صفآرایی در انتخابات ۱۴۰۰

هرچه به انتخابات نزدیک میشویم محافل گوناگون سیاسی – اجتماعی درمورد شرکت و یا تحریم انتخابات، در حال روشن کردن مواضع خود هستند. در این روزها تمامی روزنامههای کشور حداقل یک الی دوصفحه خود را پیرامون اتتخابات و رئیس جمهور آینده اختصاص داده اند. به راستی در خرداد ۱۴۰۰ چه تحولی در قدرت حاکم صورت میگیرد و کدام جریان پیروز میدان خواهد بود؟
مردم به معنای عام در مورد انتخابات و حکومت چه موضعی دارند. و چند جریان جدی سیاسی درایران وجود دارد؟ به گفته وزارت کشور۵۰۰ حزب مجوز فعالیت گرفتهاند که از این همه فقط ۵۰ حزب فعالیت دارند که به قول وزیرکشور اینها هم فقط در فصل انتخابات فعال میشوند. اما بحث پنجاه حزب فعال فقط مربوط به داخل کشوراست و درخارج نیز بیش از صد گروه و سازمان و حزب به عناوین مختلف وجود دارد، که به سختی میتوان همه آنان را شناخت. شاید فقط تعدادی از آنان که در دوره انقلاب و یا پیش از انقلاب نام و تاریخ و فعالیتی داشته اند، کمابیش نزد مردم و یا محافل سیاسی داخل و خارج ازکشور شناخته شده باشند. نگارنده کوشش دارد صرفا به جریانهای درون کشور و تاثیر گذار نگاهی داشته باشد .
جریان اول: نظامی - امنیتیها که بازوی اصلی رهبری و مجری سیاست او در انتخابات واداره کشور است. این گروه تشکلهای متعددی را شکل داده و نامهای مختلف از رهپیویان امت و امام، ثارالله و حزب الله و جامعه مهندسین و مداحان و... بر خود گذاشته است. درمیان این جریان، شناختهشدهترین آن به زعم خودشان جبهه پایداری است. این گروه که وابستگی سازمانی و مالی به نهادهای امنیتی و سپاه و بسیج و شخص رهبر دارد و به وسیله صدا و سیما و نشریات متعدد و با رانت و کمک مالی دولت به نامهای "رمزعبور، کیهان، وطن امروز، جوان و ابرار...." و دهها مداح و مراکز سیاسی فرهنگی و چندین سایت مجازی نمایندگی میشود و پر سروصداترین گروه سیاسی است. این گروه علیرغم پول و اسلحه، و داشتن تربیون قدرتمندی چون صدا و سیما و ائمه جمعه و حمایت آشکار رهبر، در میان مردم بالاخص بخش متوسط شهری پایگاهی ندارد و صرفا به اتکا گروههای مهندسیشده خود در بسیج و سپاه، با امکانات کمیته امداد و با توزیع پول و غذا، در بین تهیدستان شهری و روستایی، میتواند بخشی از آرای آنان را به خود جلب نماید.
این جریان در این چهل سال توانست بر بیش از پنجاه درصد اقتصاد کشوردر زمینههای مختلف بانکی و تجاری و صعنتی چنگ بیاندازد. بخش عمده قاچاق و وارد کردن کانتینرهای اجناس مختلف از مشروبات الکلی گرفته تا ماشینهای لوکس و لوازم آرایشی و... توسط همین "برادران قاچاقچی" صورت میگیرد. این جریان دستهای لباسشخصی همیشه در صحنه دارد که در همه امورات کشور حضور دارند. از یقهدرانی در سیمای ولایت تا دفاع ازحریم بیت از بههم زدن کنسرتها تا گرفتن بورسیه و رفتن به سفرهای خارج و سیمنارهای بینالمللی، ازراه اندازی اجتماعات فرهنگی و سیاسی و مذهبی تا شرکت در شب شعر ولایت...
