وضعیت تغییر یافته است و کسانی که قبل از ٢٢ خرداد ٨٨ اصلاح طلب خوانده می شدند دیگر نمی توانند با همان باورهای گذشته اصلاح طلب باقی بمانند. نظامی که آنها خواستار اصلاحش بوده اند، نظام قبل از کودتای انتخاباتی بود که اگر کودتا رخ نمی داد، اصلاح طلبان حداقل به برخی از خواسته های اصلاحی خود می رسیدند. ولی اراده ای در درون نظام می خواست ثابت کند که این نظام اصلاح پذیر نیست. امروز یکسال و اندی پس از کودتا همه چیز دستخوش تغییرات اساسی گشته است. از طرفی نظام جمهوری اسلامی، خود را نظامی مقدس می شمرد که با خواست الهی و خون شهیدان آبیاری گشته است. اما در قماری یکشبه! تمامی تقدسی را که هنوز در ذهن باورمندان، به مقدس بودن نظام نقش بسته بود، را باخت و بر فنا داد. جوانانی در خیابان ها و زندانها چنان چهره ای از نظام «مهرورز و عدالت پرور» دریدند که ایده یک نظام مذهبی در ایران تا سال ها دگر سر نتواند راست کرد. نظامی که بال و پرش در آتشی که خود افروخت، بسوخت و برباد رفت. اصلاح طلبی که تا قبل از انتخابات به هر حال خامنه ای را به عنوان رهبر نظام می شناخت و قبول داشت، امروز وی را به عنوان رهبر کودتاچیان می شناسد و وی را در همه جنایات و فجایع یک سال اخیر مسئول می داند. اصلاح طلبی که تا قبل از انتخابات خود را بخشی از این نظام مقدس می شمرد، پس از انتخابات خود را در مقابل هیولائی یافت که با نظامی که قصد اصلاح آن را داشت، در ذهن اش قرابتی ندارد. برای اصلاح طلبان خطوط قرمزی تصویر شده بود که مجاز به پای نهادن بر آن نبودند و شگفتا که خود خطوط قرمز را برداشتند و امروز دیگر برای اصلاح طلب قبل از انتخابات خطوطی برای رعایت نمانده است.
هر روزکه می گذرد بر باورمندان سکولاریسم افزوده می گردد و ریزش اصلاح طلبی در سبد سکولاریزم را شاهدیم. شاهدیم که مردم بنا بر تجربه دریافته اند که بهتر است دین و ایمان را در پستوی خانه نهان کرد تا بازیچه قدرت نگردد. با وجود آنکه گریز از اسلام حکومتی فزونی گرفته است ولی این به مفهوم عدم نیاز به مذهب نیست. گرایش شدید به صوفی گری و ادیانی چون مسیحیت در ایران هجوم مردم به سوی ادیان غیرحکومتی یا گرایش قوی به سوی سکولاریزم رانشان می دهد. می توان گفت، جنبشی که بتواند خامنه ای را برکنار از قدرت کند، و در صورت سقوط کامل حکومت، اکثریت مردم زیر بار ولی فقیه حتی مشروطه هم نخواهد رفت. برای برقراری حکومت مشروطه فقیه و یا همان چیزی که حجاریان تئوریزه کرده بود همانقدر دیر است که آمدن دولت بختیار برای حفظ نظام مشروطه سلطنتی دیر بود.
جمهوری اسلامی چندان در باورهای مردم رنگ باخته است که جناحی از سران کودتا که بقول خامنه ای در تاکتیک متفاوتند، ناچار بجای اسلام، اسلام! ایران، ایران! می کنند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی قبل از سقوط کاملش مرده است و امروز هر چه هست رفتنی است و بوی الرحمان اش به بینی خودی هایش نیز رسیده است. شاید پرسیده شود پس این همه بگیر و ببند دیگر چیست، اگر طرف مرده است؟ یکی از دلایل مرگ جمهوری اسلامی همین دست و پا زدن ها و جان دادن هایش است. وحشت زده و هراسان بگیر و ببند راه انداخته است و گاه با سر و صدای مهیب تلاش دارد تا بگوید نمرده است.
به همین دلیل ساده که نظام مرده است، دیگر اصلاح آن ممکن نیست. نمی توان نظامی را که مرده است یا شاید حتی بتوان گفت از ترس تغییر خودکشی کرده است، اصلاح کرد. تمام تلاش باید در این تمرکز یابد که نقل و انتقال به وضعیت جدید با کمترین هزینه ممکن شود. به دلایلی که برشمردم تلاش پاره ای از جناح راست برای تلطیف وضعیت فعلی را بیهوده و دیرهنگام می بینم که حکایت داروی پس از مرگ سهراب دارد. شک و تردیدی که برخی حتی به حسن نیت این افراد کرده اند هم ناشی از همین وضعیت فعلی است، در حالی که قبل ازمرگ مغزی نظام اصلاح طلبان از چنین گرایشاتی استقبال می کردند.
اگر از من پرسیده شود که در وضعیت فعلی چه باید کرد؟ خودم هم پاسخش را دقیقن نمی دانم ولی توصیه ام به اصلاح طلب سابق حداقل آن است که نخست باید وضعیت جدید را درک کرد. دیگر نمی توان بسان قبل از انتخابات خواهان اصلاحات در چهارچوب نظام بود. باید درک کرد که نظام جمهوری اسلامی مرده است. و چهارچوب دگر آن چهار چوب سابق نیست .اشتباه نکنیم منظور این نیست که هیچ قدرتی بر سر کار نیست، منظور این نیست بلکه حرف این است که آنچه بر سر کار است دیگر آن نظام جمهوری اسلامی که در سال ١٣۵٧ بر سر کار آمد نیست و ریشه ای برای بقای دراز مدت ندارد. نظام رفت و اصلاح طلبی را هم با خودش برد. پس باید برای این وضعیت آماده بود و زمینه های تدریجی انتقال کم درد را فراهم کرد.