اخیرا در صحنه سیاسی ایران اتفاقاتی پیش آمدهاند که به خوبی نشان دهنده تشدید خصلت ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی با تسلط جناح راست افراطی بر آن می باشد. از جمله این حوادث می توان به چند مورد زیرین اشاره کرد: احمدی نژاد هر نوع سازش و مذاکره بر سر پرونده اتمی ایران را رد کرد، در سفر چاوز به ایران احمدی نژاد خواهان تشکیل بلوکی از کشورهای ضد آمریکائی در جهان شد، بعد از اعتراضات اخیر مردمی در ایران، تبلیغات ضد غربی این جناح به شدت تقویت شده است، انکار مجدد واقعه هولوکاست از جانب احمدی نژاد که تا حد زیادی در آستانه نشست کشورهای پنج به علاوه یک با ایران فضا را متشنج نموده است، و سرانجام سخنرانی وی در مجمع عمومی سازمان ملل که طی آن خطوط ایدهئولوژیکی اختلاف با غرب دوباره کاملا برجسته شد. سخنرانی ای که بیشتر ناظر بر اعلام اضمحلال طرف مقابل بود، و از این منظر بنابراین القا کننده این امر که اساسا با مضمحل کنار آمدن کار عاقلان نیست!
هنوز انتخابات ایران در ماه خرداد صورت نگرفته بود که بسیاری را عقیده بر این بود که بعد از انتخابات و در صورت پیروزی احمدی نژاد، برنامه راست افراطی در راستای سازش عملی و پراگماتیستی با غرب خواهد بود. آن دوران سخن بر سر این بود که این جناح با تسخیر کامل قدرت، می خواهد در آینده پیش برنده سازش بزرگ با غرب شود. اما اکنون که چند ماهی از انتخابات و حوادث مربوط به آن گذشته است، چنین به نظر می رسد این جناح می خواهد کماکان از طریق یک همایش و رقابت ایدئولوژیک منافع خود را در عرصه سیاست پیش ببرد. و درست در این راستا است که هم بنیادهای فکری غرب به زیر سئوال کشیده می شود، هم به تاریخ آن حمله می شود، و هم در صحنه بین المللی از ایجاد بلوک ضد صحبت به میان آورده می شود.
اما چرا درست در موقعیتی که با عروج باراک اوباما به صحنه قدرت در آمریکا، و تقویت روند سیاسی تعامل با ایران در صحنه جهانی، و تضعیف بیش از پیش احتمال جنگ و حمله نظامی، جناح راست افراطی به جای استفاده از این فضای مستعد پیش آمده، باز به روال سابق و یا شاید حتی شدیدتر با همان شیوهها به تدوین و پیشبرد سیاست در صحنه جهانی بر می خیزد؟
در جواب این اگر مطالب روزنامه کیهان و سخنان خود احمدی نژاد را مبنا قرار دهیم، می توان این دلیل را چنین برشمرد که غرب و بویژه آمریکا در مسیر زوال قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی قرار گرفتهاند، و عقب نشینی در بعد تهدیدات نظامی در مقابل ایران نشان دهنده قطعی و آشکار این زوال، بنابراین در چنین شرایطی نه تنها نباید از حجم حملات خود کاست، بلکه برعکس باید آنرا تا کسب نهایت خواستههای خود تشدید کرد. در واقع این مبنا که همان انعکاس صد در صد ایدئولوژی در سیاست است، بر اساس تئوری جنگ نهائی قرار گرفته است. جنگی که در آن باید یکی پیروز و دیگری شکست بخورد.