در میان آنان متخصص با تحصیلات دکترا تا تهیدست شهری و روستایی، از زنان بدحجاب گرفته تا چادری و برقعپوش و از هنرمند سینما و نویسنده گرفته تا خواننده پاپ وجود دارد. این جریان که از نفرت عمومی نسبت بهخود آگاه است. با هرگونه انتخابات واقعی و رقابتی و مشارکت وسیع مردم و مطالبات و تشکل و اعتراض مردم مخالف است و تمامی سیاست و زور خود را به کار میگیرد تا با نمایش شوهای انتخاباتی و آمارسازی و موازیسازی و سرکوب، انتخابات واقعی حتی در چهارچوب قانون شکل نگیرد و زمینهای برای تبلیغ و تشکلی ازمخالفین برپا نشود .
در دوره احمدینژاد و دوره ریاست جمهوری ترامپ با شدت گرفتن تحریمها این جریان از قَبل قراردادها ی بزرگ نفتی و با خرید و تامین کالا از مجاری غیرقانونی بیشترین سود را صاحب شده و به قول اقتصاددانان مستقل و حتی روزنامههای رسمیکشور بیشترین سهم اقتصاد رانتی نصیب این گروه شده است. قدرت اجتماعی این گروه چیزی بیش از پنج در صد نیست. آنان در وضعیت بحرانی و جنگ وخفقان امکان رشد و بقا دارند. و بازیگر اصلی نظام حاکم دراین دوره هستند. این جریان در شرایط کنونی خود را در اوج قدرت میبیند. و بر این باور است که توانسته به رویای خود یعنی تثبیت حکومت اسلامی جامه عمل بپوشاند. آنان از این که ولایت عظمایشان پس از کشتار و سرکوب چهاردهه توانست ثبات و امنیت گورستانی در داخل ایجاد کند و پرچم شیعه را در سرزمین وهابیون و سلفیها در عمق به قول خودشان "مرزهای استراتژیک" برپادارد، به خود میبالند و برای سرداران شهیدی چون "سلیمانی" مدیحه سرایی میکنند. و مدعی هستند "با تدبیر رهبر توانستهاند ایران را به یک نیروی موثر منطقهای تبدیل کنند و اکنون دشمن به کمک عوامل نفوذی بخوان اصلاحطلبان و شرکا میخواهد همه این دستاوردها را به باد دهد". آنان در حالیکه کاروانهای چند صد هزار نفره موتوری و عاشورایی راه میاندازند، میخواهند امت جهانی اسلام را متحد کنند و بر جهان سلطه حکم برانند. شعار ضدامریکایی و پوپولیستی دفاع از محرومان در صدر قطعنامه و گردهماییهای آنان است و همیشه برای نبرد با استکبار آماده و در صحنه هستند. بخش عمده اعضای مجلس کنونی و مجلس خبرگان واعضای شورای نگهبان و سران سپاه و نهادهای امنیتی و نظامی و قوه قضایی و اطلاعات و... از عناصر این جریان است و اغلب کارشناسان فرهنگی آنان همان بازجویانیاند که در برخورد با زندانیان سیاسی طی این سه دهه خبره و کار آزموده شدهاند.
جریان دوم اصولگرایان هستند، درون این گروه هم نیروهای معتدل مانند لاریجانی و ناطق نوری و هم گروه محافظه کاری مانند هیئت موتلفه نقش بازی میکنند. میتوان آنان را اصول گرایانی نامید که پس از جدا شدن جریان اول، شکل مشخص تری یافته اند. این بخش از راست سنتی که لاریجانیها و ناطق نوریها آنها را نمایندگی میکنند با بخشی از راست مدرن به زعامت روحانی در جریان انتخابات نزدیکتر شده اند. این جریان عاقبتاندیش که در اقتصاد کشور هم جایی دارد و بخش خصوصی بهاصطلاح اقتصاد اسلامیرا نمایندگی میکند. روزنامههایی چون رسالت، اطلاعات و جمهوری اسلامی مواضع آنان را بیان میکند و در میان بخشی از ائمه جمعه و شورای شهر و ارگانهای مقننه و قضاییه و اجراییه نفوذ دارند. این گروه در حال حاضر چند بخش عمده وزارت خانهها ی روحانی را مدیریت میکند. وزارت کشور، بهداشت و ارشاد و دفاع و ارتباطات و اطلاعات در اختیار این گروه است. این جریان همچون جریان اول خواهان مناسبات گستردهتر با روسیه و چین و تاحدودی اروپاست و در عرصه اجتماعی وفرهنگی به سیاست علمای حوزه پایبند است. توزیع ثروت و قانون را در چهارچوب منافع خود تعریف میکند. برخلاف جریان راست امنیتی، که مذهب را وسیله خود کرده، اینان تا حدودی متشرع هستند و کوشش دارند خود را نماینده عقلانیت نظام حاکم معرفی کنند.
