آهسته آهسته
ای سرب داغ
در انتهای عبورِ
تو
سینه ایست
در انتهای عبور تو
عشق است
با جامه ای بشکل آدمیان
بتن
در انتهای عبور تو
مهر است
با رنگ و بوی گل
در انتهای عبور تو
فرزند مادریست
چشمش به در
آهسته، آهسته
ای سرب داغ
فرزند آدمیان
فرشتگانِ زاده ی خدای خویش اند
با شکل آدمیان
با قامتی از گوشت
از استخوان
و قلبی
ز جنس
عشق
در انتهای عبور تو ایستاده اند
آهسته آهسته
ای سرب داغ
فرزند آدمیان
فرشتگان زمین اند
بی هیچ خدائی
چشم انتظار سجده ی صبح و شام
آهسته، آهسته
ای سرب داغ
خشم فرو نارفته کدام دیو شدی؟
از پنجه ی کدام غلام
ترا شلیک کرده اند؟
ای سرب داغ !
در انتهای عبور تو سینه ایست
این آخرین ترانه شیرین زندگی
از خط عبور تو نیز، بگذرد .
این آخرین تبسم خوش رنگ دختران
از آتش وگرمای تو نیز، بگذرد .
این لحظه های فریاد و انفجار
از سایه ی حضور تو نیز، بگذرند .
آهسته آهسته
ای سرب داغ
شرمت بجای مانده
کجا سفر روی؟
در انتهای عبور تو سینه ایست .
شرمت بجای مانده
کجا؟
کجا سفر روی؟