بنا به خبر خبرگزاریها، امروز حسن روحانی در نامه ای به علی خامنه ای توصیه های خامنه ای در پیام نوروزی اش را “مایۀ دلگرمی” خواند و با قبول تلویحی انتقادات خامنه ای به کارنامۀ دولت روحانی، اظهار اطمینان کرد که “کاستیهای موجود هم جبران خواهند شد، و دستاوردهای ملموستر در اشتغال جوانان و معیشت اقشار کمدرآمد، کارنامه پرافتخار نظام را درخشانتر خواهند ساخت”.
از نظر پوشیده نمی ماند که نامۀ روحانی به خامنه ای خالی از “نعل وارونه” نیست. این کیفیت قابل فهمی است برای دفاع غیرمستقیم روحانی از کارنامۀ دولت خویش. اما آنچه مبهم باقی می ماند و سؤال برمی انگیزد، اطمینانی است که روحانی به جبران کاستیهای موجود و دستاوردهای ملموستر در اشتغال و … دارد. قطعاً روحانی می داند که تا مدت باقی مانده (یا به مطایبه می توان گفت مدت باقی نمانده) تا انتخابات آتی ریاست جمهوری، نه از کاستیهای موجود کاسته خواهد شد و نه در اشتغال جوانان دستاوردی به دست خواهد آمد. پس میدان سخن و منظور او فراتر از یک ماه و نیم آینده است؛ دور دوم ریاست جمهوری خویش است.
اما روحانی همچنین باید در این دور نخست ریاست جمهوری اش، و خاصه پس از توافق برجام، تشخیص داده باشد که پس از این توافق، یعنی درست در هنگامی که سامان اقتصاد به موضوع مرکزی رسالت دولت او تبدیل شد، دولت او به دولتی بی رسالت تبدیل شد؛ دولتی که جز رساندن امروز به فردای امور جاری، کار دیگری نداشت و نمی توانست داشته باشد. علت اصلی این دگردیسی هم چیزی جز تضاد بین الزامات واقعی سامان اقتصاد بحرانزدۀ کشور و “سیاست” میان تهی و پوچ اقتصاد مقاومتی و اخذ روش “اعتدال” توسط او نسبت به این سیاست پوچ نبوده است.
سرانجام این که روحانی همچنین باید تشخیص داده باشد که میدانی که خامنه ای برای سلطه بر او در دور آتی ریاست جمهوری اش، و راست افراطی برای پایان دادن به ریاست جمهوری اش گشوده اند، همین میدان اقتصاد مقاومتی است؛ در تعبیری “عدالتخواهانه” و در منظوری ایدئولوژیک از اقتصاد مقاومتی.
اگر روحانی این ها را تشخیص داده باشد، آن گاه روشن نخواهد شد آن اطمینان نزد او از کجا حاصل آمده است.