تمدن و علائم آن دو دارد. فرهنگ دردوره دیکتاتوری نقشی سیاسی به خود میگیرد، مثلاشاعر وارد مبارزه سیاسی واجتماعی میگردد چون مبارزه و فعالیت بدلایل خطرات سیاسی، شکل فرهنگی بخود میگیرد. فرهنگ فضایی است برای مطرح کردن هویت فرد. آن را انسان بوجود می آورد ونه طبیعت.
اگرچه با کمک ادبیات تاکنون مستقیما هیچ کارخانه یا موسسه ای به اشغال کارکنان آن درنیامده وهیچ قانونی بعلت انتقاد ادبی تغییرنکرده ویا بطور مشخص ادبیات به چیزی دسترسی نیافته، بااینهمه بدون ادبیات، جهان غم انگیزتر وغیرانسانی ترمیبود
امروزه اشاره می شود که تئوری ادبی مارکسیستی بدون نقد آثار رئالیستی بالزاک غیرقابل تصوربود. بوخارین میگفت، انقلاب باید فرمهای ادبی را نیز بغلطاند. بنظراو موضوع فرهنگ بعد از به قدرت رسیدن مردم مهمترین مشکل تمام انقلابات است. پیرزوی و شکست هرانقلابی بستگی به شکوفایی فرهنگی و ادبیات آن دارد. عقب افتادگی فرهنگی، سبب عقب افتادگی سیاسی میشود و خطری برای بازگشت توتالیتاریسم و بیزانسیسم است.