اما اگر مبنای دیگری را منشا حرکت خود قرار دهیم، می توان گفت که علت تشدید خصلت ایدهئولوژیکی دولت جمهوری اسلامی همانا حوادث اخیر در ایران می باشد. بروز شکافهای درون و برون نظام و متعاقب آن اعتراضات میلیونی مردم به روند انتخابات که بشدت دولت احمدی نژاد را در تنگنا قرار داده است، می طلبد که با سیاست برون افکنانه سعی می شود افکار عمومی به مسائل دیگری معطوف شود، مسائلی که مردم را از معضلات واقعی جامعه خود دور کند و ذهن آنان را به آن چیزی که دیکتاتور می خواهد مشغول کند. و این البته می تواند علت واقعیتر تشدید خصلت ایدئولوژی گرایانهی دولت در شرایط فعلی باشد.
دلیل اینکه چرا این مبنای دوم می تواند واقعیتر باشد این است که دولت بر خلاف ژستهای ایدئولوژی گرایانه خود درست در آستانه نشست با کشورهای غربی و احتمال تشدید تحریمهای اقتصادی، طرحی در رابطه با مسئله پرونده اتمی خود ارایه طرح کرده است، و هم چنین احمدی نژاد پیشنهاد کرده است که کارشناسان غربی و ایرانی حول مسئله پرونده اتمی با هم نشست و تبادل نظر داشته باشند. اعلام چنین طرحها و برنامههائی نشان دهنده برخورد سیاسی و ریز با مسئله از یک بعد سیاسی می باشد، و نه نشان دهنده یک برخورد ایدئولوژیکی.
بنابراین اگر دوران پیس از انتخابات را با دوران بعد از آن مقایسه کنیم می بینیم که در اساس یک سیاست دارد به پیش برده می شود، و آن نیز همانا تشدید تقابل با غرب از یک زوایه ایدئولوژیکی برای تحمیل خود به عنوان نیروئی با خصلت دیگر و برای کسب بیشتر منافع سیاسی است. اما با توجه به معتدلتر شدن جامعه جهانی، خصلت تعرضی دولت احمدی نژاد بسیار نامتناسبتر به نظر می آید، و درست از همین منظر است که می توان از تشدید آن سخن به میان آورد.
در واقع دولت احمدی نژاد با حمایت قطعی رهبری نظام دارد بر بند ایدئولوژی ای بازی می کند که نه ناظر بر محو غرب، بلکه ناظر بر تحمیل خود است. اما آیا تضعیف تهدیدهای نظامی، بحران اقتصادی و مالی جهان، و به گل نشستن ماشین نظامی آمریکا در افغانستان و عراق به معنای فرصت طلائی برای جمهوری اسلامی است؟ آیا این می طلبد که می توان باز بر همان مبنای پیشین سیاست گذاری کرد؟ در جواب به این سئوالات باید گفت که وجود جنبش اعتراضی در ایران و فضای نسبتا آرام سیاسی در جهان نسبت به قبل، کار احمدی نژاد را بسیار دشوارتر می کند. رقیب طلبی های احمدی نژاد در شرایط غیاب عمدی و آگاهانه دشمن قدیمی بیشتر به انعکاس صدا در سالن خلوتی می ماند، که بیشتر گوش را می خراشد تا آنکه مخاطبی داشته باشد. و انعکاس این صدا البته در جامعه اعتراضی ایران صدچندان چندش آورتر به گوش می آید. چه حقیر و دروغگوست آن صدائی که در پشت ایدئولوژی از مظلومیت دیگر ملتها سخن می گوید، اما در پشت سر سیاست، ملت خود را به خاطر نقد خیابانی مسالمت آمیز سرکوب می کند. بندی را که احمدی نژاد دارد بر آن بازی می کند بند قدیمی و مکشوفی است که حتی مصرف داخلی هم نمی تواند داشته باشد. تظاهرات بزرگ مردم در شهرهای بزرگ ایران در روز قدس، تظاهرات با شکوه ایرانیان در آمریکا در اعتراض به حضور احمدی نژاد، و نیز سالن نیمه خالی مجمع عمومی سازمان ملل در حین سخنرانی احمدی نژاد، خود تاثیرات عملی این سیاست از قبل افشا شده را به خوبی نشان می دهند.