شکست آمریکا در عراق و افغانستان و بدنبال آن بروز بحران شدید مالی و اقتصادی در این کشور و به موازات آن سرایت و گسترش آن به کل جهان، دولت احمدی نژاد، اصول گرایان و به اصطلاح مقام رهبری در جمهوری اسلامی را مغرورانه بدان سو سوق داد که از شکست و سقوط اقتصاد غرب و کل ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن سخن بگویند. اوج این تعبیرها و تبلیغات در آن هنگام بود که قیمت نفت هنوز در بشکهای بالاتر از صد دلار قرار داشت و هنوز پیامدهای ناگوار بحران، گریبان اقتصاد ایران را نگرفته بود. حتی در آن دوران می شنیدیم و می خواندیم که چگونه جناحهای تندرو و اصولگرای درون جمهوری اسلامی، محاصره و تنگتر شدن حلقه تحریمها علیه ایران را به نوعی هدیه الهی قلمداد کردند و با عنوان کردن این سخن که “گر خدا بخواهد عدو شود سبب خیر!” ادعا کردند که تحریمهای غرب علیه ایران که باعث قطع گسترده رابطه اقتصادی ایران با غرب شده است، منجر به تحدید اثرات شدید بحران بر اقتصاد ایران شده و از این رهگذر شر دشمن به میمنت خدا به خیر تبدیل شد! حتی در امتداد این ادعاها گفتند که لااقل تا دو الی سه سال دیگر اقتصاد ایران از لطمات و پیامدهای جدی بحران به دور خواهد ماند.
اما هنوز یکی-دو ماه، و یا چند هفتهای، از این ادعاها نگذشته بود که قیمت نفت به شدت سیر نزولی خود را آغاز کرد. تعطیل شدن کارخانجات در غرب و کاهش شدید تولید، تقاضا برای خرید نفت را بشدت در بازارهای جهانی پایین آورد که این هم بنا به همان فرمول معروف آدام اسمیت در تبیین رابطه میان عرضه و تقاضا، فوراً و بشدت بر قیمت نفت در بازارهای جهانی تاثیر گذاشت و از این رهگذر اقتصاد ایران را که هنوز عمدتا اقتصادی تک محصولی و متکی بر نفت است به زیر تأثیر مرگبار خود کشید (البته در سقوط قیمت نفت به حدود یک چهارم آن در عرض چند هفته عوامل دیگری، چه اقتصادی و چه سیاسی، نیز نقش داشتند).
به این ترتیب در مدت بسیار کمی شادی و پایکوبی حاکمان جای خود را به نگرانی عمیق از وضعیت داد. کار به جائی رسیده است که علاوه بر برداشتهای دزدکی و غیر قانونی از ذخیره ارزی کشور در ماه های اخیر، هم اکنون حاکمان دست به فروش قسمت بزرگی از ذخایر طلای کشور هم زدهاند (ذخایر طلای کشور بیست و چهار درصد کاهش داشته است) که البته این بر خلاف ژستهای دولت احمدی نژاد، خود دال دیگری بر وضعیت بشدت اسفناک اقتصادی کشور است.
اگر در کشمکشها و مخاصمات جاری در شرایط گلوبالیزاسیون و روندهای عمومی آن، هنوز شکست طرفی بتواند به منزله پیروزی طرف دیگر در بعدهای نظامی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد، اما شکست اقتصادی یک طرف به دشواری می تواند به منزله پیروزی دیگری باشد. تجربه بحران مالی و اقتصادی جهانی نشان داد آنجا که سخن بر سر اقتصاد است و آنگاه که بحران بخشی از کشورهای جهان را در می نورددد، کشورهای دیگر نمی توانند از آن دور بمانند و به فاصله کمی خود از آن متأثر خواهند شد. جمهوری اسلامی می تواند در ژستهای رقابتی خود از شکست سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی غرب، آن گونه که خود ادعا می کند و می خواهد خوشحال بشود، اما نمی تواند از شکست اقتصادی آن به همان اندازه خوشحال بشود. زیرا که این شکست پایههای اقتصاد وی را نیز فرو خواهد ریخت.
هم اکنون جناح حاکم در پارادوکس عجیبی گیر کرده است، بدان معنا که از سقوط اقتصادی غرب هم خوشحال است و هم نگران! خوشحال، زیرا که چنین بحرانی غرب و بویژه آمریکا را در رویاروئی با ایران بسیار تضعیف کرده است، و نگران از این که تضعیف بیش از حد حریف به معنی تضعیف و شکنندگی خود رژیم خواهد بود. جناح حاکم که از دیکته کردن مدل اقتصادی مورد ادعای خود به جهان و بالاخص به غرب ناتوان بوده است، هم اکنون تلاش دارد که از طریق سازمان “اوپک” و پایین آوردن سطح تولید، و نیز تلاش برای اجماع بیشتر همه کشورهای تولید کننده نفت و از این طریق ایجاد نوعی هماهنگی جهانی برای تعادل بازار، از کاهش مستمر قیمت نفت جلوگیری به عمل آورد. اما روند خطرناک بحران اقتصادی در غرب ظاهرا فراتر از آن است که بتواند تابع محض فقط فرمول “عرضه و تقاضا” باشد. در واقع حل این معضل تلاش و همیاری بین المللی را می طلبد و تابع پارامترهای گوناگون دیگری است، که آن هم طبیعتا بر بستر همکاری چند جانبه میسر است.
نه ایران و نه آمریکا هنوز در چنین مرحله ای از همکارای قرار ندارند. اما آیا تا کی پارامترهای سیاسی و ایدئولوژیک حرف نهائی را در رابطه با اقتصاد خواهند زد و تعیین کننده آن خواهند بود؟ آیا وضعیت موجود جمهوری اسلامی را ناچار نخواهد کرد که علیرغم سخنان خامنهای که در دانشگاه علم و صنعت گفته بود ما رفتارمان را تغییر نخواهیم داد، رفتار خود را در نهایت تغییر دهد؟ آیا وضعیت اقتصادی چه در آمریکا و چه در ایران در آن حدی نیست که بتواند دوران دیگری را از لحاظ رابطه اقتصاد با سیاست و ایدئولوژی رقم بزند؟ آیا بحران اقتصادی به عاملی برای تغییر در سیاست نهائی این دو کشور در قبال یکدیگر تبدیل خواهد شد؟