مسئولان نظام اگر «کمی، واقعا کمی» در طی این سالها، تجربه کسب کرده و از کشورداریِ نوین آموخته بودند؛ «بهبودِ شرایط پیشکش، لااقل برای حفظ خود» اینقدر به خانوادههای زخم خورده و دادخواه فشار نمیآوردند، چون میدانستند که روزی صبر و تحمل ستم دیدگان تمام خواهد شد و این دُمل چرکین سر باز میکند و موجی از اعتراض به راه میافتد و آن روز دیگر نمیتوانند در برابر موجِ سهمگین دادخواهی و عدالت جویی دوام بیاورند.
جمهوری اسلامی چارهای ندارد و باید با این مساله برخورد کند و مسئولیت آن را بپذیرد. این چالشی است که باید با آن روبرو شود، ممکن است آن را به تاخیر بیاندازد، ولی دیر یا زود باید این بحران را پشت سر بگذارد، زیرا خانوادهها پاسخ میخواهند و مسئولان باید پاسخ دهند
این زن دلیر از سنین نوجوانی در رابطه با فعالیتهای پدر و برادرانش با زندان و پیامدهای آن آشنا شد و بعد با فعالیتهای عدالت خواهانه فرزنداناش زندگی کرد، درد کشید و تاب آورد و با تحمل تمام مشکلات، ایستادگی و عشق به زندگی را حتی به نوههایش آموخت. او سه دخترش را در سالهای 1353 تا 1355، در مبارزه با حکومت دیکتاتوری شاه از دست داد و در این حکومت نیز از همراهان دایمی مادران و خانوادههای داغدار بود و تا آخرین روزهای زندگیاش از پای ننشست.
مادر اسحاقی، مادری که سال های سال در کنار ما بود. او پسرش مهدی را در سال ٤٩ در درگیری های سیاهکل از دست داد و همواره به پسرش افتخار می کرد. او همواره تلاش می کرد که با روحیه ای بالا در کنار خانواده و مادران شاد و سرحال باشد. هیچگاه از او ناله ای نشنیدم و با آن صدا و لهجه زیبا همواره ما را به سوی خود می کشاند.