جریان سوم راست مدرن طرفدار توسعه اقتدارگرا است و الگوی آرمانیاش مالزی "ماتیر محمد" است. این جریان به دمکراسی و حقوق بشر چندان بها نمیدهد و بیشتر به مصلحت عمل میکند. با توسعه مناسبات با امریکا و غرب موافق است و خواهان ثبات سیاسی و اقتصادی و آزادی نسبی اجتماعی نیز هست. این گروه با کمک اصولگرایان معتدل و بخشی از راست مدرن، که جریان کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه و حزب کار و خانه کارگر.... آن را نمایندگی میکند، در مجمع تشخیص مصلحت و قوه مجریه صاحب نفوذ است و بخشی از بازار و بانکها و شرکتهای صعنتی را در اختیار دارد، و آن را در انتخاباتها نشان داده است. وقتی این دو جریان یعنی دوم و سوم با هم ائتلاف میکنند ده الی پانزده درصد آرای جامعه شهری و روستایی را صاحب میشوند. وزارتخانههای خارجه و نفت و بازرگانی و کار و علوم فعلا در اختیار این جریان است.
این دو گروه یعنی اصول گرایان معتدل و راست مدرن به دلیل همراهی و شرکت سیوچندساله در نهادهای قدرت، با ولایت فقیه ارتباط دارند. مشاوره میدهند و میگیرند و گاه در شرایط خطر برای حفظ نظام و یا مصلحت، با راست امنیتی وحدت میکنند. البته بخشی از افراد این جریان به خاطر پایگاه اقتصادی-اجتماعی خود مواضعی میگیرند که با جناح نظامی-امنیتیها زاویه دارد. این دو گروه در دولت روحانی دست بالا را دارند و طرفدار حل مناسبات خود با جهان و نشان دادن چهرهای قانونمند از جمهوری اسلامیاست به همین دلیل از طرف راست امنیتی و تربیونهای آنان به مهیا کنندگان نفوذ متهم میشوند.
شواهد امر نشان میدهد وزن این جریانها یعنی اول و دوم و سوم در انتخابات پررنگتر شود. البته باید سرانجام توافق هستهای و دستوری که به شورای نگهبان داده میشود را در نظر گرفت. چون موفقیت در حل مسئله هستهای و رفع تحریمها "دردوره بایدن و رو حانی" درقدرتگیری ونقش گروه دوم و سوم نقش عمده دارد.
گروه دوم و سوم با گروههای معینی از اصلاح طلبان مدافع ولایت مانند عارف و کواکبیان و صادق خرازی نزدیکی دارند. ممکن است تعدادی از شخصیتهای مذهبی آنان نیز کاندیدا شوند و بتوانند صاحب تربیونی شوند... اما گروه اول و شخص رهبر و شورای نگهبان و جناح نظامیـ امنیتی به طور قطع نخواهند گذاشت نقش و تاثیر موثر داشته باشند.
میتوان پیش بینی کرد اگر برجام و رفع تحریم در دولت بایدن به خوبی پیش برود وبهقول حجاریان تئوریسن اصلاحات "پروژه نرمالیزاسیون" انجام گیرد دولت آینده از ترکیب نیروهای اول و دوم وسوم خواهد بود. یعنی نئولیبرالیسم در عرصه اقتصاد که نتیجه آن فشار بیشتر برزحمتکشان و طبقه مزد بگیر و رانت بیشتر برای سرمایهداران طیف حاکم. و در عرصه سیاسی و فرهنگی اجتماعی نیز فضای نسبتا محدود و کنترل شده برای ابراز نظر و حضور گروه اصلاح طلب مدافع ولایت و زیرفشار گذاشتن اصلاح طلبان تحول خواه و سازمانهای صنفی– مدنی به خصوص تشکلهای مستقل کارگری.
