آن پرونده قضایی که در پی شکایت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از من در سال گذشته ساخته و پرداخته شد، اما بر وفق مراد «شاکی» به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارجاع شده تا مرا به «اتهام» «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به مقدسات» محاکمه کند. نشست این دادگاه نیز سه روز پس از سالگرد قتل پدر و مادرم خواهد بود.
با ظهور دوران «اعتدال»، که امیدواری به امکان برگزاری مراسم بالا گرفت، این روال هم دچار استحاله شد. محتوای ماجرا، که همان ممنوعیت است، باقی ماند اما شکل و شمایل آن متفاوت شد؛ حالا ممنوعیت اعمال میشود اما از اعلام و ابلاغ رسمی آن پرهیز میکنند. امسال هم تکرار روال ممنوعیت را «حقانیت» آن فرض گرفتند و حتی خود را موظف به بیان دلیل ندیدند، بیهیچ شفافسازی دربارهی مرجع دستوردهنده و یا ابلاغ رسمی «دستور» منع.
امسال نیز به تهران خواهم رفت تا در سالروز قتل پدرومادرم، داریوش و پروانه فروهر، یادشان را در خانه و قتلگاه آنان گرامی دارم. در آستانهی این سفر شما را به یادآوری، به تلاش برای روشنگری و دادخواهی این جنایتها، و به گرامیداشت یاد قربانیان، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و فرزند خردسالش کارون فرامیخوانم
چند روز پیش از پخش آن ویدئو، شب از نیمه گذشته بود که دوست عزیزی از تهران ایمیلی برایم فرستاد. مقالهای بود پر از تحریف و افترا که من را به بهانهی یکی از کارهای هنریام متهم به «توهین به مقدسات» میکرد. بر اساس قانونهای حاکم بر ایران این اتهام، در صورت اثبات، سه تا ده سال مجازات زندان دارد.
به روایت بستگانم، که چند ساعت پس از واقعه خود را به آن خانه رساندهاند، ویرانی و غارت این بار ابعاد گستردهای داشته است. به گفتهی آهنگری که به کمک فراخوانده شده، ...
از آن روز تا کنون به معمای این معادله که با واژهی حق ساخته شد، فکر کردهام. به واژهی حق، که در این معادله، تهیشده از وزن و معنای خود، به ابزاری برای یک ترفند کلامی بدل شده است؛ نمونهی کوچکی از ترفندها که در آشفتهبازار سیاست سرزمین ما چه رونقی یافتهاند.
اکنون که یک بار دیگر سالگرد قتلهای سیاسی پاییز ۷۷ فرارسیده است، از شما میخواهیم تا در یادآوری و بزرگداشت آن جانهای شیفتهی آزادی، که شریان شریف زندگیشان در این روزها قطع شد، ما را همراهی کنید. همراهیمان کنید در پافشاری بر دادرسی عادلانهی جنایتی که بر آنان رفت، در ایستادگی بر روشنگری و دادخواهی جنایتی که بر دگراندیشان رفته است.
هیچ نشانهای در عکس به هویت مردگان اشاره ندارد، به آن التهاب و اعتراض گستردهی افکار عمومی که قتل آنها سبب شد. هیچ نشانهای در این عکس به پسزمینهی سیاسی آن واقعه و قتلهای سازمانیافته و حکومتی دگراندیشان اشاره ندارد.
در بازبینی گذشته درمییابم که برای من خودآگاهی به وظیفه ی دادخواهی همراه با پذیرش موقعیت مشاهده اتفاق افتاده است؛ در تبدیل فعل دیدن به موقعیت یک شاهد عینی. در چنین موقعیتی عمل دیدن چارچوب های انفعالی خویش را درمی شکند و خودآگاهی به مسئولیت شهادت به واقعیت دیده شده، زاینده ی کنش اعتراضی می گردد.
آنچه در این نشست به من گفته شد آنچنان دوپهلو و پرابهام بود که تنها پس از پرسشهای سمج و مکرر خود موفق به دریافت محتوای واقعی آن شدم. در ابتدا گفتند که برگزاری این مراسم در خانه مجاز خواهد بود. پس از چند جمله در باب لزوم حفظ نظم، که البته مورد توافق دو طرف است، اضافه کردند که "از شرکت گروهکها و ضدانقلاب و عناصر مشکوک که در صدد توطئه و جوسازی اند جلوگیری خواهد شد".
فاجعهی قتل های سیاسی آذر ۷۷ تنها یادآور سوگ و درد نیست، یادآور بزرگی انسانهایی ست که تا پای جان در برابر ستم ایستادگی کردند و یادآور اعتراض خودجوش مردم است به جنایتی که بر آنان رفت.
متاسفانه اکنون در ایران اکنون ما با این وضعیت رو به رو هستیم که تمامی وکلایی که چنین شیوه ی کاری مثل خانم نسرین ستوده داشتند خودشان به طرز بسیار شدیدی به زیر فشار رفته اند و خب این باعث می شود که پشت فعالین جنبش های مدنی خالی شود