سیزده آبان روزی است که همزمان دو نیروی کاملا متضاد در تلاش بزرگداشت آن هستند. یک تلاقی تصادفی که هم آزادیخواهان و هم مرتجعین حاکم سعی در برگزاری آن دارند. اما ریشه ۱۳ آبان آزادیخواهان و نیز هدفی که از گرامیداشت آن دارند، زمین تا آسمان با ریشه ۱۳ آبان و هدف رژیم ولایت فقیه فاصله دارد. برای مردم و جوانان ایران ۱۳ آبان روز دفاع از آزادی روز دانش آموز است روز کسانی که در گرماگرم انقلاب بهمن با اجتماع در دانشگاه تهران به استبداد و بی حقی عمومی نه گفتند و به همین جرم به خاک و خون کشیده شدند. برای رژیم ولایت فقیه ۱۳ آبان اساسا معنای دیگری دارد. آنها سالروز اشغال سفارت امریکا در ۱۳ آبان ۵۸ را گرامی میدارند تا با به نمایش گذاشتن یک چهره ضد استکباری از خود، مردمان عاشق رهایی در ایران و جهان را بفریبند.
روز ما ریشه در یک واقعه خونبار در ۳۱ سال قبل دارد. در روز شنبه ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در جریان انقلاب عظیم مردم ایران، میلیونها دانش آموز با نرفتن به کلاسهای درس، اقدام به شرکت در میتینگها و راهپیمائیها ی سراسری نمودند. از جمله در تهران هزاران تن از محصلین مدارس راهنمایی و متوسطه، با حضور در دانشگاه تهران، به همراه دانشجویان، استادان و دیگر اقشار مردم، در حالیکه مشغول بازدید از نمایشگاههای عکس و گوش دادن به سخنرانیها بودند، ناگهان یک کپسول گاز اشک آور که از سوی مامورین حکومت نظامی پرتاب شده بود بمیان مردم و دانش آموزان افتاد. این مسئله سبب شد که اجتماع کنندگان به طرف درهای خروجی دانشگاه هجوم آورند، اما به دستور تیمسار اویسی فرماندار نظامی تهران، بطرف محصلین و مردم تیراندازی می شود. تا ساعت پنج بعد از ظهر تعداد کشته ها به حدود هفتاد نفر می رسد که اکثر آنها دانش آموز یا دانشجو بودند. بعد از این اقدام جنایتکارانه مامورین حکومت نظامی بود که مردم بطرف مجسمه های شاه هجوم می برند و آنها را پائین می کشند. جنایت مذکور علیه اجتماع آرام دانش آموزان و مردم، آنقدر مشمئزکننده بود که حتی وزیر علوم رژیم پهلوی نیز در اعتراض به آن، استعفا می دهد. چند ماه پس از این جنایت هولناک، نظام سلطنتی واژگون شد و ۱۳ آبان به عنوان روز دانش آموز در تاریخ کشورمان به ثبت رسید.
اما بعد از انقلاب، میلیونها دانش آموز به تصور این که برای همیشه به نظام سانسور و اختناق پایان داده شده است در مدارس سراسر ایران، با ایجاد کتابخانه و تشکلها و شوراهای مستقل خویش، شروع به سازماندهی فعالیتهای فرهنگی، هنری و سیاسی نمودند غافل از اینکه رژیم اسلامی نو پا در سرکوب آزادی بی قید و شرط اندیشه، بیان و تشکل، بمراتب از رژیم پهلوی ارتجاعی تر است.
