در روند معضلات و بغرنجیهای تاثیر گذار بر سمتگيرى جهان معاصر، سه رخداد مهم تاثيرات مشهودى بر سيماى رویدادها و سمتگيرى آن گذاشته است:
اولين رخداد، فروپاشى اردوگاه سوسياليستى بود. در نتیجه آن، تئوریسین هاى نئولیبرال الگوى حكمرانى "ليبرال-دموكراسى" را برترين نوع حكمرانى در دوران "پايان تاريخ" قلمداد كردند. آنان بىبديل بودن ليبرال-دموكراسى و "پايان تاريخ" را به مثابه روند بى بازگشت جهانى تلقی کردند و سمتگيرى آتی آن را با خوانشی جديد از سيما و آينده جهان در ذهنها شكل دادند. خوانشى كه در عرصه سمتگيرى نظم جهانى، گذار از "توتاليتاريسم به ليبرال-دموكراسى" روايت مى شد. بازتاب آن در عرصه اقتصادى، مخالفت با دخالت دولت، حتى در
حوزه سياستهاى اجتماعى، تبديل به اصلی مقدس شد. دفاع از مداخلات رفاهى امرى مذموم و حتى بر خلاف قوانين طبيعت و به تعبيرى مغایر با "نظم خود انگيخته اجتماعى" تلقى شد.
در ادامه روند جهانی شدن، حذف مقررات و كاهش محدوديت ها بر مبادلات مالى منجر به گسترش نابرابرى اجتماعى وعمیقتر شدن شكاف ها و گسلهاى طبقاتى گردید. به اين ترتيب موجب فقيرتر شدن كارگران و اقشار ضعيف تر، حتى در ليبرال-دموكراسى هاى ثروتمند، شد. ديرى نپاييد كه نا كارآمدی ليبرال-دموكراسى در عدم پاسخگويى به مطالبات جامعه عيان شد و تئوریسینهاى نئولیبرال كه زمانى الگوى حكمرانى ليبرال-دموكراسى را برترين نوع حكومتدارى در دوران "پايان تاريخ" مىدانستند، به تجديد نظر در تز "پايان تاريخ" پرداختند.
دومين رخداد، بحران "پاندمى كوويد ١٩" بود که در چهار سال اخير باعث چالشی جهانى شد. هنوز زود است با روايت هاى متفاوتى که در اين مورد بيان شده بتوان بطور روشن اظهار نظر کرد، که آيا بحران "كوويد ١٩" يك رخداد تعيين كننده و سرنوشت ساز در مسير تمدن بشرى میباشد؟
اما بحران پاندمى كرونا منجر به طرح مباحث و موضعگيريهايى در پيوند با سمتگيرى آتى جهانى شد و ناتوانى نئولیبرالیسم براى برون رفت از اين بحران را نمایان ساخت. بحرانى كه آثار روانى و جسمانى وسيعى را بر پيكره جامعه بشرى نهاد و مخاطرات فراگيری را در گستره جهانى در حوزه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى بجا گذاشت. از جمله اينكه ممكن هست، ويروسهاى بمراتب كشندهتر و علاج ناپذير آينده بشريت و تمدن بشرى را تهديد كند. متفكرين نئولیبرال همراه با امپراطورىهاى مالى جهانى سعى كردند در راستاى لاپوشانى محدوديتهاى ساختار موجود نظام بينالملل، جهت دفاع از نظم عملا موجود، برای تعين بخشيدن به سمتگيريهاى آينده باز متوسل به تئوری صف بندى تعيين كننده آينده بر مبناى "خير و شر جهانى" شدند.اينان كه كمترين دخالت دولت در امور اقتصادى و اجتماعى را "شر مسلم" مىدانستند، در اولين گام در مواجهه با بحران "كوويد ١٩" به تجديد نظر در نقش آن پرداختند و بر دخالت دولت جهت پيشگيرى ،توليد و توزيع واكسن و بالاخص كمك هاى مالى بلاعوض دولت به موسسه هاى مالى و توليدى كه از بحران كرونا متضرر شده بودند، تاكيد كردند.