رابطه ولی فقیه با این سه جریان با توجه به مصلحت نظام و بنا به نقشی که درحفظ نظام به او محول شده تعریف میشود. یعنی ولی فقیه بین این سه گروه علیرغم دلبستگی به جناح امنیتی ـ نظامی، مانور میدهد و مشاوره میپذیرد و در زمینههای مختلف اعم از داخلی و بینالمللی و منطقهای موضعگیری میکند.
جریان چهارم گروههای اصلاحطلب هستند. این گروهها طرفدار توسعه متوازن و اجرای بندهایی از قانون اساسی به نفع حقوق ملت هستند. خاتمی را لیدر و رهبر خود میدانند و به تشکل و نهادهای حزبی نسبتا اعتقاد دارند و در چهارچوب قانون جمهوری اسلامی به انتخابات و مطبوعات آزاد فکر میکنند و با توجه به همراهی که دردوران انقلاب وجنگ داشتند هنوز در بدنه حکومت نفوذ دارند. جریان موسوم به دوم خرداد، اعم از مشارکت و مجاهدین اسلامی و گروههای ریز درشت آن و جریان کنونی برآمده در"حزب اتحاد ملت "، که درواقع به نوعی نسخه شیعی و اسلامی حزب اردوغان هست، اصلیترین گروههای این جریان میباشند. آنان یک جریان لیبرال سیاسی ـ اقتصادی هستند و با توجه به تکنوکرات بودن اغلب اعضای آن، دردانشگاهها و در بین نواندیشان دینی و طبقه متوسط جامعه نفوذ دارند. گروههایی از اینان به دلیل پیوستگی با بخش میانی جامعه خواهان سهم این طبقه در قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم هستند. در میان آنان افرادی با گرایشات مختلف ازسوسیال دموکرات، تا لیبرال و محافظهکار هم یافت میشود. بخش میانسال این گروه از رانت خدمات خود در دهه شصت سود میبرد و حاشیه امنیتی بیشتری دارند. البته به دلیل مواضع سیاسی خود، گروههای امنیتی و نظامیآنان را برنمیتابند و اینان را به محض فعال شدن به حبس و تبعید و... تهدید میکنند .
بعد از انتخابات هشتادوهشت و دهه نود، بخشهایی از این گروه نزدیکی بیشتری با گروههای سکولار و جنبش سبز پیدا کرده و مطالبات زنان و جوانان و اقشار متوسط را در زمینه حقوق بشر و مبارزه با حجاب اجباری بهتر پیگیری میکنند. این جریان نشان داده است در انتخابات اگر به آن مجوز داده شود بخشی از آرای بخش متوسط را داراست. طیفهایی از این گروه در حرکتهای مدنی و صنفی فرهنگیان و پرستاران و پزشکان و دانشجویان تاثیر گذار است. این گروه در این سالها قانونمند و آزادیخواهتر شده و بخشهایی از آنان خواهان تجدید نظر در قانون اساسی به نفع حقوق ملت هستند. البته باید دانست جریان اصلاحطلب و حتی سبزها، خواهان حفظ و بقای نظام جمهوری اسلامیو نظارت نوعی از ولایت فقیه در چهارچوب بینش آیت اله منتظری است و با گرایشات سکولار "چپ دموکرات و جمهوریخواه" رقابت دارند. برنامه این گروه به طور عمده در خدمت بخش متوسط قرار دارد. آنان خواهان صلح و آرامش در منطقه و توسعه متوازن هستند. افراد این جریان در بدنه حاکمیت نفوذ دارند، پایگاه عمده آنان بخش متوسط شهری و دانشجویان و استادان دانشگاه است، به مطالبات زحمتکشان و طبقه کارگر کمتر توجه میکنند و صرفا بنا به مصلحت از اعتصابات و اعتراضات کارگری دفاع میکنند. آنان با چپ و سازمانهای مارکسیست اختلاف جدی دارند و در نشریات وابسته به آنان نویسندگان با گرایش چپ جایی ندارد.
