"شور ِحماسهای در خون و خوی ماست
دنیای دیگری درپیش ِ روی ماست
آ نجاکه رو به نور
ازذهن ِ پرطراوت ِ شب
می گذشت
ماه!
ماننده ی غزل
پر
بودازخیال!
"شور ِحماسهای در خون و خوی ماست
دنیای دیگری درپیش ِ روی ماست
آ نجاکه رو به نور
ازذهن ِ پرطراوت ِ شب
می گذشت
ماه!
ماننده ی غزل
پر
بودازخیال!
از ستیغِ کشیدۀ البرز
تا سرِ سرکشیدۀ کارون
آتشِ دامنِ شقایق ها
درگرفته به دامنِ هامون
تقدیم به حسین رزاقی تندیس سازی که گاه متحیرم! این اوست که با دستان هنرمندش به واژه های شعرم جان می بخشد یا کلمات من است که پیکره های او را زنده می کند
تا خرد و كلان پشت و پناهت شده امروز
برخیز به تدبیر، كه این حكمِ زمان است
ای سروِ سیه چشم كمر راست نگهدار
كامروز دو صد چشمِ سیه با تو چمان است
زبان ام را بسته اند
وچشمان ام را،
گوش هايم
ودستان ام را
تيره شبان سحر شود
بي تو خزان ما كجا، اي همه جان، به سرشود؟
جان و جهان ماتويي، جان تو كي هدر شود؟
با تونسيم نوبهار...
سیاهی ات سیاهی ست،
بی آن که خوابی را در چشمانی برنجاند،
و رویای ِ خوابی را در سنگینی ِ پلکی پرپر کند
،،اینک منم كه بجان تو ضربه می زنم
هرچند جان خسته خویش از دست می دهم ،
اما تو نیز ضربه جانسوزمن ، خواهی چشید ،،
بدان!
زین سیل بیامان
بس سهمناک تر!
سیلی ست،
کز بهاره ی جانها ست
در غریو!
با قایقم برویِ موج،
بی ساحلی به دیدِ چشم،
قایق بدستِ طوفان سپردم و خود را بدستِ شب.
گفتند:
- در برق ِ سکه شد سرتاسرِ زمین،
گر ساحل ِ نجات طلب می کنی هنوز!
باورم نیست ولی،
کاسهء گلبرگِ،
گل معصومِ شقایق،
ز ستم پر پر شد!
چون سر عاشقان ِشیفته ات، دل به آزادگی فریفته ات سبز می خواهم ای سرای امید، از همین لحظه تا همان جاوید!
هر جا برابرم چه اگر هست دیو و دَد،
هر جا برابرم چه اگر هست دام و بند،
جاری نمی شوم مگر این بند بَر کنم،
در گیرودار ِره،
دندان ِدیو ودَد به یکی سنگ بشکنم
می خواهم نجیب باشم٬ چون بید مجنونی٬ ایستاده در کنار رودی٬ با فروتنانه شاخه هایی٬ آویخته بر بستر آب.
تا طغیان شورانگیز زندگی را٬ نانجیبانه ننگرم.
با سپیدی آزادی
براهی نا همگون
و یگانگی را می طلبی
تا نا همگونگی را پاس بداری
و در سر زمینم ایران دامن بگستری.
ای گرد رهگشا
نهیبنده تر برآی!
اسب سپید بال
شتابنده تر بکوب!
شط امید ها
خروشنده تر بجوش!
صبح می شود
در قلبم آفتاب تو تصویر می شود؛
آن خواب رفته ماه
بر شاخه های جنگل احساس های دور
تعبیر می شود...
دست می کشم بر گلبرگ ها صورت های جوان پیکرهای بی جان؛ ربوده می شوم ریپ می شوم پهلویم را می شکافد نیش چاقو گلوله بر قلبم ..... سنگینی می کند وای ... سوختم