… دیروز بود که اتاقم را جدا کردند. آیا همان طوری که ناظم وعده داد من حالا به کلی معالجه شدهام و هفته دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یکسال است در تمام این مدت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چه قدر چیزها که خواهم نوشت… ولی دیروز بدون این که خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند چیزی که آن قدر آرزو میکردم. چیزی که آن قدر انتظارش را داشتم… اما چه فایده!.. از دیروز تا حالا هرچه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم مثل اینست که کسی دست مرا میگیرد یا بازویم بی حس میشود. حالا که دقت میکنم مابین خطهای درهم و برهمی که روی کاغذ کشیدهام تنها چیزی که خوانده میشود اینست: سه قطره خون…*
پیرمرد آخرین باری که با صادق هدایت حشرونشر داشت از او درباره «دراکولا**» پرسید. اشرافزادهای مرموز و تنها، خون آشامی با وقار و جذاب… دراکولا بهرغم عنوان «کنت»، فاقد رفتار و منش اشرافی بود…غذایش را خودش طبخ میکرد. نظافت و کارهای معمول را هم خودش انجام میداد. حتی دُرشکهاش را خودش میراند. شهرت دراکولا اما صرفا بهواسطه بدعتش درآداب و اشرافیت نبود؛ بلکه ازروی علاقهاش به خون بود! خونخواریاش نه از باب تفنن بلکه به خاطر احتیاج او به خون، آنهم بنا بر اقتضای زمانه…
فرانکو مورتی*** در تحلیل خود از دراکولا، او را پدیدهای میدانست که علاوه بر اینکه زندگی دیگران را بنا بر هوی و هوس ویران و تباه میساخت؛ در پیِ استفادهکردن از زندگی آنها هم بود… بدینسان بقای او با ارتزاق از خون دیگران تضمین میشد؛ رابطهای نابرابر که در نهایت به خشونتی اجتنابناپذیر از طرف دراکولا بدل گردید. خونآشامیِ دراکولا استعارهای میشود که «فرانکو مورتی» برای مقوله اجتماعی پول وسرمایه به کار میبرد. سرشت خونآشامیِ دراکولا با مافیا و پول، تشابهی عجیب و انکارناپذیر پیدا میکند. این تنها صاحبان سرمایه نیستتند که در زندگی اجتماعی انسانها انحصارگرند؛ بلکه دراکولا در جهان افسانه، افسانهای که از واقعیت چیزی کم ندارد؛ نیز به همان اندازه انحصارگر، تنها، تکرو و خسیس است که رقابت را نمیپذیرد. بالزاک**** درکتاب «گوبسکرباخوار» میگوید، او شبیه به پول بود: سرد، مطمئن و نفوذناپذیر. تعریفی دقیق از قدرتی فراگیر در آستانه خارجشدن از بطری کوچک… سودا و سوداگری با دو مفهوم متمایز، یکی برانگیزنده خیالات در فرد و دومی نوعی مبادله و زدوبند…
پیرمرد خیره به «هدایت»؛ زیر لب نجوا میکند: افسانهها سراییده میشوند، شنوندهها آن را میشنوند و برای دیگران بازگو میکنند، بازگویی افسانه حکم تکرار همان افسانه را دارد، منتهی در هر بازگویی چیزی به افسانهها اضافه و یا چیزی کسر میشود. ازجمله افسانههای کهن، افسانه دراکولا است. غولی که از شیشه بیرون آمده، دیگر به درون آن باز نمیگردد… این را هم بالزاک وهم هدایت قبل از قصهی دراکولا دریافته بودند زوال جامعه مبتنی بر سود و سوداگری را…
و حالا صادق هدایت ما اینگونه پاسخ میدهد:
…همه این ها زیر سر ناظم خودمان است. او دست تمام دیوانهها را از پشت بسته… ته باغ زیر درخت کاج قدم میزند. گاهی خم میشود پایین درخت را نگاه میکند هر که او را ببیند میگوید چه آدم بیآزار و بیچارهای که گیر یک دسته دیوانه افتاده اما من اورا میشناسم. من میدانم آنجا زیر درخت، سه قطره خون روی زمین چکیده…*
***
* از کتاب «سهقطرهخون» صادق هدایت(۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – ۱۹ فروردین ۱۳۳۰)… در این قصهی کوتاه، واقعیات اجتماعیِ زمان بازتاب مییابد و ناتوانی شخصیتها در زیر سیطره ایدئولوژیِ قدرت آشکار میشود…
** دراکولاDracula فیلمی در ژانر ترسناک. ساخته ترنس فیشر با بازی کریستوفر لی… کریستوفر فرنککاراندینی لی Christopher Frank CarandiniLee زاده۲۷ مهٔ۱۹۲۲ درگذشته ۷ ژوئن ۲۰۱۵ بازیگر، نویسنده. او مشهورترین خونآشام تاریخ ادبیات و سینماست. او در سال ۱۹۵۸ به شهرت رسید و نامش در سینما ماندگار شد… ترنس فیشر Terence Fisher زاده ۲۳ فوریهٔ ۱۹۰۴درگذشته ۱۸ ژوئن ۱۹۸۰ کارگردان و تدوینگر اهل بریتانیا…
*** فرانکو مورتیfranco-moretti زاده ۱۹۵۰ در سوندریو مورخ و نظریه پرداز ادبی ایتالیایی.
**** انوره دو بالزاک Honoré de Balzac زاده ۲۰ مه ۱۷۹۹ درگذشتهٔ ۱۸ اوت ۱۸۵۰ نویسندهٔ نامدار فرانسوی.
@apahlavan نخستین روزهای خرداد۱۴۰۲
#پری_زنگنه – پریرخ شاهیلانی مشهور به پری زنگنه. زاده ۱۳۱۸ در کاشان
@khosroye_shirindahanan
@jane_shifteham