هله حيوانِ كمان خورده ، كمين كردة مست
تيز دندان و برافروخته رخسار آمد
هله هشدار ، كه غوغای كبوترها را
كف گرفته به دهان گرسنه...
هله حيوانِ كمان خورده ، كمين كردة مست
تيز دندان و برافروخته رخسار آمد
هله هشدار ، كه غوغای كبوترها را
كف گرفته به دهان گرسنه...
همگام با جنبش جهانی ضد وال استریت
نه یک تنم، که تن به تن، چو قطره ها به موج
به سویِ امنِ ساحلی ز دستهایِ کار
...
ای ساقیان سیمین تن
هلا
ای ساغران مالامال از می
هلا
ای باده نوشان فرو خورده، نشییه مستی در رنج
ای نازیان عصر!
نه
ما، نمی توانیم
سر برده زیر برف و
نبینیم آشکار
آنجا که دریا نیست دریا
در دل ندارد شور و غوغا
غمگین نشسته بر سر راه
دلریش از نیش سیاه ِ کژدم ِ یأس
فرسوده...
آنک بهار
درچارسوی این کره ی خاک
فریاد می کشد.
و ان شاخه های خشک زمستانی
از خواب دير باز
بیدار می...
اگر بیگانه با خویشیم و
با هر آشنایی نیز
بیگانه،
همه از این نظام کور و پر آشوب و
"شر" مایه ست...
فیکریمه گلدیقجا آیریلیق گونو بولود تک چاخنایب، یاغماغیم گلدی او یاتان مزار دا انون یانیندا حیاتدان آیریلیب اؤلماغیم گلدی
سیاوش وارانی که
در گذار از خرمنهای آتش
هرگز خم برابرونیا ورده اند
وهر بار
بااین کار...
گوشم را بر دل خاک نهادم برایم از دلداگیش با باران گفت به دل آب گوش فرا دادم از عشق خود با چشمه ساران سخن گفت
این فال حافظ را به دردم میفروشم
اسپند آتش میزنم از روی اجبار
تنها همین یک شاخه گل از صبح مانده است
این بهرهام بوده است از یک روزِ پُر کار
آنگاه که پسر من
به دنیا آمد،
کودکانی در کره به دنیا آمدند
که چون گلهای آفتابگردان زرد بودند
مک آرتور (۱) آنها را درو کرد
ما خام ما ندگان
سر برده زیر برف
چون کبک ساده لوح
دل کرده خوش به این که بهاران تازه ای
در حال زادن است
شرمت اگر كه نیست
كابوس كیفر كردەهایت
اكنون هم
مگر به بیم نمی آشوبد
خوابت را؟
بیرجه یولدا خالچاندا بر شکیل سال گؤرنلرین دیز لرینی قورودسین بر شکیل سال ارباب لری قورخودسون ظالم لرین بارماخلرین د یؤیؤنله سلیمان تک قالخ دیو لری زنجیرله گوی خالچانی آلان ساتان بیلسین کی
به روی شاخه ای خشکیده و بی بر
نشسته مرغ جادوگر
و می خواند به هر دم سحر پر افسون
برای کاروان های به ره مانده
چنان در درد و رنج و بی طبیبم که نمی دانم بهار عمررا آیا ببینم نوبتی دیگر؟ پس از آن روزگار تلخ و شیرینی که بر من رفت بود آیا که قبل از مرگ ببینم موسمی دیگر؟ شعر از هیمن شاعر نامی کرد