جمهوری اسلامی ابتدا با ایجاد نهادهای وابسته به خود در مدارس (نظیر انجمن های اسلامی، مربیان مروج تربیت اسلامی و گماشتن تدریجی مدیران و ناظمان حزب الهی بر ریاست مدارس) و سپس ممنوع سازی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی دانش آموزان پیشرو و نهادهای آنها در مدارس و همزمان با آن اخراج هزاران معلم و محصل آگاه و چپ، به تحکیم پایه های حکومت قرون وسطایی خود پرداخت. اما فاجعه اصلی زمانی آغاز شد که رژیم ولایت فقیه تصمیم گرفت پس از سی خرداد شصت، تکلیف مخالفین را یکسره کند. در جریان این جراحی هول انگیز بود که هزاران دانش آموز به مسلخ کشیده شده و به جوخه های تیرباران سپرده شدند. بطوری که در طول دهه اول حیات جمهوری اسلامی، قشر دانش آموز بیشترین قربانیان ماشین آدمکشی رژیم را تشکیل می داده اند. در پی آن سرکوبهای فاشیستی بوده که متجاوز از دو دهه افت و رکود بر جنبش دانش آموزی ایران حاکم شد و مدارس را به کلی از مدار مبارزه با استبداد حاکم خارج کرد. با این همه و علیرغم رکود حاکم بر مدارس و غیبت یک جنبش دانش آموزی مستقل در مراکز تحصیلی، این قشر اجتماعی ۱۴ میلیونی تا حدود زیادی در خارج از محیط مدارس، جزئی مهم از جنبش عمومی ضد استبدادی و سکولاریستی جوانان کشورمان بوده است که این مسئله را بیشتر از همه در اعتراضات و شورشهای خیابانی و نیز حرکات اعتراضی در ورزشگاههای کشور مشاهده می کنیم. این قشر جوان در کنار دانشجویان، از لحاظ کمی بیشترین مشارکت را در حرکتهای اعتراضی – انقلابی بعد از کودتای انتخاباتی رژیم داشت. شماری از حدود هفتاد نفری که در جریان اعتراضات توده ای پس از انتخابات قلابی خرداد ماه بقتل رسیدند و اسم و مشخصات آنها تا کنون فاش شده جزو همین دانش آموزان مبارز بودند. در همین رابطه و با نزدیک شدن روز دانش آموز، رژیم اسلامی در وحشت ازحضور گسترده و میلیونی دانش آموزان در کنار دانشجویان، زنان، کارگران (یدی و فکری) و. . . هستند از این رو با سازماندهی گسترده نیروهای مزدور بسیجی در کنار سپاه و نیروی انتظامی، به خیال خام خود در صدد جلوگیری از تکرار حوادث روز قدس هستند.
اما ریشه ۱۳ آبان حاکمان از واقعه ای سرچشمه می گیرد که توسط دانشجویان موسوم به خط امام در سیزده آبان ۵۸ صورت گرفت. در آن روز این طیف از هواداران رژیم، سفارت امریکا در تهران را به اشغال خود در می آورند. ظاهرا انگیزه این اقدام ماجراجویانه (که نقض آشکار پیمان نامه مربوط به مصونیت دیپلماتیک و تعهد دولتها به حفظ جان و امنیت دیپلماتهای دیگر کشورها بود) سفر شاه به امریکا و تقاضای ایران برای تحویل او بود. اما با خروج شاه از امریکا و سپس اقامت و مرگ او در مصر، چنین به نظر می رسید که بحران گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی باید به پایان می رسید، ولی چنین نشد. این بحران به مدت ۴۴۴ روز تداوم یافت. امریکا ضمن این که کلیه دارائیها و ذخائر ارزی کلان ایران را بلوکه و عملا مصادره نمود بلکه همچنین به کمک متحدانش یکی از سنگین ترین تحریمهای اقتصادی را علیه ایران به اجرا گذاشت.
واقعیت این است که اقدام ماجراجویانه بخشی از رژیم که پس از اجرا مورد حمایت کامل خمینی قرار گرفت، ربطی به یک مبارزه ضدامپریالیستی واقعی نداشت. ضدامپریالیسم ترقیخواهانه و برابری طلبانه ربطی به فحاشی های “ضداستکباری” یک رژیم تئوکراتیک که همچون امپریالیسها رویای سلطه و برپایی امپراتوری (البته از نوع خلافت اسلامی) را در سر می پروراند ندارد.
امپریالسم عالیترین مرحله تکامل نظام سرمایه داری است، از این رو بدون امحای بهره کشی سرمایه داری، نمی توان به حیات امپریالیسم در جهان معاصر پایان داد. اما آیا رفتاری که جمهوری اسلامی پس از استقرار از خود به نمایش گذاشت هیچ نشانی از تلاش برای مبارزه با نابرابری طبقاتی و استثمار ناشی از کاپیتالیسم در ایران بدست می دهد ؟
این رژیم از همان فردای انقلاب نه تنها تعهد خود را به حفظ و تحکیم سرمایه داری نشان داد، بلکه فراتر از آن هر جا که کارگران و زحمتکشان در جستجوی عدالت اجتماعی برای احقاق حقوق خود بپاخاستند با سرکوب خشن قوای نظامی رژیم روبرو شدند. صیادان زحمتکش انزلی چرا سرکوب شدند؟ دهقانان بی زمین و زحمتکش ترکمن صحرا برای چه به خاک و خون کشیده شدند ؟ سرکوب دیپلمه های بیکار و نیز کارگران کارخانجات برای چه صورت گرفت ؟ بلوچستان برای چه در فقر مطلق نگه داشته شد و در عوض صدها میلیارد دلار از ثروت کشور برای تقویت گروه های مرتجع اسلامی در اقصی نقاط جهان صرف شد؟
اشغال سفارت امریکا یک عمل احمقانه بود که هدف اصلی آن نه امریکا بلکه مردم و اپوزیسیون ایران – بویژه چپ – بود که در سال ۵۸ عمده ترین نیرویی بود که در سراسر ایران در برابر ارتجاع تازه به دوران رسیده مقاومت می کرد و جنبش های کارگری، دهقانی، دانشجویی – دانش آموزی، اقلیتهای ملی تحت ستم و. . . را تقویت می کرد.
