گفتمان اعتدال روحانی در انتخابات دورە سیزدهم ریاست جمهوری، در ماههای اول صدارت خود بر کرسی قدرت، می رود فضای سیاسی را در کلیت خود متاثر از خود کند. این تاثر کە اول خود را در قالب تغییر در بافت هیئت دولت نمایاند، بدنبال خود و در روندهای آتی در یک سلسلە موضع گیریهای کلامی و رفتاری نیز خود را بە ظهور رسانیدە کە امید بە پیشرفت این گفتمان را در کنش های سیاسی بیشتر از پیش کردە است.
در حوزە کلام و رفتار می توان بە موارد زیر اشارە کرد:
ـ حوزە سیاست اتمی، (از جملە سخنان علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران کە گفت ایران آماده است به اختلاف بر سر فعالیت های هسته ای خاتمه بدهد، و سخنان ظریف در مورد حسن نیت و نتیجەگرایانە بودن مذاکرات)،
ـ حوزە سپاە، همگرائی نظری خامنەای و روحانی، (تاکید هر دو نفر بر عدم ضرورت فعالیت این ارگان نظامی در حوزە سیاسی)،
ـ تغییر در حوزە کلان ـ رفتاری در بعد سیاست خارجی و بویژە در رابطە با پروندە هستەای و آمریکا، (تاکید روحانی و بدنبال آن خامنەای بر مذاکرە و دیپلماسی)،
ـ و بدنبال آن تغییر جزئی تر در رفتار سیاسی نسبت بە زندانیان سیاسی (آزادی شماری از زندانیان سیاسی دربند)، امری کە بشدت ناکافیست و باید ابعاد آن بسیار فراتر از رویدادهای جاری باشد.
حوزە سیاست خارجی
گفتمان اعتدال در حوزە سیاست خارجی البتە نسبت بە زمینەهای دیگر شتاب بیشتری بە خود گرفتە است، شتابی کە تاثیرات مثبت معینی از خود تا بحال بجا گذاشتە است. در این حوزە از جملە می توان بە فاکتهای زیر اشارە کرد:
ـ دیدار ظریف و خانم اشتون و متعاقب آن ارزیابی نسبتا خوب و مثبت اشتون از این دیدار،
ـ ارزیابی مثبت اما محتاطانە اوباما از رویکرد نوین سیاست خارجی ایران و اعلام آمادگی برای تست آن،
ـ و سرانجام اعلام حضور جان کری در مذاکرات ایران و پنج بعلاوە یک در وین.
البتە گفتمان اعتدال تنها در سیاست رسمی نیست کە بازتابهای معین و مثبت خود را داشتە است. نامە صدها تن از فعالان مدنی و سیاسی بە اوباما برای استفادە بهینە از فرصت و موقعیت پیش آمدە برای حل معضل تاریخی ایران و آمریکا، و نیز درج دو مقالە از روحانی و خاتمی در روزنامەهای معتبر غرب، فضائی را بوجود آوردە کە در آن بعدهای حضور مدنی بوضوح بیشتر مشاهدە می شود.
گریزی بە فاکتهای چند در پشت صحنە
جنگهای صورت گرفتە در منطقە از دهە نود میلادی بە بعد (حملە بە عراق، افغانستان، لیبی)، هیچ کدام از لحاظ استراتژیکی تجاوز و یا دست اندازی بە حوزە منافع ایران محسوب نمی شدند و چە بسا در مواردی این جنگها بە نفع آن هم بودند. ساقط شدن قدرت صدام و طالبان از جملە موارد قابل توجە می توانند باشند. اما شروع جنگ داخلی در سوریە و احتمال تداخل آمریکا و تعدادی از کشورهای غربی در آن از طریق حملە نظامی، بطور مستقیم بمنزلە دست اندازی در حوزە منافع رژیم ایران محسوب می شود. شروع این جنگ می تواند و می توانست بمنزلە کشیدە شدن پای ایران بە جنگی باشد کە همە در آن بە نوعی خواهند سوزید. واقعیت این است کە در تمام سالهای گذشتە هیچگاە تا حالا بە بیانی دیگر تا مقطع جنگ احتمالی در سوریە، احتمال درگیر شدن ایران در جنگ تا بە این اندازە مطرح نبودە است. این را هم رژیم می داند و هم غرب و بویژە آمریکا کە علیرغم گرفتن ژستهای جنگ طلبانە سالهای اخیر در منطقە هیچگاە بە شیوە تاکنونی بە مرز اقدام احتمالی نظامی علیە همدیگر نزدیک نشدند. اقدامات بطئی و مرحلەای اوباما برای شروع جنگ (کە بیشتر بە احتراز می ماند تا میل بە شروع)، و نیز بە قول “ظریف” کە در مقطع احتمال حملە بە سوریە گفت “ما از آمریکا خواسته ایم با اتخاذ رویکردی منطقی از حمله به سوریه خودداری کند”، نشانگر عدم خواست و تمایل طرفین در شروع جنگی دیگر در منطقە بود. طرف ایرانی برای وارد نشدن در بازی ای کە خود را در آن برتر نمی دید و طرف آمریکائی برای حذر از جنگی کە معلوم نبود در صورت برافروختن آن، بە چە سمت و سوهائی کشیدە می شد و چە پیامدهائی برای کل منافع آن کشور در منطقە و جهان داشت.
ذکر چنین گریزی، تلاش برای یادآوری موضوع مهمی بود کە آن نیز همانا مماس شدن نگرانی آمریکا از برپائی جنگی دیگر در منطقە (علیرغم میل ناگزیرش بە برپائی آن در صورت پیش نرفتن روندهای سیاسی)، و حسابگری جمهوری اسلامی برای بە آتش کشیدە نشدن منطقە نفود خود بود. در واقع دو خواست بهم رسیدند تا با آغاز روندی جدید، احتمال پیگیری منافع خود را در فازهائی دیگر جستجو کنند، فازهائی کە با توجە بە احتراز نهفتە در ذاتشان از جنگ می توانند مثبت باشند.
کشور ما با پیروز شدن گفتمان اعتدال بر آن، در احتمال مسیر غلبە بر معضل تاریخی رابطە خود با آمریکا قرار گرفتە است. در این مسیر نیروهائی افراطی فراوانی هستند (چە در ایران، چە در غرب و چە در اسرائیل)، کە تلاششان برای عقیم گذاشتن چنین روندیست. حل معضل رابطە با آمریکا بە نفع منافع ملی ایران و آمریکا و نیز بە نفع صلح و ایجاد جهانی عاری از تنشهای نظامی است. رویش نیروهای بالندە و خواهان دمکراسی، پیشرفت و بهروزی مردم نە از مسیر جنگهای بزرگ منطقەای، بلکە از طریق بە عقب راندن نیروهای افراطی موثر در سیاست گذاری و پایە ریزی سیاستهای مسالمت آمیز امکان پذیر است.