داستان در ایران باستان و افسانه ای اتفاق می فتد. در این فضا و مکان افسانه ای دنیا بدو کشور ایران و توران تقسیم شده است که بهر بهانه ای با یکدیگر می جنگند و دریایی از خون براه میاندازند. داستان...
هنر و ادبیات
اینجا در این خزانِ مرگ
کردستان -
زخمهای بی شماری از ؛
زندانها
اعدامها
کشتارها و...
بر تن دارد ،
لین شو(1852-1924) مترجم معروف چینی در طول عمر خود حدود 180 اثر ادبی اروپایی را به زبان چینی ترجمه نمود از آنجمله بعضی ازآثار موپاساد، وایتمن، لردبایرون، ارسطو، شکسپیر، دانته، بالزاک، زولا، فلوبر،...
سالن نمایش، مملو از جمعیت فارسی زبان و هم چنین اسپانیایی زبانها بود. اگر چه نمایش با زبان فارسی اجراء میشد ولی هم زمان ترجمه اسپانیایی متن نمایشنامه تماشگران اسپانیایی را نیز کاملا درگیر مضمون...
آقا جواد (با خنده): البته که نقش داشت منتها به طریق برهان خلف! (خنده هر دو نفر) داشتم این را عرض می کردم که روش بنده در همه این 39 سال، تماماً رعایت این مشی فقاهتی و ولایی بوده! و فکر و ذکرم در...
بر بلندای تپهی پوشیده از چمنی سر سبز مردی عینکی لاغر و بلند قامت به درختی تکیه داده بود و مراسم خاکسپاری را نظاره میکرد. چند قطره اشک روی گونههایش غلطید. گردنبند طلائی را که روز قبل از...
پرستو ساکت شد و بفکر فرو رفت. اینکه چه در ذهناش میگذشت، کسی جز خودش نمیدانست. گویی خواب میدید. نمیتوانست باور کند که در یک قدمی مرگ ایستاده است و حیات و هستیاش به مویی بند است. اگر شیمی...
تغییر روحیه و درهم ریختگی تعادل روانی پرستو از چشم همکاراناش پنهان نماند. آنهایی که دوستاش داشتند، سعی میکردند کمکاش کنند و کسانی که او را رقیب خود میدیدند در خفا با یکدیگر پچپچ میکردند و...
روز دهم بود که علی و اسماعیل به درمانگاه ویژه معتادین مراجعه کردند. برخورد کارکنان درمانگاه بسیار دوستانه و محترمانه بود. علی خود را معرفی کرد و مشکلاش را با پرستار مطرح کرد. پرستار که مرد جوانی...
آبجی مکثی کرد. به آن مرد چه بگوید و چگونه بگوید که دچار عذاب وجدان نشود؟ سیامک به او گفته بود که اسماعیل پدرخواندهی علی بوده. معنای پدرخوانده را خوب میدانست. برای او معنای پدرخوانده این بود که...
آرام بود. احساس بدی نداشت. کاری کرده بود که به نظر خودش، شاید سالها پیش باید انجام میداد. آن شب فهمید که میتواند از خودش از زن بودناش، از حریم خصوصیاش و از انسان بودناش دفاع کند. آن شب...
ناصر نمیدانست که پرستو در دورانی که در ایران بود، در دورهای که جامعه ملتهب بود و خانهی آنها به پاتوق رفقای علی تبدیل شده بود، در همان روزها و ماههای طوفانی بحثهایی را که ناصر به او تحویل می...
دخترک طعم تلخ بزرگ شدن در بی کسی و تنهایی را به پدرش یاد آوری کرد و گفت که روزهایی که از ورزش برمیگشت و یا مسابقه داشت و یا کلاس زودتر تمام میشد، تنها کسی بود که باید تنها به خانه برمیگشت در...
کارش در خانهی سالمندان موقت بود. استخدام رسمی نبود. هروقت لازم داشتند او را صدا میزدند. رئیس از کار او راضی بود. دلاش میخواست او را استخدام کند، ولی پرستو آموزش حرفهای نداشت. خوب میدانست که...
او امروز در جستجوی دکانی است که چهلوهفت سال پیش، یک نفر دوچرخهای در مقابل آن گذاشت و رفت، بیآنکه نعلبند صاحب مغازه آن را قبول کند. بی آنکه بداند این دوچرخه را حاج حسن نعلچیگر، امانت تلقی...
داخل پارک به دنبال آخرین نیمکتی که نان با پنیرش را خورده بود. تمام اطراف نیمکت را جست و سرانجام در گوشه ای از پایه آن لانه مورچه ها یافت؛ به دقت در کیسه را باز کرد سفره را گشود! هنوز دو مورچه بی...
روز اولی که شروع کرد دو زن سالمند که بیشتر اوقاتشان را با یکدیگر میگذرانند، به رئیس مراجعه کردند و از او خواستند که پرستو مددکار آنها نباشد. بقول خودشان: ''به این کله سیاه لعنتی اعتماد ندارند....
سهیمه هنوز بارقهای از زیبایی در چهرهاش دیده میشد. آن زن که در آن روزها دختری جوان و شاداب بوده مجبور به تن فروشی شده بود که لقمه نانی گیر بیاورد. وقتی سهیمه زندگیاش را تعریف کرد، پرستو علیرغم...
تقدیر من این بود که بارها و بارها به دنیا بیایم، و هر بار نیز در جستجوی معنای زندگی باشم! تا امروز که هزاران فرسنگ راه رفتهام؛ هزاران شهر دیدهام، واز میان میلیونها انسان شاد وغمگین عبور نموده...
شاید مهمترین پیام داعشی ها را ما نشنیدم. جهاد نکاح! آرە ما عمق تفکر پشت این ایدە را نیافتیم. باید خاورمیانە را با زنان تن فروش، اما از نوع عقیدتی آن، چنان پر کرد کە کسی فرصت فکر کردن بە تفنگ و...