در تاریخ ملتها گاهی قطع مناسبات دیپلماتیک بین دولتها رخ داده و حتی ضروری احساس شده است، اما گروگانگیری دیپلماتهای یک کشور آنهم به مدت ۴۴۴ روز و سپس رهایی ناگزیر آنها پس از برباد دادن میلیاردها دلار از سرمایه های ایران در امریکا چیزی جز حماقت نمی توان بر آن نام گذاشت. این رژیم همین نوع خبط را در جریان جنگ ایران و عراق هم به نمایش گذاشت. در حالی که با پیشنهادات ده ها میلیاردی عربستان و متحدانش می توانست شش سال زودتر آتش بس را بپذیرد، از این کار خودداری ورزید، صدها هزار تن دیگر را به کشتن داد، صدها هزار مجروح و معلول بجای گذاشت و صدها میلیلرد دیگر از سرمایه های کشور را به هدر داد تا سرانجام در نهایت شرمساری جام زهر آتش بس را در سال ۶۷ بنوشد.
بنابراین بجای انگیزه اشغال سفارت، باید به علل اصلی آن بذل توجه نمود. علل را باید در پارامترهای زیر جستجو کرد:
۱- تلاش برای یکدست کردن حاکمیت با هدف تحکیم قدرت روحانیون تحت امر خمینی. برای این کار باید لیبرالهای اسلامی نهضت آزادی و متحدان ملی گرایش در دولت مهدی بازرگان، اخراج و یا وادار به استعفا می شدند. تلاش دولت موقت برای تماس و مذاکره با امریکا بهانه خوبی برای درو کردن آنها از حاکمیت بود.
۲- تلاش برای تکمیل روند شکست انقلاب بهمن از طریق پایان دادن به برخی دستاوردهای دمکراتیک این انقلاب. بیدلیل نبود که بعد از اشغال سفرت، سرکوب مخالفین بتدریج گسترش یافت. بطوری که چند ماه بعد کلیه دانشگاههای کشور (در اردیبهشت ۵۹) به جرم تبدیل شدن به سنگر دفاع از مطالبات آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم کشورمان بسته شدند.
۳ – خارج کردن پرچم ضد امریکایی – ضد امپریالیستی از دست جنبش چپ (عمدتا جنبش فدایی) که درک آشفته ای از مبارزه با امپریالیسم داشت با هدف آچمز کردن این نیروی بزرگ که در آن موقع بر خلاف مجاهدین خلق که هنوز به رژیم امید داشت، اصلی ترین نیروی اپوزیسیون بود. شرکت وسیع کارگران و مردم در تظاهرات نیم میلیونی چپ در تهران به مناسبت روز جهانی کارگر (۱۱ اردیبهشت ۵۸) و نیز اجتماع نیم میلیونی مردم در اولین سالگرد قیام سیاهکل پس از انقلاب (۱۹ بهمن ۵۸ در سیاهکل گیلان) و بعلاوه نقشی که فدائیان در جنبشهای توده ای ترکمن صحرا و غیره داشتند، به روشنی وزن این نیروی بزرگ را به نمایش می گذاشت. اما متاسفانه درک آشفته از مبارزه ضد امپریالیستی و عدم تمیز دو نوع رویکرد ارتجاعی و ترقیخواهانه از یکدیگر (و عواملی دیگر) سبب انشقاق در سازمان فدایی و تبدیل اکثریت آن به حامیان رژیم اسلامی شد.
بدین ترتیب اشغال سفارت امریکا در ۱۳ آبان ۵۸ با اهدافی کاملا ارتجاعی تحقق یافت بی آنکه خدشه ای به قدرت امریکا و سلطه طلبی امپریالیستی و بنیانهای اقتصادی آن – کاپیتالیسم – در جهان وارد سازد.
از این رو مردم آزادیخواه ایران در ۱۳ آبان امسال بر خلاف رزیم اسلامی، نه تنها واقعه اشغال سفارت امریکا را گرامی نخواهند داشت، بر عکس با دراز کردن دست دوستی به سوی مردم امریکا و همه ملل جهان، ضروری است عزم خود را برای دستیابی به آزادی و برابری و زندگی در دنیایی عاری از سلطه، جنگ، فقر، جهالت مذهبی، استبداد، استثمار و استعمار دو چندان کنند.
چپ باید با حضور گسترده در حرکت عمومی و سراسری ۱۳ آبان، بیش از گذشته براهداف و خواستهای انسانی فوق پای فشارد و صدای سوم را رساتر از قبل پژواک دهد.