و سیاهی آخرین روزنه را می بلعد
پرده نمایش فرو می افتد
بازیگران نقابهایشان را کنار
می زنند
تردیدها فرو می ریزند
توهم ،
رنگی از واقعیت می گیرد
در پشتِ سیاهی ،
چشم -
چشم را نمی بیند
دستها بهم نزدیک می شوند
و قلبها...
شعله های خشم
از پوستهِ ضخیم ِحصارِ ظلمت
می گذرد