جریان پنجم: گروههایی از تحولخواهان یا جمهوریخواهان هستند که انتقادهای ساختاری و حقوقی به جمهوری اسلامی دارند و هدف خود را در قوانین جمهوری اسلامی محصور نمیکنند و خواهان حذف ولایت فقیه و اجرای قوانین سکولار و عدالت اجتماعی و حقوق ملت میباشند. بخش عمده آنان هواداران و اعضای گروههای چپ هستند که از سیاست براندازی پشتیبانی نمیکنند و به دمکراسی و حقوق زحمتکشان توجه دارند و مطالبات این نیروها در صدربرنامههای آنان است. تاکنون این گروهها درانتخابات نظام حاکم بهطور مشروط شرکت کردهاند و سیاستشان "شرکت یا تحریم" نیست و با توجه به موقعیت جناحهای حاکمیت و برنامههای اصلاحطلبان موضع میگیرند. این جریان به دلیل این که از طرف گروههای تندرو جریانهای امنیتی زیرضرب هستند، قادر به فعالیت علنی و قانونی درداخل کشور نیستند و بیشتر در فضای مجازی دیده میشوند. این گروهها در شرایط انتخابات و التهاب سیاسی فعالتر میشوند در میان این گروهها سازمانهای مدافع اقتصاد سرمایه تا مدافعان اقتصاد و سیاست سوسیالیستی و حتی سلطنتطلب طرفدار نظام پارلمانی نیز وجود دارد. نقش اقتصاد ی و میزان جایگاه اجتماعی آنان چندان روشن نیست. ولی همگامی آنان با اصلاحطلبان و یا برعکس مخالفت با آنان، در میزان فعال شدن کانونهای مدنی و بالا رفتن آرای اصلاحطلبان در روزهای انتخابات کاملا مشهود است.
جریان ششم طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامیمیباشد که عمدتا ازگروههای باقی مانده از نظام سابق و یا بازمانده از سازمانهای سیاسی دهه پنجاه هستند و سیاست عمومیاشان تحریم است. آنان خواهان تغییر رژیم کنونی و استقرار رژیم مورد نظرخود هستند و به روشهای مسلحانه وغیرمسلحانه تبلیغ میکنند. چون درداخل کشور حضور ندارند. نقش ومیزان تاثیرگذاری آنان را نمیتوان به درستی ارزیابی کرد. لازم به توضیح است طرفداران سرنگونی، در سالهای اول انقلاب به نوعی خودرا به داوری گذاشتند. در آن مقطع، در شهری مانند تهران، آرایی بیش از ده درصد را نتوانستد کسب کنند وبعید است در شرایط کنونی که منطقه در اختیار گروههای جنگطلب و افراطی قرار گرفته و مردم از جنگ و ناامنی وحشت دارند، آرایی بیشتر از سالهای اول انقلاب داشته باشند. نگاهی به نشریات و سایتهای آنان ومشارکت محدودی از میلیونها ایرانی خارج از کشور در میان فراخوانها، نشان دهنده میزان تاثیر گذاری آنان در داخل کشور نیز هست.
اما جدا از جریانهای سیاسی، مردم به طور عام نیز در سیاست نقش خودرا میزنند و موضع گیری خاص خودرا دارند و شرکت و یا تحریم را با توجه به درک و تحلیلی که کسب میکنند انتخاب مینمایند. مردم در یک کلام خواهان صلح، امنیت، رفاه و آرامش هستند و تحولی را خواهانند که برایشان هزینه کمتری داشته باشد. خبرها را مرتب دنبال میکنند. از جنگ و خشونت بیزارند و سعی دارند از هر گونه امکان، برای بهتر شدن زندگی خود استفاده کنند. حاکمان از این حس و خواست مردم شناخت دارند و برای ساکت نمودن آنان بهخوبی از این خواست عقلانی بهره میبرند و همیشه برای گرم کردن تنور انتخابات وضعیت را دوقطبی میکنند تا آنان را به طرف صندوقهای رای بکشانند.
خانوادهها به طور عموم از بخش متوسط گرفته تا زحمتکشان شهر و روستا فرزند دانشجو دارند و یا یکی از بستگان نزدیک آنان دانشجواست. اغلب این خانوادهها به نظر جوان دانشگاهی خود تمکین میکنند و طبق نظر او سیاست انتخاباتی خودرا برمیگزینند.
