در فاصله زمانی بهمن57 تا اوايل 59 سازمان چريكهاي فدائي خلق که از لحاظ شمار طرفداران به قوي ترين جریان چپ کشورمان مبدل شده بود، علی رغم لغزش ها و زیگزاگ هایی در مواضع سیاسی اش مورد اعتماد و طرف مراجعه نیروهای سیاسی و توده های زحمتكش بود و با صلابت در راستاي خواستهای نه چندان منسجم اش گام برمی داشت. جریان انقلاب 57 و شكست و مصادره آن توسط روحانیت و طرفداران آنها، موجب تشتّت و پراكندگي در سازمان فدائيان خلق گردید. این روند مخرب چنان سريع عمل می نمود، که طی کمتر از سه سال چهار انشعاب مهم را در سازمان شاهد بودیم. البته خود منشعبین نیز در ادامه با انشعابات مکرری روبرو شدند که حتی به درگیری های مسلحانه هم انجامید. این انشعابات بحران های ایدئولوژیک، سیاسی و البته تشکیلاتی را بدنبال داشت، که پس از گذشت نزدیک به سه دهه هنوز آثار مخرب آن را می توان شاهد بود.
واقعه 30 خرداد فرصت را برای نیروهایی که از مدتها قبل در پی تسویه حساب و سرکوب مجاهدین بودند، فراهم ساخت. اشتباه رهبری سازمان مجاهدین خلق و لجاجت کودکانه آنان بر روی مواضع خود و استفاده از سلاح و صفآرایی و سنگربندیشان در برابر جمهوری اسلامی، آنان را در شرایطی آچمز قرار داد، و راه بازگشت را بروی خیل عظیم اعضاء و هوادارانش بست. به نظر ما سیر حوادث غیر از این هم میتوانست باشد، اگر رهبری مجاهدین خلق در دام حاکمیت گرفتار نمیشدند. متاًسفانه تصمیم جناحی شرور و بنیادگرا برای کشاند مجاهدین به این دام خونین با محاسبات غلط رهبران مجاهدین ثمر داد، و شد آنچه که نباید میشد.
سالها قبل از انقلاب 57 چه در زندانها و چه بیرون از زندان روابط مجاهدین خلق با دیگر جناحهای مذهبی خصوصاً روحانیت رو به سردی گراییده بود. که در ادامه واقعه 30 خرداد 60 را به وقوع پیوست؛ واقعهای که در تاریخ مبارزات سیاسی کشورمان یک حادثه بسیار غمانگیز و مصیبتبار بود، و مردم ایران همیشه سنگینی آن را بر دوش خود احساس خواهند کرد. بررسی این فاجعه نیازمند پرداختن و بررسی رویدادهای یک صد سال اخیر از مشروطیت به این طرف است.
در چند سال اخير بخش وسيعي از مسئولين جمهوري اسلامي ، با خريد سهام واحدهاي مختلف توليدي، در سيستم اقتصادي موجود در جايگاه كارفرما قرار گرفته، خواستهاي اقتصادي خود را در كسوت قوانين جديد بر نيروي كار تحميل كردهاند. نگرشي كه مدافع منافع کارفرمایان و در تقابل با كارگران، عملاً به ابزاري در دست كارفرمايان تبدیل شده¬اند و دیدگاهی كه نيروي كار را ماشين و ابزار ميپندارد، نمی¬تواند حافظ منافع مهمترین عامل تولید یعنی کارگران باشد.
تقسیم جنسیتی رهآورد تقسیم طبقاتی بوده برای استیلا. استیلای جامعه طبقاتی مردسالار بر تمامی ارکان جامعه از جمله بر نیمی از جامعه بعنوان جنس دوم، بعنوان مادری تولیدگر و ارضاکننده نیازهای جنسی مرد. به باور مارکس اسطوره مادر ایثارگر و زن فداکار سال ها زن را از آنچه بود دور کرد.