او مثل غالب روشنفكران آلمانى زمان خود، مرحله راديكال انقلاب فرانسه را رد مىنمود. و با تكيه بر ايدهآلهاى يونان باستان، مهمترين معيار انسان بودن را، انسانيت او دانست. هردر، غير از تقاضاى پيشرفت اجتماعى، صلح را براى نسل بشر غيرقابل اجتناب ميدانست. مورخين چپ مينويسند كه “هردر“ گرچه متفكرى است مذهبى، ولى وى از موضع ضد جامعه فئودالى و ضد نارسايىهاى سياسى، دست به افشاگرى زد
موضوع مركزى رئاليسم، انسان در امور روزمره است؛ يعنى در كار و شرايط و روابط اجتماعى و طبيعى. در استتيك، رئاليسم، قطب مخالف فرماليسم و زيباپرستى بورژوايى مىباشد و ميكوشد تا رابطه هنر با واقعيات را نشان دهد. در روسيه قرن ١۹، رئاليسم ادبى كوشيد تا همرزم جنبش سياسى و اجتماعى شود
گروهى از مورخين ادبيات، امروزه شك در برابر جامعه بورژوازى، كه نتيجه يك انتقاد راديكال به موسسات فرهنگى و اجتماعى سرمايهدارى، و نشانههاى بيگانگى در تمدن مدرن و، شيئى شدن خردگرايى انسان، را دليل رشد سوررئاليسم ميدانند. استتيك سوررئاليستى، خود را موظف به بازگشت از استتيك سنتى بورژوازى بهحساب مىآورد و مخالف هرگونه نمايش و توصيف رئاليستى، حتا در رمان است
سخن از كسى است كه در زمان اسارت، زندانبان دژ باستيل افتخار ميكرد كه گاهى همراه او غذا ميخورد. سخن از كسى است كه مورخين، قرن ١٨ را قرن او ناميدند. سخن از كسى است كه نام واقعى اش: فرانسيس مارى آروئت- بود. سخن از كسى است كه عنوان “فلسفه تاريخ“ را نخستين بار بهكار برد. سخن از كسى است كه ميگفت:“روشنگرى، عمل است و نه تئورى“