با شدت گیری اعتراضات در ایران که در تظاهرات مردم در روز عاشورا خود را نشان داد، بحث میان جناحهای مذهبی در جنبش از یک طرف و رهبری و کودتاگران، حول اسلام و اینکه چه کسی اسلام واقعی است و چه کسی به میراث واقعی خمینی پایبند است، اوج گرفته است. سخنان حداد عادل درسخنرانی پیش از نماز جمعه و نیز سخنان خامنهای در اولین واکنشهایش بعد از واقعه روز عاشورا از جمله نمونههای مشخص این امر می باشند.
اینکه کدام مذهب و شخصیت دینی درک درستی از اسلام دارد، به درازای تاریخ نه صرفا بحثی تئوریکی، بلکه موضوعی بوده که در رابطه با قدرت نیز تعریف شده است.تا کنون معمولا هر جناحی که به قدرت رسیده توانسته درک خود را از دین تا حدود معینی مسلط کند و آنرا بمانند واقعیت به خورد جامعه دهد .هرچند که این قبولاندن مقطعی بوده و سرانجام در اثر شرایط متغیر اجتماعی دوباره درکهای جدید بوجود آمدهاند، و وارثان قدرت نیز سعی کردهاند که از طریق قدرت درک خود را رایج و واقعی نشان دهند. کشاکش بر سر این موضوع در هردو مذهب بزرگ در اسلام یعنی مذهب شیعه و مذهب سنی و تغیر و تحولاتی که آنها تا کنون از سر گذراندهاند، خود بخوبی براین امر صحه میگذارند.
همین تجربه با بروز انقلاب اسلامی و بعدها شدت گیری تناقضات در درون نیروهای مذهبی حول این مسئله، دوباره تکرار شده است، و بویژه با شکل گیری جنبس سبز این موضوع حدت بیشتری پیدا کرده است. تعبیرات مختلف آیت الله های مذهبی طرفین از دین و میراث خمینی تقریبا هر روزه در رسانهها منعکس می شوند.
اما واقعا کدام تعبیر از اسلام و میراث خمینی تعبیر واقعی و حقیقی می باشد؟ آیا اساسا می شود از میان همه تعابیر به یک تعبیر واحد که مورد توافق همگان باشد رسید؟ آیا نسلهای پیشین به این نتیجه رسیدند؟ و آیا نسل کنونی سرانجام می تواند به این نتیجه برسد؟
تاریخ، فاکتها و تجربیات روزانه به ما می گویند که جواب منفی است. ادامه حیات همه نحلههای مذهبی دلیل قاطع چنین برداشت و نتیجهگیری ای می باشد. بنابراین رسیدن به حقیقت دینی نه روندی یک بار برای همیشه تعریف شده، بلکه روندی چندگانه است که بر اساس منافع، درکهای متفاوت و واقعیات متنوع اجتماعی، تعریف می شود. شاید بتوان گفت که درک بشر از دین یک درک هرمنوتیکی است. واقعیتی که راه گریزی از آن نیست.
تقریبا همه جناحهای مذهبی در ایران از میراث خمینی می گویند، و البته خامنهای و آیت الله های حامی کودتاگران از این لحاظ با اصرار بیشتری بر این مسله تاکیدنموده و روی آن حساب باز کردهاند.۱ اما آیا همانند درک جناحهای مذهبی از اسلام، می تواند یک درک واحد از خمینی هم وجود داشته باشد؟ باز فاکتهای مختلفی همانند مورد اسلام، به ما می گویند که جواب منفی است. البته عدم این درک واحد از خمینی تنها به این دلیل نیست که آدمها و شرایط متفاوتند، بلکه به این دلیل نیز هست که خمینی خود هم در خود متناقض بود. به عنوان نمونه آنگاه که در نوفل لوشاتو بود، گفت که کمونیستها هم در ایران آینده می توانند آزادانه فعالیت داشته باشند، و در این رابطه شاه را به علت سرکوب آزادیها مورد انتقاد قرار می داد. اما آنگاه که به قدرت می رسد، دستور قلع و قمع کمونیستها را صادر می کند. حال به عنوان یک مرید و هوادار آیت الله خمینی می توان به کدام از این دو میراث وی پایبند بود؟
البته روند رویدادها در کشور ما نشان می دهد که روند گذار به یک جامعه دمکراتیک به نوعی از برخورد با میراث خمینی می گذرد. و جناح اصلاح طلب با تاکید بر جوانب مثبت این میراث، می خواهد با در دست گرفتن قدرت، روایت خود را از این میراث عملی کند. اما آیا برخورد با این میراث است که می تواند تعیین کننده نهائی همه روندهای تحول در جامعه ما باشد، و یا اینکه این برخورد فقط برخوردی مرحلهای می تواند باشد؟ آیا می شود تنها از زاویه برخورد با این میراث به ایجاد ساختارهای نوین در جامعه دست زد، و آیا اساسا نباید این مسئله را نیز پذیرا شد که حتی جوانب مثبت این میراث نیز نمی تواند دیگر جوابگوی نیازمندیهای نوین جامعه ما باشد؟
بنابراین همانطور که بالاخره ما در تاریخ نتوانستیم شاهد یک درک واحد از اسلام باشیم، درک واحد هم از میراث خمینی نامحتمل است. و در اساس هر درکی بخواهد خود را تنها درک درست بداند، ناچارا به اهرم قدرت سیاسی یعنی سرکوب برای القای این درک متوسل شود. که این هم یعنی زور و نه تحلیل کافی و وافی.
جامعه ما از عدم تحمل تعابیر مذهبی به همدیگر در روایت سیاسی آن قرنهای متمادیست که رنج می برد، بدون اینکه حتی نحلهای مذهبی توانسته باشد سرانجام حتی از راه استفاده از قدرت سیاسی به تحمیل قطعی و نهائی یک درک واحد از آن رسیده باشد. و ادامه این وضع همچنانکه تجربه جدید حکومت دینی در ایران نشان می دهد، باز ما را به مصائب بیشتر رهنمون می شود. پس برای دوری گزیدن از این دور و تسلسل نافرجام، چارهای نیست جز اینکه بر مبنای پذیرفتن یک جامعه دمکراتیک و حقوق بشری، که قواره سیاسی اش بر مبنای پایههای دینی شکل نگرفته باشند، هر میل و گرایشی از مذهب امکان فعالیت داشته باشند، و برای امکان شرکت خود، درک خود را از دین تنها یکی از درکهای جاری تلقی کنند. در چنین حالتی ما در شرایطی قرار می گیریم که هر گرایش مذهبی در کنار گرایشات سکولار بتوانند نظر خود را تبلیغ کند و اگر توانستند رای مردم را به دست بیاورند، در قدرت مشارکت داشته باشند.
برای گذار به جامعهای نوین، جامعه ما ناچار به برخورد انتقادی مجدد با میراث خمینی حتی در میان طیف مذهبیهای اصلاح طلب نیز هست. یعنی همانطور که در نظرات بخشی از مشارکتیها و شخص آیت الله منتظری هم بود، حتی برای یک چنین تحول حداقلی هم جنبش به بازخوانی اندیشههای خمینی و اعمالش نیاز دارد. اصلاح طلبان را از این وظیفه پیش رو گریزی نیست!
زیرنویس:
۱ـ البته کسانی در میان مشارکتیهای اصلاح طلب قبلا از نقد نظرات خمینی گفتند، و آیت الله منتظری هم خمینی را بری از خطا ندانست.