نتایج انتخابات ۲۴ خرداد نشان داد که رییسجمهور منتخب در روستاها و شهرهای کوچک بیش از شهرهای بزرگ و مراکز استان رای آورده است. بر این اساس میتوان گفت که اقشار فرودست و متعلق به دهکهای پایینتر درآمدی بیش از اقشار فرادست، طبقه متوسط و بالاتر به ایشان رای دادهاند. مهمترین پرسش این است که این وضعیت چرا و چگونه پدید آمده است؟ اهمیت این سوال وقتی جدی تر است که توجه کنیم پاره ایی شعارهای دیگر نامزدها از این جهت میتوانست نمودهای جذابتری داشته باشد؛ آنجا که یکی از آنها پیشنهاد یارانه ماهانه نفری ۱۲۰ هزار تومان را میداد و دیگری اساسا گفتمان خود را عدالتخواهانه و با تکیه بیشتر بر قشر فرودست قرار داده بود. تحلیل کمی آرای نامزد پیروز نشان میدهد که این آرا بیش از آنکه بر مطالبات اقتصادی صرف تمرکز داشته باشد به دلایل دیگری بوده است. بیتردید آقای روحانی در بین نامزدهای شش گانه مشهورترین نامزد نبود ضمن اینکه فراگیری رسانههای مکتوب و اینترنت و ضریب نفوذ آنها نیز در مناطق روستایی و شهرهای کوچک اگر ناچیز نباشد بسیار کم است و تلویزیون نیز در طول سالهای گذشته کمتر از بیشتر نامزدهای دیگر تصویر و سخن او را پوشش داده بود. در این صورت سوال مقدر این است که دلایل این اقبال در روستاها و شهرهای کوچک کدام بودهاند؟ پاسخ دقیق به این سوال نیازمند یک تحقیق فراگیر است اما در حد شناخت و گمانههای شخصی میتوان گفت که احتمالا در این دوره از انتخابات مثل انتخابات دوم خرداد ۷۶ از دید رایدهندگان، «سیاست» مجددا بر سایر شئون اجتماعی برتری داشته است. وقتی از سیاست سخن میگوییم صد البته جنبههایی از آن مد نظرمان است که زندگیهای روزمره را کاملا تحت تاثیر خود قرار میدهد. مثلا اگر واردات بیرویه محصولات کشاورزی، به اساس باغداری آسیب بزند یا اگر قیمتگذاری منطقی برای خرید تضمینی غلات صورت نگیرد یا در روند خرید این محصولات بیعدالتی فراقانونی صورت گیرد یا کسی در راس امور شهر یا روستا قرار گیرد که محبوبیتی ندارد و امیدها را به ناامیدی مبدل ساخته باشد یا اگر مردم ببینند خوشنامترین همولایتی آنها خانهنشین و تحقیر شده است و… اینها همه با هم پتانسیلی را ایجاد میکند که پیش از آنکه یک روستایی یا کسی که در شهری کوچک زندگی میکند تنها به سهمیه یارانهاش فکر کند او را مجاب میسازد که انگیزهمند، فردی را برگزیند که روالها را به امید دستیابی به وضعیتی بهتر تغییر دهد. با این اوصاف دولت آینده کاری بس دشوار در پیش رو دارد. از یک سو ایجاد تغییر به میزانی که کارشناسیتر و راهبردیتر باشد زمانبری بیشتری هم دارد و از سوی دیگر محدودیتهای منابعی یا ساختاری در برابر پارهیی تغییرات وجود دارد. به نظرم خلأ بزرگی که در این زمینه هست این است که بیشتر تشکلهای موجود از منافع طبقات متوسط یا قشر خاصی از آنها دفاع میکنند و تشکلی که بیشترین همت را برای دفاع از اقشار ضعیف جامعه داشته باشد خیلی کم است. در هشت سال گذشته شخص آقای احمدینژاد گفتمانی را ایجاد کرد که به نظر میآمد بیشترین میلش در برقراری ارتباط با این طبقه است. حال که او بدون پشتوانه از قدرت خداحافظی میکند و با آرای تغییرخواهانه اخیر، بعید است بتواند حداقل در کوتاهمدت گوی سبقت را در جلبتوجه این طبقه نسبت به رقبایش نصیب خویش سازد.
این یادداشت توجه شخص آقای روحانی و حامیان او را به این مهم جلب میکند که بیشترین حامیان ایشان در دهکهای پایینتر جامعه هستند و هرگونه نادیده گرفتن آنها هم در سیاستهایی که در آینده تدبیر میشود و هم در سهمی که در رقابت با سایر طبقات برای آنها در نظر گرفته میشود بسیار مهم است.
از همین زاویه مهم است که ضریب جینی به عنوان شاخص عدالت اجتماعی ظرف سالهای آینده کمتر شود و همچنین است شکاف بین دهکهای درآمدی بالا و پایین. این شاخصها با وجود رویکردها و گفتمان آقای احمدینژاد در سالهای صدارت او نسبت به دولت توسعهگرای آقای خاتمی روندی معکوس داشت و مردم هم تاثیر این را در زندگیهای روزمره خود میدیدند. سخن اصلی این یادداشت دو چیز است: اول اینکه دولت نمیتواند حتی در کوتاهمدت، به طبقات محروم و ضعیف به نسبت سایر طبقات اولویت کمتری بدهد و باید در تدابیرش برای آنها چتر حمایتی مناسب پیشبینی کند.
دوم هم اینکه در جامعه مدنی تا اطلاع ثانوی یک خلأ جدی در حمایت از این قشر وجود دارد و باید هشیار بود که فردا شعارهای توخالی فرصتجویان آنقدر صدایش بلند نباشد که عملا خیرخواهیها توجیهی نیابد.