پاسخ متفكرين و امپراطورى هاى مالى جهان براى بستر سازى سمتگيرى جهانى جبهه "خير و شر" جهانى اين بود كه اگر ويروس كرونا در كشور هاى ليبرال-دموكرات شيوع پيدا مى كرد، به دليل جريان ازاد اطلاعات، دامنه آن سريع محدود مى شد و اقدامات پيشگيرانه سريعتر انجام مى گرفت و در نتیجه منجر به فاجعه پاندمى نمىشد. اما از آنجايی كه منبع شيوع كرونا در كشور توتاليتر چين اتفاق افتاده، به پاندمى فراروييده و بشريت و تمدن بشرى را با خطر مواجه كرده و امكان بروز چنين تهديد هايى در آينده محتمل هست. بار ديگر براى مقابله با آينده جهان و ترسيم راستا ى نجات اينده تمدن بشرى، صف بندى جهانى دموكراسىهاى ليبرال دموكرات را عليه حكومت هاى توتاليتر مطرح كردند .
سومین رخداد تاثير گذار در عرصه بينالمللی، دخالت روسيه و جنگ اكراين است. در پيوند با بسترهاى شكل گرفته پيشينه و پيامدهاى آن روايتهاى متفاوتى نشر پيدا كرده است. سازمان ما هم نظر روشن خود را در اين مورد بيان كرده است.
اين رخداد، موجب شوك جهانى شد و با درگیر شدن آن با دیگر بحرانهای تودرتوی جهانی، بحران نظم بينالمللی عملا موجود را عميق تر نمود و آنرا با معضلات و پيچيدهگىهاى بیشتری روبرو کرد. هر روز که میگذرد جدیتر شدن نقش آن در روند سرنوشت جهان عيان تر میشود و ناتوانى نظم ليبرال-دموكراسى مبتنی بررقابت آزاد و دموكراتيك را عريانتر و محدوديت آن را آشكارتر مینماید. جهان " تكينه در حال گذار" با دلهره و اميد، نگران بازگشت به "جنگ سرد" و اميد به خرد گرايى جهانى براى استقرار مناسبات "چند جانبه گرايى" است. سيماى جهان، منكسرتر و متفاوت شده است، و معضلات مبتلابه آن متكثرتر از سالهاى پيشين هست. صلح پايدار، امنيت، بحران انرژی وگرانى حاملهاى آن، امنيت غذايى، بحران زيست بومى، پس لرزههاى پاندمى كوويد ١٩ و خطر شيوع سويه هاى جديد آن، تورم افسار گسيخته بینالمللی، تهدید امنيت شغلى و حتى کاهش رفاه حداقلى دموكراسىهاى ليبرال-دموكرات و نیز تهديد امنيت مسكن همراه با افزايش بهره بانكى، همگی زندگی و معيشت شهروندان جامعه جهانى را به مخاطره انداخته است. اهرم تحريم اقتصادى به ابزار جنگى در راستاى تغيير و تاثير گذارى بر حكومتها،به روند عمومى امپراطورىهاى مالى تبديل شده كه موجب تهدید معيشت و جان شهروندان شده است. ورزش به مثابه همبستگى، دوستى و رقابت سالم بين ملل آلوده به ابزار سياست و تحريم در گستره جهانى گردیده است، حقوق بشر تصعيف گردیده و معيارهاى دموكراسى تقليل يافته است. نتيجه اينكه جهان براى شهروندان جامعه جهانى هرچه بیشتر ناامنتر شده است.
در چنين شرايطى، ليبرال-دموكراسى به تجديد نظر در ارزشهاى "خدشه ناپذير" خود يعنى تقدس مالكيت و امنيت اطلاعات مالى بانكى پرداخت. تمام سرمايههاى سرمايه داران روسى را در اروپا نه تحريم، بلكه مصادره كرد. روايت حاكمان و امپراطورىهاى مالى جهان براى صفبندى آتى جهانى همچنان روايت "جبهه خير، ليبرال-دموكراسى" و جبهه ء شر "توتاليتاريسم "است. اما صلاح و خير جهان، سمتگيرى به سوی چند جانبه گرايى در نظم جهانى و تحقق آن است. نيروها و راويان اين سمتگيرى، شهروندان جامعه جهانى هستند. روايت هاى متفاوتى در رابطه با شرايط خود ويژه كنونى جهان توسط نحله هاى فكرى بيان شده است.
نحلههاى فكرى چپ، جايگاهشان نه در جبهه ليبرال-دموكراسى و نه در کنار توتاليتاريسم میباشد. بلكه بايستى در كنار شهروندان جامعه جهانى مدافع صلح، امنيت جهانى، روابط دموكراتيك در مناسبات بین الملل و چند جانبه گرايى ، برای تامين امنيت غذايى، حفظ محيط زيست، آزادى، عدالت و همبستگى جهانى ملل باشد. آرزو و تلاش بر آنکه سمتگيرى جهانى در اين راستا سير كند و به ثمر نشيند.
سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱
افزودن نظر جدید