خاطرات منتشرنشده از عبدالحسین زرینکوب
عظیم زرینکوب سپس خاطراتی درباره حافظه قوی برادرش برایمان تعریف میکند: زرینکوب کتابخانهای در ساختمان بهجتآباد داشت. هر سال من این کتابخانه را مرتب و تمیز کردم. در سال ۷۴ زمانی که کتابخانه را تمیز میکردم دو کارتن دیدم که شامل رسالههای لیسانس و فوق لیسانس دوره دانشکده معقول و منقول بود. احتیاجی به آن رسالهها نبود و من آنها را کنار میگذاشتم. به رسالهای رسیدم که جلد قهوهای داشت و رویش چیزی نوشته نشده بود. زمانی که خواستم کتاب را کنار بگذارم، گفت: «آن را دور نریز، این رسالهای است از یک دانشجو که در سال ۱۳۳۶ با عنوان فلان موضوع نوشته شده است و چقدر عالی نوشته، این کتاب باید چاپ شود.»