نزدیک هشتاد درصد مردم اعم ازخانوادههای شهری و روستایی از گوشیهای همراه و بیش از پنجاه درصد آنان از ماهواره استفاده میکنند و در محیط زندگی خود، در محله و کارخانه و دانشگاه و حتی روستاها، خبرها را از سیاسی گرفته تا اجتماعی و اقتصادی، به صور مختلف از فیلم و نوشته و پیام تا جوک و طنز رصد میکنند و با توجه به شرایط خود و آگاهی که از دوروبر خود کسب میکنند تصمیم میگیرند، مانند رای دادن به یا رای ندادن به کاندیداهای مورد تایید جناح نظامیـ امنیتی.
مردم به خصوص بخش متوسط در شرایطی خاص ممکن است با بخشی از فعالان سیاسی و یا صنفی که عملکردش مورد قبول و تایید شان باشد همدردی کنند. مانند پیگیری اخبار زنان زندانی، سرنوشت زندانیان، قتلهای سیاسی، فساد، همراهی با کارگران و بازنشستگان برای گرفتن حقوق معوقه و دستمزد متناسب با شرایط تورم و گرانی، همدردی با خواستهای اجتماعی از زدن واکسن کرونا گرفته تا... .
طبقه متوسط وگروههایی از کارگران و بخش وسیعی از دانشجویان و دانشگاهیان و حتی نظامیان درزمینههای فرهنگی، پوشش و آرایش و حتی تفریحات خود، از گوش کردن موسیقی و فیلم گرفته تا برخورد به روزهای ملی، مانند عید نوروز و سیزده بدر و چهارشنبه سوری و حتی مراسم مذهبی... جهتی کاملا مخالف با فرهنگ حاکم دارند و این نوع مخالفتها حتی بین خانوادههای سپاهی و ردههای میانی حکومت نیز دیده میشود.
گاه نیروهای امنیتی و رسانههای وابسته وادار میشوند، بر بسیاری از این پدیدهها چشم ببندند. اغلب دیده میشود نظم حاکم ناتوان و خسته از مقابله با حرکت مردم مجبور میشود عقب نشینی نسبی کند. مانند مبارزه ای که زنان و جوانان و دختران در زمینه حجاب اجباری پیش میبرند و یا نگهداری و نصب ماهواره که علیرغم انواع جمعاوریها و جرایم حکومتی به پدیدهای میلیونی و فراگیر در شهر و روستا تبدیل شده است و حتی صدا و سیمای حکومت مجبورشده برای جذب مخاطب به شبیه سازی برنامههای ماهوارهای اقدام کند. میزان استفاده از ماهواره و اینترنت و شبکههای مجازی در خانوادهها از مرز پنجاه میلیون گذشته و رژیم ناتوان از این اقدام فراگیر صرفا به فیلتر کردن بخشی از برنامههای آن میپردازد که در این زمینه نیز با شکست مواجه شده است. گروههایی از حاشیهنشینان نیز هستند که به دلیل بیکاری و فقر، امیدشان را برای هر گونه تغیراز دست دادهاند. آنان ناچار شدهاند به مشاغل غیرقانونی روی آورند که بهدلیل نوع کار و زندگیاشان با انتخابات بیگانه و اغلب با نظم موجود درگیرند و بیشترین آسیب اجتماعی را این ستم دیدگان متحمل میشوند.
نتیجه این که مردم با توجه به وضعیت اقتصادی و امکان عملی برای بهبود شرایط خود با توجه به اگاهی و زمینههایی که به طور اختصار اشاره شد تصمیم میگیرند که در انتخابات چگونه اقدام کنند.
چیزی که فعلا در زیر پوست جامعه میگذرد و مردم در کوچه و برزن و محل کار از آن حرف میزنند ترکیبی است از تلاش برای زندگی بهتر و سئوال این که فردا چه میشود. سئوالی که به سادگی نمیشود با تحولات پیچیده منطقه و مشکلاتی که در عرصههای مختلف از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ گریبان آنان را گرفته، بدان پاسخ داد.
افزودن نظر جدید
دیدگاهها
خواننده replied on لینک ثابت
مطالب خوب و قابل تأملی است برای بررسی بیشتر و اجتناب از موضعگیری بر اساس اخبار و یارگیری ها.