاتشان (اقتصادى و اجتماعى) نيز برآمده از همان مشکل يعنى عدم وجود دموکراسى مىباشد و از صدقهى سر وجود حکومت بنيادگرايان حاکم بر ميهنمان حاصل شده است که، در اوايل انقلاب بهمن ماه همين دولتها ى امپرياليستى در تبليغ و ترويج براى نشاندن آنها بر مسند حکومت، از ترس بهدست گرفته شدن زمام امور کشور ايران به احزاب و سازمانهاى کمونيستى و سوسيال دموکرات هر روز از راديو و تلويزيونها و روزنامهها براى تبليغ آنها سرو دست مى شکستند. و اکنون صلاح منافع اقتصادى خودرا در اين مىبينند که به تفسير دوبارهى ايران بپردازند. تمامى مشکلات اقتصادى و اجتماعى فرهنگى و حتى چالشهاى موجودى که با کشورهاى جهان بهوجود آمده است، برآمدى از انديشههاى فئوداليتهاى اين حکام همجنس امپرياليستها مىباشد.
اين تحرکات ناسيوناليسم کور (بدون هويت تاريخى) که در ارائهى بررسى و تفسيرهاى تئوريسين هاى امريکا براى مردم جهان، جايگاه مهمى را به خود اختصاص مى دهد. همانا با حمايت آنان و توسط عوامل سرسپرده آنها انجام مىگيرد که از هم اکنون برايشان مقامهاى وزراء و وکلاء و رئيس دولت در نظر گرفته شده است.
اهداف نهفته شده از تزريق اين تفکر به جهانيان بسى آشکار مىباشد. به ارائهى تصوير دروغ و باطل از انديشههاى مردم ايران و ترويج مليتهاى خيالى به مردم غرب و قبولاندن اين نکته را به آنها که گويا ايرانيان چشم به راه و منتظر يورش و تهاجم قدرتهاى جهان سرمايهدارى به ميهن خودشان مى باشند، آيا چيزى غير از دروغ مىتوان نام نهاد؟ نيات اين قلم فرسايان در خدمت امپرياليستها به تمامى براى هر روشنفکر خردمندى آشکار مىباشد.البته براى اين قسمت نوشتهى کارشناس ارشد امپرياليسم آمريکا دو مخاطب ديگر نيز وجود دارد. يکى اين است که جمله فوق بيشتر شبيه کارت دعوت به دولتهاى اروپايى است تا براى شريک جرم شدن آنها در حملات احتمالى نظامى امريکا همدستى کنند و اين سکانس اول بازى مى باشد. اما مخاطب دوم نوشتار، مردم غرب مى باشند:که اى مردم متمدن غرب! آگاه باشيد که اينک ملتهاى ايران! تحت استعمار امپراطورى فارسها هستند!!، منتظر و چشم بهراه موشکهاى دموکراسى غربى و بمبهاى استعمار فارسزداى ما بخشايندگان استقلال براى ملتهاى جهان مىباشند. پس اينک اين وظيفهى انسانى شما انسانهاى دموکراتمنش است که سر بهزير باشيد و با سکوت خود، بر اين کار خير ما، مهر تاييد بزنيد! بدينگونه است که دست جهان سرمايه در تمامى جنگها و کشتارهاى قومى و مذهبى از آستين دولتهاى امپرياليستى بيرون مىآيد.
مردم ايران نه براى يورشها و تجاوزهاى اجنبىها و بيگانهپرستانى که به قصد فروپاشندن ميهنشان مىآيند، کف مى زنند و نه آن اپوزيسيونى را که در هزارتوی تکروىهايش، راه برونرفت را نمیيابد، جدی میگيرند. مردم ايران از گرد پرچم خود دور نشده بودند که به گردش بيايند، آنان گرد پرچم شان جمعتر شده و به پا خواهند خاست تا که آن لکههاى سياهى را که بر پرچم شان چنگ انداخته است پاک کنند و نهال سپيدى و روشنىها را در آن بکارند. مردم ايران در انتظار تهاجم جهان سرمايه، چشم به راه کسى ننشستهاند.حتى آن عدهى اندکى که از دست جور و ستم حکومت، به چنان خيالاتى پناه برده بودند با تجربهى کشور عراق،درسى بزرگ آموختند که ديگرچشم براه امپرياليستها نباشند. اينک مردم چشمان خود را از پشت ميلههاى آهنينى که حکومت بنيادگرايى برايش ساخته است به قفلى دوختهاند که هر تکه از کليد شکستهى آن در دستان يکی از نيروهاى اپوزيسيون است..اگر هم خلق ايران چشم در راه باشند. چشم به راه آنانى هستند که از جنس خودشان مىباشند، و مشکلات اقتصادى ـ سياسى آنان را با گوشت و پوست و استخوانشان احساس کرده باشند.آرى! مردم چشم در راهند!
برن. ارديبهشت ١٣٨۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
١ـ براى آگاهى از اين موضوع به مقاله مرورى بر ناسيوناليسم کور بخش انژکتاسيون فرهنگى ـ تاريخى ) رجوع نماييد.
٢ـ.آيا ايرانيان دور پرچم شان گرد خواهند آمد؟ نوشته ادوارد.و. لودويک منبع: برگردان اين دو متن را از انگليسى به فارسى سايت محترم و وزين کارآنلاين نيزمنتشر نمودند.
http://www.latimes.com/news/opinion/commentary/la-oe-luttwak10feb10,0,36...
٣ـ همان منبع
۴ـ تفسير دوباره ايران:گابريل گليکمن
«اقوام نا همگون ايرانى کمترين اعتماد واطمينانى به شريک شدن در دولت را ندارند. تهران با توسل به سياست سرکوب و شکنجه، و با لگام زدن به اسلام اصولى و بنيادين، چنگال هاى خودرا برعقيدهء ناسيوناليسم افراطى فارسى (Persian ultra-nationalism.) فشرده است Re-interpreting Iran by:Gabriel Glickman13th February 2006
http://zope06.v.servelocity.net/hjs/sections/middleeast/document.2006-02...
افزودن نظر جدید