دنیا در چشمانم
سیاه،
در حال غبار شدن است
این است کیفر خواست زندگی !؟
چه فایده...
آرزوهایم چه می شود ؟
دنیا با آدمها و چیز های خوب -
دنیا در چشمانم
سیاه،
در حال غبار شدن است
این است کیفر خواست زندگی !؟
چه فایده...
آرزوهایم چه می شود ؟
دنیا با آدمها و چیز های خوب -
کسانی نشسته اند، ردیف،
زیر سایه بیدهایِ سر برافراشته، در
محو شده اند در خود،
گم شده اند انگار، چون ریگهایی در تالاب
بهاران در راه است
قلب پروانه ها باز به تپش در می آید
و سر و صدای گنجشکان
بر گوش بهار می نشیند
می دانم؛
که فردا، تو در کنارم هستی
می دانی ...
تو را هنوز نمی شناسم
و تو من را هرگز ندیده ای؛
اما می دانم
مرا به جا خواهی آورد
آخر من دوست توام
و...
در این خاک رنگین شده از خون!
تو بگو !
این شاخه گل را؛
بر کدامین گور جانباخته باید گذاشت؟
تو بگو!
با چشمان تر؛
کدام ستاره سرخ را
در دل باید زنده نگاه...
صلابت کوه در صبوری و
درخت پیر را از سایه اش !
بایدش! دید
مثل رودخانه که شجاعتش را
در زلالی و رفتن ش عریان عریان است!
تو ای سپیده در قعر تاریکی؛
نوری... که هنوز بر سیاهترین
روزنه ها می تابی،
عشقی ... و بر آلام خیلِ دلسوختگان مرحمی
تو خورشیدی جهانتابی
مادر نوشیروان راستین بودی،
مادر جمع سواران عدالتخواه و آزاده،
سروهای جنگل هستی،
سروهای سربلند و سبز،
سروهای جنگل خاور.
هزاران پروانه،
مقابلِ چشمانت
بال گشوده اند،
قصد پرواز داری،
بال که می گشایی،
پرده های سیاهی در آتش می سوزد.
اما غافل نماندیم...!؟
از آنچه بر اسماعیل گذشت
آنچه بر کارگران هفت تپه
کارگران فولاد اهواز
و بر...
گذشت
اسماعیل،
تنها نماد است،
نشانه است
اگر از خوابِ شبِ یلدا ما برخیزیم
اگر از خوابِ بلندِ یلدا ، برخیزیم
ما همین فردا
کاری خواهیم کرد
کاری کارستان....
سراسر نور و پیروزی،
ازآن بهتر چه می خواهیم؟
به ره مانیم تا آید سپیده،
شاد و شورفکن.
برافرازیم آنگه پرچم آزادی میهن.
کارگران فصلی کنار خیابان
نا امید چشم به راهند.
کسی می آید،
که،
شاید سراغشان را بگیرد؟
اینها که گفتم؛
فرار از دوزخ نیست
هپکو در آتش می سوزد
باز شلاق و باز زندان و...
فقرِ عریان،
نیامدی که ببینی به گاهوارۀ شب
مرا به سینه چه شور و به سر چه سرمستیست
کبوترانِ پیام آورنده میگویند
درونِ سینۀ ما، عاشقانهپیوستی، ست
آیا شراره های امید است این،
گلنوش آفتاب،
درجام باده ام،
سرشار عطر گلِ ِ خورشید؟